چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

داستان آیت الله مشکینی از نادرشاه

جمعه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۰۸ ب.ظ

آیت الله مشکینی با اشاره به روایتی می گوید: “… در روایت آمده: «اذکر اللّه عند همّک اذاهممت و عند لسانک اذا حکمت و عند یدک اذا قسمت ؛بحارالانوار ۲۴/۱۷۳ » زمانى که تصمیم مى‌گیرید به تبلیغ بروید و خدا و دین خدا را براى مردم معرفى کنید، در قصدتان اخلاص باشد؛ همه چیز را کنار بگذارید، جز او.

در تاریخ آمده: نادرشاه پس از حمله به منطقه‌اى و فتح آن، جواهرات گوناگونى را به غنیمت گرفته بود. در بین راه یکى از صندوق‌ها افتاد و جواهراتش پراکنده شد. نادرشاه گفت: هر‌کس هر چه برداشت، مال خودش است. در این لحظه که هر کس به طریقى مشغول به ‌دست‌آوردن جواهرات بود، یکى آمد و نادرشاه را محکم در آغوش گرفت. او در برابر اعتراض شاه و دیگران جواب داد: همه سراغ جواهرات رفتند، ولى من پرقیمت‌تر از تو پیدا نکردم. این تاریخ است، ولى براى امثال ما درس است. در روایت آمده: خدایا، مرا از کسانى قرار بده که هر چه مانع رسیدن آن‌ها به تو بوده را براى آن‌ها قطع کردى.

شما نیز همه چیز را ترک کنید و او را بگیرید. با اخلاص به درس و تبلیغ بروید و این اولین قدمى است که ان‌شاءاللّه باید بردارید.

یادم است که استاد شهید‌مطهرى در اوایل طلبگى براى تبلیغ به شهرى رفته بودند. روز قبل از عید فطر، اهالى محل متوجه شدند که ایشان ماشینى کرایه کردند و رفتند. فکرش این بود که آن‌چه مى‌خواستم بگویم را به سمع مردم رساندم و دیگر چیزى باقى نمانده، مگر انتظار فلوس!( مبلغ پولی) البته دریافت آن با اخلاص منافاتى ندارد، ولى ایشان چنین مصلحت دیدند و تشخیص دادند. بالأخره انسان باید توجهاتى به خدا داشته باشد، تا مطالب اثر کند. پروردگارا، توفیق تبلیغى که رضایت تو در آن باشد را به ما عنایت بفرما!» والسلام علیکم و رحمةالله.”

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی