چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

کشکول

شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۲:۳۳ ب.ظ

وقتی دلبستگی درویش به کشکولش او را از زیارت سیدالشهدا(ع) باز می‌گذارد

حکایتی از مرحوم فاضل نراقی در کتب تاریخی آمده است که: درویشی، نام ملا احمد نراقی و تعریف کتاب معراج السعاده او را شنیده و به شدت مرید و شیفته وی شده بود. به همین سبب روزی درویش به قصد زیارت ملا احمد نراقی وارد شهر کاشان می‏‌شود و چون دستگاه ریاست، رفت و آمد و مراجعه مردم را به وی می‏‌بیند، اندکی از ارادتش نسبت به ملا احمد کاسته می‏‌شود. از سوی دیگر ملا احمد نراقی هم در دیدارهایی که با درویش انجام می‌دهد متوجه این موضوع می‌شود.

بعد از چند روزی درویش می‏‌گوید که تصمیم دارد به کربلا برود.

ملا احمد در جواب می‏‌گوید: چه بهتر که من هم چنین قصدی داشتم. پس صبر کن تا با هم حرکت کنیم. در این جا درویش می‌‏پرسد، چند روز باید صبر کنم تا شما آماده شوید؟ جواب می‏‌شنود: همین الان مهیا هستم. سپس با هم این سفر را آغاز می‌کنند.

وقتی به چند فرسخی قم می‌رسند به خاطر رفع خستگی در کنار چشمه‌‏ای اتراق می کنند در اینجا درویش می‏‌گوید: کشکول خود را در خانه شما جا گذاشته‌‏ام. نراقی می‏‌فرماید: این که چیزی نیست وقتی از سفر بازگشتیم، آن را تحویل می‏‌گیری. او قبول نمی‏‌کند و می‏‌گوید: من به این کشکول خیلی علاقه‏‌مندم. ملا احمد سؤال می‏‌کند: آیا نمی‌توانی مدتی بدون کشکول باشی؟ او جواب می‌دهد: من تبر زین خودم را می‌خواهم و آماده بازگشت به کاشان می‌‏شود.

در این هنگام آن فقیه زاهد و پارسا می‌فرماید: ای درویش! من به آن ریاست و مقام و منزلتی که در کاشان دارم، اینقدر وابسته نیستم که تو به این کشکول خود وابسته‌‏ای؟!

  • ع ش

نظرات (۲)

آموزنده بود ، تشکر .

http://jorda.ir
پاسخ:
سپاس از وقتی که گذاشتید
خیلی جالب بود
با جردآ موافقم

http://daynasor.ir/
پاسخ:
تشکر از محبتتان
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی