چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

خاطره ای گویی دکتر نوش آفرین انصاری

دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۵۲ ق.ظ

دکتر نوش آفرین انصاری :

 آخرین خاطره ای که من از مرحوم سید جلال آشتیانی دارم مربوط به شاید ۱۲ سال پیش است که کنگره ای در مشهد تشکیل شده بود با نام «کتاب و کتابداری در جهان اسلام». آقای دکتر ولایتی دعوت کرده بودند از مرحوم دکتر ذبیح الله صفا که مدتی بود در ایران نبودند تا در این کنگره شرکت کنند. ایشان هم شرکت کردند. از قضا وقتی رفته بودند در همان محلی که سالیان دراز تدریس کرده بودند، یعنی دانشکده ادبیات، کسی فریاد زده بود که این مردکه (دکتر صفا) را چه کسی  اینجا راه داده. حالا ایشان با دعوت وزیر خارجه آمده بود و حتی آقای دکتر ولایتی ماشین فرستاده بودند که او را بیاورند. در یکی از این شب ها ما در هتل الغدیر مشهد بودیم. تلفن کردند که آقای جلال آشتیانی می خواهد به دیدن دکتر ذبیح الله صفا بیاید. خلاصه آمدند و دور هم جمع شدیم. در آنجا صحنه ای که جلب توجه من را کرد این بود که وقتی استاد آشتیانی می خواست از دکتر صفا خداحافظی کند، خم شد و دست ایشان را بوسید. سابقه ندارد و من ندیده ام که یک سید معمم خم شود و دست کسی را ببوسد. این کار را آقای آشتیانی در حضور همه کرد. خم شد و دست دکتر صفا را بوسید. من در شرح حالی که بعدتر نوشتم گفته ام که شاید آن بی مهری ای که به دکتر صفا شده بود را آن سید جلیل القدر می خواست خود یک تنه جبران کند. این تعالی روح یک عالم را می رساند.

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی