حکایتی زیبا درباره جغد
حکایتی در مورد ویرانه نشینی جغد
میگویند روزی همسر سلیمان ،خواهان قصری بزرگ با برجی بسیار رفیع میشود تا از ان بام خانه کعبه را ببیند و عبادت کند ، سلیمان این درخواست را میشنود و جانوران را امر به ساختن میدهد ،تمام جانوران ساختن قصر را اغاز میکنند به جز جغد که سر پیچی رده و از انجا خارج میگردد ،ساختن قصر به اتمام رسید و روزی جغد به جهت دیدن قصر به انجا باز میگردد . سلیمان وی را احضار کرده و میگوید :سه سوال میپرسم اگر پاسخ دادی که هیچ و در غیر این صورت متنبه خواهی شد.جغد قبول مبکند و سلیمان پرسش اول را چنین مطرح میکند که: تعداد شبها بیشتر است یا روزها ؟جغد میگوید :شبها ،چون روزهای ابری و تاریک را نیز باید به واسطه فقدان نور خورشید شب شمرد . سلیمان پرسش دوم را طرح مینماید که : تعداد زنده ها بیشتر است یا مرده ها ؟ جغد میگوید: مرده ها ،چون خواب نیز به نوعی مرگ است و خفتگان را باید به نوعی مرده نامید . سلیمان سوال اخر را میپرسد که: تعداد زنان بیشتر است یا مردان ؟ جغد میگوید :زنان چون مردانی که از همسران خود اطاعت میکنند نیز به نوعی زن محسوب میشوند . سلیمان که قصر را به فرمان همسر خود ساخته بود و سخن جغد را طعنه به خود دیده بود بر اشفت و قصر را ویران کرد، سپس جغد را نفرین نمود که تا به اخر عمر ویرانه نشین باشد در کنج انزوا و برای غذای وی نیز روزانه دو گنجشک مقرری تعیین نمود ، از ان پس جغد به کنج انزوا خزید و ویرانه نشین شد .
- ۹۶/۰۹/۰۶