سرانجام قنبر یار باوفای علی علیه السلام
در یکی از روزها «حجاج بن یوسف ثقفی» به اطرافیان خود گفت: آرزومندم یکی از اصحاب علی رابه چنگ آورم و با ریختن خونش به درگاه خداوند تقرب جویم!
درباریان نام قنبر را بردند و به دستور حجاج او را احضار کردند. وقتی قنبر وارد شد، حجاج خطاب به او گفت:
تو کیستی؟
قنبر با بیانی رسا و بدون هیچ خوف و ترسی خود را چنین معرفی کرد:
« انا مولی من ضرب بسیفین و طعن برمحین، و صلی قبلتین و بایع البیعتین و هاجر الهجرتین و لم یکفر بالله طرفه عین، انا مولی صالح المومنین و وارث النبیین و خیرالوصیین…؛
من غلام آن کسی هستم که با دو شمشیر و دو نیزه می جنگید و به دو قبله نماز خواند و دو نوبت با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کرد و دو نوبت هجرت نمود و لحظه و چشم به هم زدنی کافر نشد، من غلام صالح مومنانم و غلام وارث انبیا و بهترین اوصیا هستم...»
چون حجاج این سخنان را از قنبر شنید، دستور داد گردن او را زدند و آن مرد خدا و یار و همراه امیر مومنان علیه السلام را به شهادت رساندند.[۲] و همچنین روایت است که چون قنبر را بر حجاج وارد نمودند حجاج پرسید تو در خدمت على چه مىکردى؟ گفت: آب وضویش را حاضر مىساختم؛ پرسید که على چه مىگفت چون از وضوى خویش فارغ مىگشت؟
گفت: این آیه مبارکه را تلاوت مىفرمود: «فلَمّا نسواما ذُکرِوُا بهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ اَبْوابَ کُلِّ شىٍْ حَتّى اِذا فَرِحوُا بِمااءُوتوُ اَخذْناهمْ بغتةً فاِذاهُمْ مُبْلِسُونَ فَقُطِعَ دابِرُالْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبَّ الْعالَمینَ».[۳]
حجاج گفت: گمان مىکنم که این آیه را بر ما تاویل مىکرد، قنبر گفت: بلى، حجاج گفت: چه خواهى کرد اگر سر تو را بردارم؟ گفت: در این هنگام من سعید خواهم بود و تو شقى، پس حکم کرد تا قنبر را گردن زدند.[۴]
پانویس
- الارشاد، ص173؛ بحارالانوار، ج42 ، ص126
- الاختصاص، ص ۷۳؛ معجم رجال الحدیث، ج ۱۴، ص ۸۶؛ا رشاد، ج ۱، ص ۳۲۸؛ سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۴۹؛ بحارالانوار، ج ۴۲، ص126.
- سوره انعام(6)، آیه 44ـ45.
-
رجال کشى، 1/290، مجالس المؤمنین، 1/314.
- ۹۷/۱۰/۱۲