چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

۵۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

مهمانی رفتن خدا!

دوشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۰۷ ق.ظ

پیرزن با تقوایی در خواب خدا رو دید و به او گفت:خدایا من خیلی تنهام. آیا مهمان خانه من می شوی؟

خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت.

پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.

رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.

سپس نشست و منتظر ماند.

چند دقیقه بعددر خانه به صدا در آمد.

پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود.

پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد.

پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.

نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد.

این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد.

پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت.

نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد.

این بار نیز پیر زن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد.

پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد.

شب شد ولی خدا نیامد پیرزن ناامید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید.

پیرزن با ناراحتی گفت: خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد؟

خدا جواب داد:بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی

  • ع ش

شعر زیبای ملک الشعرا بهار در وصف سعدی

دوشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۰۱ ق.ظ

ملک الشعرای بهار

سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟
یا چو شیرین سخنت نخل  شکرباری هست؟

یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟
هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست

مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست
 یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست »

لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس
به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس

پایبند تو ندارد سر دمسازی کس
موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس

« به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه‌ی زلف تو گرفتاری هست »

بی‌گلستان تو در دست بجز خاری نیست
به ز گفتار تو بی‌شائبه گفتاری نیست

فارغ از جلوه‌ی حسنت در و دیواری نیست
ای که در دار ادب غیر تو دیاری نیست!

« گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست »

دل ز باغ سخنت ورد کرامت بوید
پیرو مسلک تو راه سلامت پوید

دولت نام توحاشا که تمامت جوید
که به گفتار تو دامان قیامت شوید

« هرکه عیبم کند از عشق و ملامت گوید
تا ندیده است تو را، بر منش انکاری هست »

روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم
شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم

منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم
 نزد اعمی صفت مهر منور نکنم

« صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟
همه دانند که در صحبت گل خاری هست

هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد
وآن که جانش ز محبت اثری یافت، نمرد

تربت پارس، چو جان جسم تو در سینه فشرد
لیک در خاک وطن آتش عشقت نفسرد

« باد، خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد
آب هر طیب که در طبله‌ی عطاری هست »

سعدیا! نیست به کاشانه‌ی دل غیر تو کس
تا نفس هست، به یاد توبرآریم نفس

ما بجز حشمت و جاه تو نداریم هوس
ای دم گرم تو آتش زده در ناکس و کس!

« نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست »

کام جان پر شکر از شعر چو قند تو بود
بیت معمور ادب طبع بلند تو بود

زنده جان بشر از حکمت و پند تو بود
سعدیا! گردن جانها به کمند تو بود

« من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود؟
سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست »

راستی دفتر سعدی به گلستان ماند
طیباتش به گل و لاله و ریحان ماند

اوست پیغمبر و آن نامه به فرقان ماند
وآن که او را کند انکار، به شیطان ماند

« عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند
داستانی است که بر هر سر بازاری هست »

  • ع ش

آب و پرنده!

يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۲۶ ب.ظ

عکس/ صحنه‌ای دیدنی از آب خوردن یک پرنده

  • ع ش


  • ع ش

نمازجماعت مهندس بازرگان

شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۳۳ ق.ظ

000q

  • ع ش

دریاچه یخ زده هیمالایا از ایستگاه فضایی

جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۵۸ ب.ظ


  • ع ش

مصاحبه جالب دکتر عراقچی

جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۳۸ ب.ظ

ماجرای نشان دادن عکس نوه عراقچی به شرمن

عراقچی گفت: در جریان مذاکرات، لطیفه‌هایی هم ساخته می‌شد که به گوش ما نیز می‌رسید. حتی من، آقای ظریف و روانچی یک گروه وایبر داشتیم که این لطیفه‌ها را برای هم ارسال می‌کردیم.

به گزارش مشرق، عباس عراقچی در برنامه تلویزیونی «زنده رود» که صبح امروز از سیمای مرکز اصفهان پخش شد در مورد اینکه چرا فامیل عراقچی را انتخاب کرده‌اند، گفت: پدربزرگ من در اصفهان تاجر فرش بود و با عراق کنونی و عراق عجم که امروز اراک است تبادل تجاری داشت و برای همین، در زمان انتخاب نام فامیلی، عنوان عراقچی یعنی کسی که با عراق سر و کار دارد را انتخاب کرد.

پدربزرگم ساکن محله احمدآباد اصفهان بود

وی افزود: پدر بزرگم ساکن محله احمدآباد بود و در بازار فرش اصفهان هم حجره داشت، پدرم هم به تأسی از پدرش همین شغل را انتخاب کرد و برادران من هم همین صنف را انتخاب کردند اما قسمت من چیزی دیگری بود.

معاون امور حقوقی و بین‌المللی وزارت امور خارجه تصریح کرد: در زمان انقلاب 16-17 ساله بودم، در کوران انقلاب حضور داشتیم و بعد از آن هم با آغاز جنگ به جبهه اعزام شدم، بعد از قبولی در دانشگاه نیز وارد سپاه شدم و بعد به پیشنهاد یکی از دوستانم در امتحان ورودی وزارت امور خارجه شرکت کردم، قبول شدم و مسیر دیگری را انتخاب کردم.

ماجرای نشان دادن عکس نوه عراقچی به شرمن

وی در بیان خاطراتی از دوران مذاکرات با اشاره به اخبار حاشیه‌ای که از جریان مذاکرات منتشر می‌شد، گفت: دوران پرتنشی و پراسترسی بود که این فشارها به محیط بیرون هم می‌رسید و ما در همین دوران نیاز به انگیزه و انرژی داشتیم. در جریان مذاکرات در وقت استراحت بین گفت‌وگوها در حال تماشای تصاویری از نوه‌ام بودم که به تازگی به دنیا آمده بود، خانم شرمن هم نزدیک من آمد تا مسئله‌ای را مطرح کند و وقتی دید در حال تماشای عکس نوه‌ام هستم او هم عکس نوه‌اش را از موبایلش به من نشان داد.

لطیفه‌هایی که برای عراقچی و تیم مذاکره‌کننده ساخته می‌شد

«... در جریان مذاکرات، لطیفه‌هایی هم ساخته می‌شد که به گوش ما نیز می‌رسید. حتی من، آقای ظریف و روانچی یک گروه وایبر داشتیم که این لطیفه‌ها را برای من ارسال می‌کردیم و اتفاقا برخی فکر می‌کردند مذاکرات را در این گروه انجام می‌دهیم....»

وی با بیان این مطلب گفت: کار به سختی پیش می رفت اما بعد از هر دور مذاکره در گفت‌وگو با خبرنگاران اعلام می‌کردیم که بحث‌ها خوب بود و ادامه دارد. می‌گفتند عراقچی همیشه می‌گوید فضا خوب است و بحث‌ها ادامه دارد، در همین رابطه حتی لطیفه هم ساختند که یک شخصی به خواستگاری رفته بود و به او گفتند چه شد، او هم گفت فضای خوبی بود و بحث‌ها ادامه دارد.

معاون وزیر امور خارجه درباره چارچوب‌هایی که بر مذاکرات حاکم بود، تصریح کرد: مذاکره کننده اصولا در چارچوب دستورالعمل‌هایی که دارد رفتار می‌کند. این طور نیست که مذاکره کننده فضای بازی داشته باشد و هر کاری خواسته انجام بدهد. دستورالعمل‌ها قبلا مشخص شده و خطوط قرمز روشن است. ما در مذاکرات هسته‌ای چارچوب‌های مشخص و خطوط قرمز تعیین شده‌ای داشتیم که حق عبور از آنها را نداشتیم.

مذاکراتی که خیلی سخت گذشت

وی افزود: اما اینکه بتوانیم طرف مقابل را که چارچوب کاملا متفاوتی داشت به خواسته خود نزدیک کنیم کار بسیار سختی بود. ماه‌ها مذاکره می‌کردیم و یک قدم نه ما حرکت می‌کردیم و نه آنها. اینکه اهداف به هم نزدیک شود کار سختی بود و ممارست زیادی نیاز داشت.

عراقچی درباره سختی مذاکرات بیان کرد: یک طرف ما بودیم و یک طرف قدرت‌های بزرگ دنیا و اینکه می‌گوییم قدرت‌های بزرگ دنیا تعارف نیست چون حق وتو در مسائل دنیا را دارند. در همه مسائل این 6 کشور با هم مذاکره کرده‌اند و برای دنیا تعیین تکلیف کردند. این بار همه یک طرف بودند و از نگاه خود با یک کشور که قدرت درجه 2 است روبرو شدند هرچند ما وابسته به قدرت لایزال الهی و دریای بیکران مردم هستیم.

وی افزود: بالاترین نهاد حقوقی در دنیا در حقوق بین الملل شورای امنیت و قطعنامه‌هایی است که صادر می‌کند به ویژه قطع نامه‌های فصل هفت. زمانی با یکی از مذاکره کنندگان غربی صحبت می‌کردم، به او گفتم ما قطعنامه‌ها را اجرا نمی‌کنیم از ابتدا نیز خط قرمز همین بوده است، دیدیم که 6 قطعنامه شورای امنیت یک جا لغو شد بدون اینکه حتی یک ساعت اجرا شده باشد و این موضع قوی ما بود.

عضو تیم مذاکره کننده ادامه داد: این دیپلمات اروپایی به من گفت در دنیا هیچ چیز را بالاتر از شورای امنیت قبول نداریم، بالاتر از شورای امنیت خدا است که خدا را هم قبول نداریم. این نگاه آنها بود. ببینید چقدر مشکل است که قطعنامه‌ها یک ساعت هم اجرا نشد و در طول مسیر مذاکره با این گروه جنگ اعصاب و سختی‌های زیادی کشیدیم.

  • ع ش

شکارچی

چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۱۶ ق.ظ


  • ع ش

جواب های جالب مولا علی علیه السلام

سه شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۰۳ ب.ظ
پاسخ حضرت علی به سوال علم بهتر است یا ثروت؟

جمعیت زیادی دور حضرت علی(ع) حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:
- یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟
علی(ع) در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.
مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:

- اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟
علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.
نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست.
در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:
- یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
حضرت ‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.
نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.
با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه ‌کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:
یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد.
همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد.
در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:
- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟
امام فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.
در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.
سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که… نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید:
یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.
نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:
- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟
نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند:
علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود.
سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.

منبع: کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷. به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص۱۴۲.
  • ع ش

برج میلاد در مه

سه شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۳۳ ق.ظ

عکس/ برج میلاد در مه فرو رفت

  • ع ش