چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

۲۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

زنی که ادعا کرد زینب سلام الله علیها است!

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۷:۱۱ ب.ظ

در ایام متوکل عباسی زنی ادعا کرد که من حضرت زینب هستم و متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از آن زمان سالهای زیادی گذشته است. آن زن گفت : رسول خدا در من تصرف کرد و من هر چهل سال به چهل سال جوان می شوم.


متوکل، بزرگان و علما را جمع کرد و راه چاره خواست. متوکل به آنان گفت: آیا غیر از گذشت سال، دلیل دیگری برای رد سخنان او دارید؟ گفتند: نه. آنان به متوکل گفتند : هادی علیه السلام را بیاور شاید او بتواند باطل بودن این زن را روشن کند.

امام علیه السلام حاضر شد و فرمود: این دروغگو است و زینب سلام الله علیها در فلان سال وفات کرده است. متوکل پرسید : آیا غیر از این، دلیلی برای دروغگو بودن هست؟ امام علیه السلام فرمود: بله و آن این است که گوشت فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر درندگان حرام است. تو این زن را به قفس درندگان بینداز تا معلوم شود که دروغ می گوید.

متوکل خواست او را در قفس بیندازد، او گفت: این آقا می خواهد مرا به کشتن بدهد، یک نفر دیگر را آزمایش کنید. برخی از دشمنان امام علیه السلام به متوکل پیشنهاد کردند که خود امام علیه السلام داخل قفس برود.

متوکل به امام عرض کرد: آیا می شود خود شما داخل قفس بروید؟! نردبانی آوردند و امام علیه السلام داخل قفس رفت و در داخل قفس شش شیر درنده بود. وقتی امام علیه السلام داخل شد شیرها آمدند و در برابر امام علیه السلام خوابیدند و امام علیه السلام آنها را نوازش کرد و با دست اشاره می کرد و هر شیری به کناری می رفت.

وزیر متوکل به او گفت : زود او را از داخل قفس بیرون بیاور و گرنه آبروی ما می رود. متوکل از امام هادی علیه السلام خواست که بیرون بیاید و امام علیه السلام بیرون آمد.

امام فرمود : هر کس می گوید فرزند فاطمه (سلام الله علیها) است داخل شود. متوکل به آن زن گفت : داخل شو. آن زن گفت : من دروغ می گفتم و احتیاج، مرا به این کار وا داشت و مادر متوکل شفاعت کرد و آن زن از مرگ نجات یافت.

منابــع : – بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۴۹ ح ۳۵ چاپ ایران. – منتهی الامال ج ۲ ص ۶۵۴ چاپ هجرت.
  • ع ش

گور بابای...

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۵۱ ب.ظ

چرچیل برای مصاحبه به رادیو می رفت. هنگامی که به آن جا رسید به راننده تاکسی گفت "آقا لطفاً نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم." راننده گفت: "نه آقا! من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم" چرچیل از علاقه‌ی این فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و یک اسکناس ده پوندی به او داد.

راننده با دیدن اسکناس گفت: "گور بابای چرچیل! اگر بخواهید، تا فردا هم این‌جا منتظر می‌مانم !

  • ع ش

حکایت مردی که...

دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۰۰ ب.ظ

روزی  امیر المؤمنین علی علیه السلام  مردی از اهل یمن را دید  که بر شتر خود بار سنگینی را حمل می کند.از او پرسید:

- از کجا می آیی ؟

- از یمن.

- در اینجا به دنبال چه هستی و این جنازه کیست ؟

- پیکر پدرم است و او را آورده ام تا در این زمین به خاک بسپارم.

- چرا او را در یمن  دفن نکردی ؟

- وصیت کرد که  چون بمیرد او را برای دفن به اینجا بیاورم.

- نپرسیدی چرا ؟

- پرسیدم،در جوابم گفت: در آن خاک مردی دفن خواهد شد که خدای تعالی در روز قیامت افراد زیادی را( به اندازه دو قبیله بزرگ ربیعه و مضر) می بخشد و روانه بهشت می سازد.

مردی با مناقب فراوان که کتابها گنجایش وصفش را ندارند. هم او که بهترین مردم بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله) است و الگویی برای الگوپذیران.

-  آن مرد را می شناسی؟

- نه.

- آن مرد من هستم .

در این هنگام مرد  بر پای امام افتاد و آن را بوسید و گریه کرد.

امام او را بلند کرد و گفت: چون که پدرت این وصیت را کرده است و  از راه دوری آمده ای من خود نماز و دفن او ر ابر عهده می گیرم .

مرد گفت: خوشا به حال پدرم ...

سپس امام از او پرسید: پدرت در زندگی اش چه می کرد؟

پاسخ داد: ای امیر مؤمنان به خداوند قسم که همیشه تو را  به یاد می آورد...


  • ع ش

نقشه

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۵۵ ب.ظ

گویند مردی وارد مسجدی شد تا قدری استراحت کند. کفش هایش را گذاشت زیر سر خود و خوابید. پس از مدتی دو نفر وارد مسجد شدند.
یکی از آن دو گفت: زر و سیم ها را پشت جعبه مهر بگذاریم؛ دیگری گفت: نه آن مرد بیدار است، وقتی ما برویم طلاها را بر میدارد.
گفتند امتحانش کنیم؛ کفشانش از زیر سرش برمیداریم، اگر بیدار باشد معلوم میشود.
مرد که حرف های آنها رو شنیده بود، خودش را بخواب زد. آنها کفشهایش را برداشتند و مرد هیچ واکنشی نشان نداد.
گفتند پس خواب است، طلاها را بگذاریم زیر جعبه مهرهای نماز پس از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای آن دو را بردارد، اما اثری از طلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهایش را بدزدند.

  • ع ش

یادی از آیت الله کاشانی

جمعه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۴ ب.ظ

آیت الله کاشانی(ره) که به حمام تاجرباشی می رسدمتوجه چهره غم زده فرزندش می شود.

بامهربانی می گوید:"فرزندم!حتما به روزهایی فکر می کنی که چهار پنج نفر پدرت رادرآمدن  به گرمابه به رسم احترام همراهی می کردند،دستش را می بوسیدند،پشت سرش نماز می خواندندو…اماامروز که دشمنان و کودتاچیان ،انقلابیون را سرکوب کرده اند،تنها و غریب شده است.”

او خطاب به فرزندش می افزاید:"ناراحتی رااز خودت دور کن،که اگرکارمان برای خدا باشد،نه ازآن تعربف و تمجیدهاخوشحال می شویم و نه از این بی مهری ها غمگین.”

  • ع ش

آیا می دانستید که...

شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۰۷ ب.ظ

آیا می دانید که؟

امام هادی علیه السلام پسرانی به نام حسن و حسین داشت.حسن علیه السلام امام یازدهم شد و حسین برای تبلیغ دین به ایران آمد و در همدان به شهادت رسید.مرقد شاهزاده حسین(ع) در همدان زیارتگاه دوستداران خاندان عصمت و طهارت است.

Image result for ‫شاهزاده حسین همدان‬‎

  • ع ش

آزادگی

شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۰۴ ب.ظ

بندگی من یا آزادی تو؟

روزی خلیفه وقت، کیسه پر از سیم با بنده ای نزد ابوذر غفاری فرستاد. خلیفه به غلام گفت: «اگر وی این از تو بستاند، آزادی». غلام کیسه را به نزد ابوذر آورد و اصرار بسیار کرد، ولی وی نپذیرفت.

غلام گفت: آن را بپذیر که آزادی من در آن است و ابوذر پاسخ داد: «بلی، ولی بندگی من در آن است».

  • ع ش

حکایتی خواندنی

دوشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۳۲ ب.ظ

حکایت تفسیر قرآن ابن عباس و معاویه

معاویه وارد مکه شد، گروهی بر معاویه وارد شدند و گفتند: آیا میدانی که ابن عباس تفسیر قرآن میکنه؟

معاویه گفت: خب ابن عباس پسر عمه ی پیغمبر بوده، او از هاشمیان است! اگر او نکند که تفسیر کند؟!

گفتند: تفسیر میکند آیات رو به نفع علی بن ابیطالب! ما از این شاکی هستیم!

معاویه گفت: خودم رسما وارد مجلس میشوم و جمعشان را برهم میزنم.


معاویه وارد مجلس تفسیر ابن عباس میشود، ابن عباس با چنان کیفیتی تفسیر آیات میکرد که معاویه هیچ جای اعتراضی برخود ندید!

بعد از مجلس معاویه رو به ابن عباس کرد و گفت:

 
معاویه گفت: ابن عباس تو تفسیر آیات میکنی یا فضائل علی بن ابیطالب را بازگو میکنی؟!

ابن عباس: معاویه به من بگو کجای قرآن است که فضائل علی بن ابیطالب نیست؟ از خودت هم سوال میکنم جواب میدهی؟

"انَّما اَنتَ مُنذِرُ وَلِکُلِ قَومِ هاد" این آیه برای کیست معاویه؟

معاویه: رسول خدا فرمود منذر این امت منم و هادی وجود علی بن ابیطالب است! ولی ابن عباس حتما باید این آیه را بخوانی؟!

ابن عباس: "اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرا" بگو این آیه برای کیست معاویه؟

معاویه: این هم قصه ی طهارت و عصمت علی بن ابیطالب و اهل بیتش است، درست! ولی حتما باید این را بخوانی؟

ابن عباس: "اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَالَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوهَ وَ یُوتونَ الزَّکوةَ وَ هُم رکِعون" معاویه این آیه برای کیست؟

معاویه: زمانی که علی بن ابیطالب انگشتر در راه خدا داد این آیه بر حق علی نازل شد، قبول دارم! ولی حتما این را باید بخوانی؟

ابن عباس: "عَمَّ یَتَساءَلون عَنِ النَّبَاِ العَظیم" معاویه بگو این آیه در حق کیست؟

معاویه: رسول خدا فرمود خبر عظیم علی بن ابیطالب است که هم مردم ازش میپیرسند و هم من از علی خواهم پرسید، ولی ابن عباس حتما باید این را بخوانی؟

ابن عباس: "وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعا وَ لا تَفَرَّقوا" بگو ببینم این آیه برای کیست؟

معاویه: پیغمبر فرمود حبل الله علی بن ابیطالب است دست به دامن علی بزنید و جای دیگر نروید که گمراه میشوید. ولی باید همین را تفسیر کنی؟

ابن عباس: "کَفی بِاللهِ شَهیدا بَینی وَ بَینَکُم" این آیه برای چیست معاویه؟

معاویه: این قصه قصه ی علم علی بین ابیطالب است که خدا همه ی علم جاری رو در سیره ی او تعریف میکند، ولی لازم است حتما این را بخوانی؟

ابن عباس: "قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ" بگو به من که این آیه برای کیست؟

معاویه: این هم ماجرای مباهله با اهل نجران است که خدا در این آیه علی بن ابیطالب را نفس پیغمبر میخواند، ولی برای مردم حتما باید همین را بخوانی؟

ابن عباس: "ساَلَ سائِلٌ بِعَذابِ واقِع" این آیه برای چیست معاویه؟

معاویه: روز غدیر شخصی نزد رسول خدا آمد و گفت این سخنان از خودت بود یا از خدا؟ پیغمبر فرمود امر رسالت بود، شخص رو به پیغمبر کردو گفت به خدا بگو بر من عذاب وارد کند که تحمل ولایت علی را ندارم و خداوند جلوی همگان دشمن علی را هلاک کرد، ابن عباس قبول دارم! آیا باید همین آیه را بخوانی؟

ابن عباس: "یا اَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیک" این آیه دیگر برای چیست معاویه؟

معاویه: این هم ماجرای ابلاغ ولایت علی بن ابیطالب است قبول دارم! ولی این را حتما باید بازگو کنی؟

ابن عباس: "اَلیومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم" معاویه به من بگو این دگر برای کیست؟

معاویه: این آیه هم اکمال دیانت در پرتوی ولایت علی بن ابیطالب است ولی آیه ای دیگر بخوان نه این!

 

ابن عباس از جا بلند شد و گفت:

 

معاویه به من بگو کجای قرآن را بخوانم که فضل علی بن ابیطالب نباشد؟! کجا را بخوانم که از علی بیان نشده باشد؟!

معاویه: اصلا ابن عباس بخوان "اِذا زُلزِلَتِ الارضُ زِلزالَها"

ابن عباس: معاویه در این مورد هم شرمندتم که حتی این آیه هم فضل علی بن ابیطالب است!

معاویه: علی در این آیه دگر چه میکند ابن عباس؟!

ابن عباس: نشنیدی بعد از رسول خدا یک سال نگذشته بود که زلزله ای بر مدینه آمد که همه ی مردم از شدت وحشت از خانه به در شده بودند و علی در میانشان حاضر شد و خواند این آیه را و پایش را بر زمین کوبید و فرمود: زمین! ابوتراب بر تو امر میکند آرام گیر!

 

معاویه که از غضب بر خود میپیچید گفت:

 

 ابن عباس راحت بگو تا قرآن باشد، علی هم خواهد بود...
  • ع ش

مدرسه واقعی

شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۱۲ ب.ظ


  • ع ش

عکس ناسا از دریای خزر

شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۳۱ ب.ظ

عکس خارق‌العاده فضایی از دریای خزر

  • ع ش