عالم و عابد
- ۰ نظر
- ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۲۵
آیتالله العظمی آخوند ملاعلی همدانی(ره)فرمودند:«شبی در عالم رویا دیدم، فردی درب خانه آمده است و می گوید: «این چهار تا مار را آوردهام به جانت بیندازم،سه تای دیگر هم مانده است که بعداً میآورم!»
فردا صبح درب حیاط را زدند، مردی بود که می گفت چهار تا صد تومانی وجه نقد بابت وجوهات آورده است سه تای دیگرهم مانده است که بعداً میآورد.
من بدون این که رؤیای وحشتناک دیشب رابه یاد بیاورم، گفتم:« ببر به فلان آقا بده.»
پس از چند روز او دوباره برگشت و گفت:«دست کم سه تا صد تومانی باقی مانده را بگیرید!»
یک دفعه به یاد خواب پیش گفته افتادم و گفتم: «نمیخواهم، نمیخواهم، ببرید، ببرید!»
مردمتعجب از برخوردم توضیحاتی داد که فهمیدم پول شبهه ناک است.
ماهی و مرغ ماهی گیر
از گرسنگی حال پرواز کردن را ندارد به همین خاطر تصمیم می گیرد تلو تلو خوران هم که شده خود را به کنار رودخانه برساند شاید آنجا چیزی برای خوردن گیرش بیاید.
به کنار رودخانه که می رسد اول جرعه ای آب خنک می نوشد تا کمی سر حال بیاید بعد هم منقارش را در امواج خروشان فرو می برد و منتظر می ماند.لحظه ای نمی گذرد که احساس می کند طعمه ای به دامش افتاده است.
منقارش را که بیرون می آورد چشمش به ماهی قشنگ اما نه چندان بزرگی می افتد که خوردنش می تواند کمی از گرسنگی اش بکاهد به همین خاطر می خواهد آن را ببلعد که یک دفعه از او می شنود:«صبرکن ، گنجشک چیست که چربی اش چه باشد؟! اگر مرا آزاد کنی قول می دهم هر روز ده ماهی چاق و چله را به این طرف بیاورم تا شکمی از عزا دربیاوری.اگر باور نداری حاضرم قسم بخورم.نظرت چیست؟»
مرغ ماهی خوار که از گرسنگی فکرش خوب کار نمی کند به طمع می افتد و منقارش را باز می کند تا از ماهی بخواهد قسم بخورد که راست می گوید.اما باز کردن منقار همان و به آب برگشتن ماهی همان!
از سروده های حقیر در رثای بی بی فاطمه زهرا سلام الله علیها:
در فراق گوهری،دردانه سوخت
بین دیوار و در کاشانه سوخت
کوچ بنمود از فدک فصل بهار
یادگاری آن چنان یک دانه سوخت
میّ ناب معرفت شد کیمیا
میگساران را خم و پیمانه سوخت
غنچه پرپر،مرغ خوش الحان خموش
در لهیب این شرر پروانه سوخت
چارده قرن از پی این ضایعه
غصه بیژن را سرا و خانه سوخت...