چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

۳۴ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ع ش

حکایتی از قابوسنامه

جمعه, ۲۰ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۴۰ ق.ظ

حکایت👌👇👇

دو درویش در راهی با هم می‌رفتند. یکی بی‌پول بود و دیگری پنج دینار داشت.
درویش بی‌پول، بی‌باک می‌رفت و به هر جایی که می‌رسیدند، چه ایمن بود و چه ناامن، به آسودگی می‌خوابید و به چیزی نمی‌اندیشید. اما دیگری مدام در بیم و هراس بود که مبادا پنج دینار را از کف بدهد.

بر چاهی رسیدند که جای دزدان و راهزنان بود.
اولی بی‌پروا دست و روی خود را شست
و زیر سایه‌ی درختی آرمید. در همین حین متوجه شد که دوستش با خود چه کنم چه کنم می‌کند!
برخاست و از او پرسید: این چندین چه کنم برای چیست؟
گفت: ای جوانمرد! با من پنج دینار است
و اینجا ناامن است و من جرات خفتن ندارم.
مرد گفت: این پنج دینار را به من دِه
تا چاره‌ی تو کنم.
پس پنج دینار را از وی گرفت و در چاه انداخت و گفت: رَستی از چه کنم چه کنم! ایمن بنشین، ایمن بخسب، و ایمن برو، که آدم فقیر، دژی‌ست که نمی‌توان فتحش کرد.

قابوسنامه

  • ع ش

توپ روسی

پنجشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۰۵ ق.ظ

ناصرالدین شاه به روسیه سفارش توپ داد. توپ را آوردند و در برابر چشمان همایونی شلیک کردند، از قضا لوله توپ روسی تحمل گلوله باروت را نداشت و منفجر شد و زمین زیر پایه توپ هم تبدیل به چاله ای شد!

ملازمان شاه که اوضاع را خراب دیدندبرای چاره آن گفتند :

"قربان خاک خودی را که چنین می کند ببینید خاک دشمن را چه خواهد کرد!"

  • ع ش

  • ع ش

سینه ایرانیان

چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۵۰ ب.ظ

ماه گردون شرمسار از روی ماه زینب است
هردلی که شدحسینی درپناه زینب است

مرقد او را مپرس از اهل شام و اهل مصر
سینه ایرانیان آرامگاه زینب است

قاسم صرافان

  • ع ش

نابغه

شنبه, ۷ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۴۷ ب.ظ

وقتی نابغه حقیقی در دنیا پیدا می‌شود، می‌توانید او را از این نشانه بشناسید :
تمام ابلهان علیه‌اش متحد می‌شوند.!

  • ع ش

خورشید و ماه

شنبه, ۷ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۴۶ ب.ظ

گالیله نخستین کسی بود که دریافت نور ماه حاصل انعکاس نور خورشید است و این نور از خودش نیست

ولی قرآن هزارسال قبل از گالیله به اینکه خورشید صاحب نور وماه فقط بازتاب دهنده نور است اشاره کرده بود!

وَ الشَّمْس وَ ضُحَاهَا – وَ الْقَّمَرِ إذا تَلَاها – وَ النَّهَارِ إذا جَلاهَا – وَ اللیْل إذا یَغْشَاهَا

«سوگند به خورشید و پرتو آن و به ماه وقتی که آن‌را بازتاب می‌دهد و به روز وقتی که آن‌ را متجلی می‌کند و به شب وقتی که آن‌ را می‌پوشاند»

  • ع ش

تز دکتری

جمعه, ۶ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۳۸ ب.ظ

علامه حسن زاده آملی میفرمودند:در حجره نشسته بودیم و سرگرم نوشتن جزوه ای بودیم، که آقایی وارد شد و چون دید که حسابی دور و برمان شلوغ است، پرسید: چه میکنید؟
مدتی است بعضی از آقایان می آیند و میخواهند که برایشان مطالبی را بنویسم.
نگاهی به جزوه ها کرد و گفت: میدانید اینها را برای چه می خواهند و چه می کنند؟
گفتم: خیر، گفت: اینها به اصطلاح تز دانشگاه است، می برند و به استادشان نشان می دهند، که مدرک آنها برای سمت دکتری است!
من از همه جا بی خبر، شاید بیش از دویست جزوه از این دست نوشته بودم. گفتم: آقا! خدا عمرت بدهد که آگاهمان کردی، تا دیگر بیشتر از آنچه نوشته ایم ننویسیم.

  • ع ش

شعری از مرحوم عمران صلاحی

جمعه, ۶ دی ۱۳۹۸، ۰۵:۰۱ ب.ظ

به زمین و زمان بدهکاریم
هم به این، هم به آن بدهکاریم

به رضا قهوه‌چی که ریزد چای
دو عدد استکان بدهکاریم

به علی ساربان که معروف است
شتر کاروان بدهکاریم

شاخی از شاخهای دیو سفید
به یل سیستان بدهکاریم

مثل فرخ‌لقا که دارد خال
به امیرارسلان بدهکاریم

نیست ما را ستارهای، ای دوست
که به هفت آسمان بدهکاریم

مبلغی هم به بانک کارگران
شعبه طالقان بدهکاریم

این دوتا دیگ را و قالی را
به فلان و فلان بدهکاریم

دو عدد برگ خشک و خالی هم
ما به فصل خزان بدهکاریم

هم به تبریز و مشهد و اهواز
هم قم و اصفهان بدهکاریم!

به مجلات هفتگی، چندین
مطلب و داستان بدهکاریم

قلک بچه‌ها به یغما رفت
ما به این کودکان بدهکاریم

مبلغی هم کرایه خانه به این
موجر بدزبان بدهکاریم

  • ع ش

پیامبراین گونه بود...

پنجشنبه, ۵ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۵۰ ق.ظ

فرمود: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گشاده رو و خوش اخلاق و نرمخو بود و نه خشن و زمخت و نه، فریاد می کشید و ناسزا می گفت و نه عیب جویی می کرد و نه بسیار شوخی می کرد.
خود را از آن چه دوست نمی داشت، به غفلت می زد و دیگران را نه از آن نومید می ساخت و نه بدان ترغیب می کرد.
سه چیز را از خود دور کرده بود: لجاجت، پرگویی و بیهودگی و سه چیز را از مردم کنار نهاده بود: هیچ کس را، نه می نکوهید و نه عیب می کرد و در پی جستن زشتیهای او نبود، وسخنی نمی گفت، مگر در آن چه امید ثوابش را می بُرد. هرگاه سخن می گفت، همنشینانش خاموشی می گزیدند تا آن جا که گویی، پرنده بر سر ایشان نشسته است و هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله سکوت می کرد، آنها سخن می گفتند و در خدمت حضرت صلی الله علیه و آله کشمکش نمی کردند.
اگر کسی سخن می گفت، به او گوش می دادند تا از سخن گفتن آسوده شود. سخن آنها نزدحضرت صلی الله علیه و آله ، همان سخن نخستین نفر مجلس بود. از آن چه می خندیدند، او هم می خندید و از آن چه تعجّب می کردند، حضرت صلی الله علیه و آله هم تعجّب می کرد.
حضرت صلی الله علیه و آله بر خشک و زمخت سخن گفتن شخص غریب و تقاضای او صبر می کرد، تا آن که اصحابش آنها را گرد می آوردند و می فرمود: هرگاه کسی را دیدید که حاجتی می طلبد، او را یاری رسانید.
حضرت صلی الله علیه و آله ، ستایش را از کسی جز از مسلمان حقیقی نمی پذیرفت، و سخن کسی را قطع نمی کرد، تا آن که از حد می گذراند، پس با نهی یا برخاستن، کلام او را قطع می کرد.



 

  • ع ش