چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

۱۰ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

شوخی

پنجشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۱۸ ب.ظ

آیت الله رسولی محلاتی گفته است:

شهید سعیدی از شاگردان خوب امام بود. وقتی پدر ایشان فوت شد، شاگردها به امام عرض کردند که پدر آقای سعیدی فوت کرده است و اگر اجازه بفرمایید برای تسلیت در خدمت شما برویم منزل ایشان. امام گفتند: «بسیار خوب». با امام رفتیم و آقای سعیدی -خدا رحمتش کند- چای آورد. امام معمولاً چای نمی‌خوردند. ظرف پرتقال وسط اتاق بود و مرحوم سعیدی آورد و تعارف کرد و امام گفتند: «میل ندارم». ایشان هم یک پرتقال برداشت و با یک مداد آورد پیش امام و گفت: «چای که نخوردید، پرتقال هم که نمی‌خورید، پس لااقل امضا بفرمایید که رؤیت شد!» با این‌ که خودش صاحب عزا بود، از این شوخی‌ها هم می‌کرد. بسیار شوخ بود.

  • ع ش

دارو یا شفا؟

چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۲۶ ب.ظ

حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی (دامت برکاته):

بیمار برای درمان به شفا نیازمند است و دارو شفای مریض نیست، زیرا بسیاری از بیماری ها با مصرف دارو بهبود نمی یابد. خدای سبحان قرآن را دارو معرفی نمی کند، بلکه آن را شفا می خواند.

هرکس به محضر قرآن بیاید، آن را بفهمد، بپذیرد و بدان عمل کند بیماری درونی اش از بین می رود؛ مگر آنکه بیمار خود به قرآن مراجعه نکند یا پس از مراجعه به قرآن، دستور و نسخه شفابخش آن را نپذیرد و بدان عمل نکند و یا عملش نادرست باشد.

همتایی قرآن و اهل بیت ص 38

  • ع ش

پسر کفاش

سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۰۱ ب.ظ

آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود ،وقتى نماینده‌اى هنگام سخنرانى اش با حالت تحقیرآمیز به او گفت "فراموش نکن پسر کفاشى" جواب داد

"چه یادآورى خوبى، من زندگى و جایگاهم را مدیون زحمات پدرم هستم"

  • ع ش

مالیات مادر

دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۴۲ ب.ظ

دکتر مصدق در زمان معاونت در وزارت مالیه سند بدهکاری مالیاتی مادرش را امضا کرد! هنگامی که مادرش به این کار او اعتراض کرد گفت:

"مادر کار از کار گذشته! باید مالیات دولت را بپردازی!"

  • ع ش

خدا یکی و یار یکی....

سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۰۴ ب.ظ

 پس از بحث‌های فراوان در فضای رسمی و مجازی درباره چند همسری و انتشار غیررسمی نظر رهبر انقلاب در رسانه‌های مجازی، امروز دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، نظر ایشان را درباره مسأله‌‌ چندهمسری اعلام کرد. در پایان این مطلب، مصرعی آمده است که نشان می‌دهد معظم له چگونه با تکیه بر قدرت حیرت‌آور ادبیات و تأثیر شعر بر مخاطبان گوناگون، نظرشان را با قطعیت و جامعیت بیان می‌کنند.

به نظر می‌رسد که «خدا یکی و محبت یکی و یار یکی» مصرعی از شعر مرتضی قلی‌خان شاملو باشد؛ شاعری که بیش از ۳۴۰ سال از مرگش گذشته است. او علاوه بر شاعری از شکسته‌نویسان مشهور سده یازدهم و حاکم‌‍ هرات و از امرای دربار شاه سلیمان صفوی بوده است.

او که معاشر و همنشین شاعران هم‌عصر خود بود، تنها به این معاشرت دل خوش نمی‌کرد و سروده‌هایش را که بالغ بر ۴ هزار بیت است اغلب با تخلص «مرتضی» به پایان می‌برد.

این تک مصرع او از شعری با وزن «مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن» گویاترین عبارت ادبی برای پاسخ به سوالی درباره چندهمسری در روزگار و زمانه ماست.

اما دوبیتی که از مرتضی قلی‌خان شاملو در دسترس است و می‌شود با جست‌وجوی ساده هم آن را یافت، این است:

میان باغ به پروانه بلبلی می‌گفت/ نصیحتی بشنو تا که رستگار شوی
خدا یکی و محبت یکی و یار یکی/ دو دل مباش که بی‌ارج و اعتبار شوی

اسماعیل امینی، شاعر، طنزپرداز و مدرس ادبیات فارسی درباره این مصرع مشهور گفت: این مصرع، چنان در زبان و بیان مردم ایران قدیم به کار می‌رفته که شکل ضرب‌المثل به خود گرفته است، اما در این لحظه اطمینان ندارم که شاعر آن چه کسی است و باید برای کشف نام شاعر به «امثال و حِکم» مرحوم علی‌اکبر دهخدا مراجعه شود.

وی در خصوص انتساب این مصرع به مرتضی‌قلی خان شاملو افزود: در این باره، اطمینان ندارم این شعر متعلق به چه شاعری است، اما آنقدر استفاده از این مصرع به عنوان عبارت ادبی در میان مردم رایج بوده که شاعرانی آن را در غزل‌ها و دوبیتی‌های خود گنجانده‌اند.

بر اساس این گزارش، تک بیت دیگری هم با مصرع به‌کار رفته در نظر آیت‌الله خامنه‌ای در ادبیات فارسی موجود است که آن هم می‌تواند پاسخی به نظریات مختلف در خصوص چندهمسری باشد. آن تک‌بیت این است:

دوئی به مذهب فرمانبران عشق خطاست/ خدا یکی و محبت یکی و یار یکی.

  • ع ش

  • ع ش

جیگی جیگی

سه شنبه, ۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۵۳ ب.ظ

روایت پنج چهره عجیب در حرم حضرت رضا(ع)

راز قبرهای «حَرم»؛ از «نخودکی» و «پالاندوز» تا «جیگی‌جیگی» نوازنده‌

راز قبرهای «حَرم»؛ از «نخودکی» و «پالاندوز» تا «جیگی‌جیگی» نوازنده‌

...روایتی است از پنج چهره عجیب، از میان 27 هزار مزار مشهور در حرم حضرت رضا(درود خدا بر او) که 912 تن از آنها نام و شُهرتشان شناخته شده است.

 

باور داشته باشی یا نداشته باشی، طعم عَرشیان را هم که نچشیده باشی، شبی اگر که در این دیار، سحر کرده باشی،
با آشنایانِ مزارهای حَرم، اگر سفر کرده باشی و با قبرهای قدیمی، سَر کرده باشی،
حتما شنیده ای از راز مزارهای و سنگِ قبرها «حَرم»؛
از بین این همه مزارها، برخی شُهره اند و بسیاری‌، پنهان.

اهل ادب، برای اجازه ورود گرفتن به بارگاه بزرگان، واسطه دیدار می طلبند. اجازه می‌گیرند و رُخصت می‌خواهند. دوست و رفیقی را واسطه می کنند برای وقت ملاقات؛
برخی که اهل عنایت اند، وقت ورود، از در «سقاخانه» می روند، زیرا «نشان از بی نشانها» دیده اند. او گفته بود: مرا پایِ درِ صحن، دفن کنید؛
«ای نقش دیده و دلِ ما، جای پای تو»*
عده ای دیگر که صوفی مَسلک اند، از ضلع شرقی «حرم» می آیند. مُرشدها و مریدان، وقت ورود، از آن «پیرپالاندوز» رُخصت می طلبند؛
« راهم بده که ذاکر ناقابل توام»*
هستند برخی از آشنایان رازهای مزارهای پنهان - از دوره‌گردان اهل دل و برخی اهالی هنر - نیز، می روند از ایوان عباسی (صحن انقلاب) وارد می شوند تا پای مزار آن «آوازخوان نوغان»، ادای احترام کنند.
اینها البته هیچ کدام، بین زائران آشکار نیست و باید با قبرهای قدیمی، سَر کرده باشی تا رازدار روایت های‌شان شده باشی.

27 هزار مزار و 912  قبر مشهور:
از بین 27 هزار تن ار مشاهیر اهل قبور در «حَرم»، 912 تن، نام و نشان و کِسوتشان در میان مشاهیر شناخته شده است؛ در پنج گروه:
اول: صاحب‌منصبان آستان قدس، دوم: رجال سیاسی و نظامی، سوم: عالمان دینی و شهداء، چهارم: دانشوران، پنجم: ادیبان وهنرمندان.
«روشن هزار سینه‌ی سینا، به نور او»*
اما چه فرق می کند برای «کریم»؛ مشهور باشی یا مجهول:
«یکسان بُود به وقت عطای تو، خاص و عام /  فرقی نمی کند به درت، شاه یا غلام »*

در میان آن هزاران تن و این 912 تن، برخی هستند که انگار حال آدمی را در هنگامه‌ی زیارتِ حَرم میزبانی می‌کنند؛ برخی شان دعوت‌تان می کنند. با برخی شان که دوست شوید، دستتان را می گیرند، توی حرم می چرخانند و می برند، کنج و کناری که این دیگر فرق می‌کند:
«مَضمون بده که از تو بگویم برای تو»*

روایتی از این پنج تن:
فهرست کردن همه آن 912 تن، قصد این نوشته خبرآنلاین نیست. در این روز شهادت، دل پر می‌کشَد به مشهد کویش و می خواهد که حال پنج تنی از آن اهل دلها را بپرسد و بخواهد تا واسطه زیارتی شوند:

نُخودکی
آقا علی اکبر اصفهانی است. معروف به نخودکی، از آن آدم هایی که روز و شب نمی شناخت برای بیتوته کردن در حرم و دل نمی‌کند از این حریم. خلاصه رفیق «آقاعلی بن موسی الرضا» بود. حالا هم پای درِ ورودی صحن سقاخانه دفن است. گفته بود می خواهم، مزارم زیر پای زائران باشد.
روزی که مُرد، خراسان را نیروهای شوروی اشغال کرده بودند، اما شهر، دیگرگون شد و تمام شهر تعطیل بود و حالت فوق‌العاده اعلام شد و سربازان روسی سراسر مسیر تشییع جنازه او از سمرقند تا خود حرم زیر نظر داشتند.

تُربتی
آقاعباس راشد تربتی است که به «حاج آخوند» معروف بود. کشاورزی بود اهل دل و فقط روزهای آخر هفته وقت داشت درس دیانت بخواند.
شب و روزش رسیدگی به کار و مشکلات مردم بود. وقتی سال 1301، در تربت حیدریه زلزله آمد، تمام شهر، دور مدیریت او می گشت. چنانکه آمریکایی ها کمک های نقدیشان را برای «راشد» فرستادند و او کمک ها را پس فرستاد و نپذیرفت. 
رئیس الوزای وقت احمدشاه، پس از حل مشکلات مردم در زلزله برای او ابلاغ تلگراف تشکر فرستاد. سال 1326 قمری، هفت ماه طول کشید تا پیاده رفت کربلا و برگشت. عاشق «آقا علی ابن موسی الرضا» بود و مزارش هم شد، گوشه ای از صحن آزادی.

پالاندوز
آقا محمدعارف عباسی است؛ مشهور به «پیر پالاندوز». معاصر شیخ بهایی بود. شغلش کفش‌دوزی بود و خط ثلث را به زیبایی می نوشت. درس نخوانده بود اما جانش، مساله آموز صد مُدرس شده بود. آنچنانکه بعدها، از پیران سلسله ذَهبیه شد. آقا محمد، علم کیمیاگری می دانست و آنچه می دید و می شنید را کسی نمی دید. چنان با عشق «آقا علی ابن موسی الرضا» می زیست که گفته بود «آقا» را می بیند و با وی گفت وگو می کند.
وقتی مُرد، مردم و مریدان، بیداد می کردند. سلطان محمد خدابنده دستور داد آرامگاهی در ضلع شرقی حرم برایش بنا کردند.

شیخ جعفر
آقاجعفر مجتهدی است. هرچه دار و ندار و املاک داشت را برای مردم محروم خرج کرد و بخشید. آنچنانکه «پینه دوز» شد. زندگی اش را پای فراگیری عرفان گذاشت. در اشتیاق زیارت عتبات به عراق مهاجرت کرد که به علت نداشتن جواز ورود، دستگیر و در عراق زندانی شد. خودش می گفت: زندان، توفیق اجباری شد تا به خلوت و شناخت خود بپردازد. بعداز آزادی از زندان، یک سال در نجف و هشت سال تمام شب ها را تا سحر در حرم امام حسین(ع) می گذراند. زندگی اش از راه دوختن کفش های کهنه می گذشت.
بعدها در بحبوحه ناامنی کودتای عبدالکریم قاسم بر ضد ملک فیصل (پادشاه عراق) به ایران برگشت و شهر به شهر، گمنام می چرخید تا به مشهد رسید و ماند. عاشق اهل بیت بود. استاد کشمیری می‏ گفت: «آقا جعفر، خودش حرمِ اهل بیت‏ است.»؛ چنان با جانش در حریم «آقا علی ابن موسی الرضا» انس گرفته بود که آخرش در حجره‌ی 24 صحن آزادی آرام گرفت.

و این آخری: روایت یکی از مزارهای متفاوت و شگفت انگیز است:
جیگی جیگی
معروف است به «جیگی جیگی»؛ اسم واقعی اش را هیچ کس ندانست. خانواده ای هم نداشت. دوره گرد بود و دف می زد و به آوازخوانی شهره بود.
اما آوازخوانی که چنان عشق اهل بیت را در دل داشت که در ایام شهادت و خصوصا کل دو ماه محرم و صفر را دست به دف و دایره نمی برد و کسی او را در شهر نمی دید.
«جیگی جیگی، ننه خانم»، هر روز صبح می آمد مقابل حرم می ایستاد و به امام رضا(ع) سلام می داد و بلند آواز می خواند:
جیگی جیگی، ننه خانوم
بیا بشین روی زانوم
روی زانوم، سنجد داره
یه کمی بخور، قوت داره

همه گفته اند درباره او که: هر باری که گنبد و بارگاه حرم «آقا علی ابن موسی الرضا» را می دید، تنبکش را به نشانه احترام و ادب، پشت سر یا زیر لباس مُندرسش پنهان می کرد و پس از سلام  به حضرت، آوازه خوانی و تنبک زنی می کرد.
خانه او درسطح شهر، مشهور بود به «غار». اتاقکی غار مانند در داخل کال (کانال) انتهای کوچه نوغان جایی نزدیک دبیرستان حاج تقی آقا بزرگ .

«جیگی جیگی» چگونه در حرم دفن شد؟
چون هیچ خانواده ای نداشت، جنازه‌اش را به غسالخانه شهر در میدان طبرسی بردند. یک شب در غسالخانه ماند و قرار شد توسط ماموران شهرداری در قبرستان «گلشور» - قبرستان عمومی شهر- دفن شود. همزمان با انتقال جسد «جیگی جیگی» به سردخانه، جنازه یکی از تجار معروف مشهد را شبانه به غسالخانه آوردند.
صبحگاه خانواده مرد تاجر، جنازه را تحویل گرفتند و پس از انجام مراسمی خاص، راهی حرم حضرت رضا(ع) شدند. کارگران شهرداری هم جنازه موجود را برای دفن به قبرستان عمومی شهر بردند و بی کس و تنها، کفن و دفنش را به سرعت انجام دادند.
هنگام وداع و دفن تاجر، وقتی کفن را کنار زدند، متعجبانه متوجه شدند که این جنازه او نیست. وقتی به غسالخانه برگشتند، فهمیدند این جنازه «جیگی جیگی» بوده است. خانواده مرد تاجر وقتی به قبرستان «گلشور» مراجعه کردند، دیدند که جنازه پدرشان دفن شده و هرچه تلاش کردند، مراجع تقلید مشهد مجوز نبش قبر ندادند.  از سوی دیگر هم به دستور مراجع، جنازه «جیگی جیگی» در همان قبر مرد تاجر در حرم دفن شد.
به این ترتیب آن نوازنده‌ی دوره گرد و گمنام، در ایوان شمالی صحن عباسی(انقلاب) آرام گرفت. همان بارگاهی که «جیگی جیگی»، هر روز صبح، طنین آوازش را با سلام به امامش آغاز می کرد.

آمدم ای شاه پناهم بده /  خط امانی زِ گناهم بده
ای حرمت ملجا درماندگان /  دور مران، از درو راهم بده
لایق وصل تو که من نیستم /  اذن به یک لحظه نگاهم بده

  • ع ش

سیره امام رضا علیه السلام

دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۳۲ ب.ظ

 

اخلاق و کردار امام رضا علیه السلام
ابراهیم بن عباس مى گوید: من هرگز ندیدم حضرت رضا(ع) به کسى ظلم کند یا سخن کسى را قطع نماید یا حاجت کسى را در صورت قدرت رد کند یا در مجلسى پاهاى خود را دراز کند یا به نشانه بى احترامى نسبت به کسى، تکیه دهد یا بنده‏ هاى خود را ناسزا گوید یا آب دهان خود را بیرون بریزد یا صدایش را به قهقهه بلند کند؛ بلکه خنده آن حضرت تبسّم بود.


وقتى براى آن حضرت سفره مى ‏انداختند، تمام بندگان و خدمتگزاران خود، حتى دربانان و چوپانها را در سر همان سفره مى‏ نشاند. خواب آن حضرت بسیار کم و بیدارى اش زیاد بود و بسیارى از شب ها تا به صبح نمى خوابید.


روزه هاى مستحبى بسیار مى ‏گرفت و هرگز سه روز روزه را در یک ماه ترک نمى‏ کرد و مى‏ فرمود که آن روزه دهر است و آن روز پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر و چهارشنبه اول از دهه دوم هر ماه است. صدقات سرى آن حضرت بسیار بود و اکثرا آنها را در شب‏هاى تار- بدون مهتاب- انجام مى داد. هر کس گمان کند که مانند آن حضرت را دیده است او را تصدیق نکنید.


ابن ابى عباد، وزیر مامون، شیوه زندگى امام(ع) را چنین یادآور شده است:
"حضرت على بن موسى(ع) در تابستان روى حصیر مى نشست و فرش او در زمستان نوعى پلاس بود، دور از چشم مردم جامه خشن مى ‏پوشید و هنگام رویارویى با مردم، لباس معمولى مى‏ پوشید تا خودنمایى به زهد، تلقى نشود."


عطر اخلاق امام(ع)، در نسیم شعر شاعران
ابونواس، از ادیبان و شعراى معروف عصر امام رضا(ع) است. وى که در ادبیات و شعر، شهره و نامدار زمان خود بوده است، با تمام توان ادبى که داشت، از ستودن امام(ع) اظهار ناتوانى کرد. ابن طولون مى نویسد،
برخى از اصحاب به ابونواس اعتراض داشته، چنین گفتند:
تو در باره شراب، کوه و دشت، موسیقى و ... شعر سروده‏اى، تو را چه شده است که درباره موضوعى مهم، یعنى شخصیت والاى امام على ‏بن موسى الرضا(ص) تاکنون چیزى نگفته و شعرى نسروده ‏اى؟ با آن که معاصر امام نیز هستى و او را به خوبى مى شناسى.


ابونواس در پاسخ چنین گفت:
والله ماترکت ذلک الا اعظاما له و لیس یقدر مثلى ان یقول مثله
سوگند به خدا که بزرگى او مانع این کار شده است. چگونه کسى چون من، درباره شخصیتى چون او مدح تواند کرد.
آنگاه ابیات زیر را سرود:
قیل لى انت اوحد الناس‏طرا فى فنون من الکلام النبیه
لک فى جوهر الکلام بدیع یثمر الدر فى یدى مجتبیه

فعلام ترکت مدح ابن‏موسى و الخصال التى تجمعن فیه
قلت لا اهتدى لمدح امام کان جبریل خاد ما لابیه


چکیده سخن او چنین است: از من نخواهید او را بستایم، مرا توان آن نیست تا از کسى که جبرئیل خدمتگزار آستان پدر اوست مدح گویم.قصیده‏اى به او منسوب است که در مرو چون چشمش به حضرت رضا(ع) افتاد، آن را سرود و گفت:
 مطهرون نقیات ثیابهم تجرى الصلاة علیهم اینما ذکروا
من لم یکن علویاحین تنسبه فماله فى قدیم الدهر مفتخر
فانتم الملا الاعلى و عندکم علم الکتاب و ما جاءت به‏السور
امامان معصوم، پاکیزگان و پاکدامنان هستند که هرگاه نامى از ایشان به میان آید، بر آنان درود و تحیت فرستاده خواهد شد.


کسى که انتسابش به سلاله پاک على(ع) نرسد، در روزگاران داراى مجد و افتخار نیست.به راستى که شما در جایگاه بلندى قرار دارید و علم کتاب و مضامین سوره‏هاى قرآن نزد شماست.
ابن صباع مالکى درباره حضرتش مى‏نویسد:
 حضرت از مناقبى والا و صفاتى پسندیده برخوردار است. نفس شریفش پاک، هاشمى‏نسب و از نژاد پاک نبوى(ص) است.
بعداز جریان ولایتعهدى، روزى عبدالله‏بن مطرف ‏بن هامان بر مامون وارد شد. حضرت رضا(ع) نیز در مجلس حضور داشت. خلیفه رو به عبدالله کرد و گفت: در باره ابوالحسن على‏بن موسى الرضا(ع) چه مى‏گویى؟

 

عبدالله گفت:
«چه بگویم در باره کسى که طینت او با آب رسالت سرشته شده و ریشه در گواراى وحى دوانیده است. آیا از چنین ذاتى جز مشک هدایت و عنبر تقوا مى‏تواند ظاهر شود؟»


اخلاق امام(ع) در بیان روایات
او بسیار به مستمندان رسیدگى مى ‏کرد. به دادن صدقه به ویژه در شبهاى تار و به صورت پنهانى بسیار مبادرت مى ‏کرد. با خدمتگزارانش کنار یک سفره مى‏ نشست و غذا مى‏ خورد.
هیچ فرقى میان غلامان و اشراف و اقوام و بیگانگان نمى‏ گذاشت، مگر براساس تقوا. همواره متبسم و خوش‏رو بود. بهترین بخش غذاى خود را قبل از تناول، براى گرسنگان جدا مى ‏ساخت. با فقرا مى ‏نشست. در تشییع جنازه شرکت مى‏ جست. خدمتکارى را که مشغول خوردن غذا بود، به خدمت فرا نمى‏ خواند. با صداى بلند و با قهقهه هرگز نمى‏ خندید.


رفع نیاز مؤمنان و گره‏ گشایى از ایشان را بر دیگر کارها مقدّم مى‏ داشت. روى حصیر مى‏ نشست. قرآن زیاد تلاوت مى‏ کرد. با گفتارش دل کسى را نرنجانید. سخن هیچ کس را ناتمام نمى‏ گذاشت و نمى‏ شکست. هیچ نیازمندى را تا حد امکان رد نکرد. پاى خود را هنگام نشستن در حضور دیگران دراز نمى‏ کرد. در حضور دیگران همواره از دیوار فاصله داشت و هیچ گاه تکیه نزد.


همواره یاد خدا بر زبان جارى داشت. از اسراف و تبذیر سخت پرهیز داشت. به مسافرى که پول خود را تمام و یا گم‏کرده بود، بدون چشم داشت، هزینه سفر مى‏ داد. در دادن افطارى به روزه‏ داران کوشا بود. به عیادت بیماران مى ‏رفت.

در معابر عمومى، آب دهان خود را نمى ‏انداخت. از میهمان شخصا پذیرایى مى ‏کرد. هنگامى که بر جمعى کنار سفره وارد مى ‏شد، اجازه نمى ‏داد تا براى احترام وى از جاى برخیزند. به سخن دیگران که وى را مورد خطاب قرار داده، از او پرسشى داشتند، با دقت کامل گوش مى‏ داد.


خویش را به بوى خوش معطر مى‏ کرد، به خصوص براى نماز. به نظافت جسم و لباس به ویژه موى سر توجّه داشت. قبل از غذا دست‏ها را مى ‏شست و با چیزى خشک نمى ‏کرد، بعد از غذا نیز آنها را مى‏ شست و با حوله‏اى خشک مى‏ کرد.
اگر غذایى از حد نیاز زیاد مى ‏آمد، آن را هرگز دور نمى‏ ریخت. در حضور دیگران به تنهایى چیزى نمى‏ خورد. بسیار بردبار و شکیبا بود. کارگرى را که به مبلغ معین اجیر مى‏ کرد، در پایان افزون بر مزدش به او عطا مى‏ کرد. با همگان با رافت و خوشرویى روبرو مى ‏شد. بسیار فروتن بود. به فقرا و بیچارگان بسیار مى‏ بخشید و آن را براى خود پس انداز مى‏ دانست.
 این همه که یاد شد، بى‏گمان خوشه ‏اى از خرمن شخصیت اخلاقى آن امام بزرگ است و نه تمام.


مهمانى و آداب آن
شبى حضرت رضا(ع) مهمانى داشتند که یک مرتبه چراغ تغییرى کرد- و احتیاج به اصلاح داشت- مهمان، دست خود را دراز کرد تا چراغ را درست کند.
حضرت رضا(ع) دست او را کنار زدند و خودشان به اصلاح چراغ پرداختند و فرمودند: «ما قومى هستیم که مهمانهایمان را به کارى وا نمى‏ داریم» احترام مهمان، بیش از این است که به خدمت صاحبخانه بپردازد.


حقوق کارگر
سلیمان جعفرى مى‏ گوید:... من با حضرت رضا(ع) وارد منزلشان شدیم، حضرت دیدند غلامانشان مشغول گلکارى هستند و کارگر سیاه چهره‏اى هم با آنها مشغول کار است.
حضرت فرمود، این کیست با شما؟ غلامان گفتند او را آورده ‏ایم به ما کمک کند و چیزى هم به او بدهیم.
حضرت فرمود، آیا مزد او را معین کرده ‏اید؟ گفتند نه، ما هر چه به او بدهیم راضى است.حضرت بسیار خشمگین شدند به طورى که مى‏ خواستند غلامان خود را با تازیانه ادب کنند، من پیش رفته گفتم، فدایتان شوم چرا ناراحت شدید؟!


حضرت فرمود: آخر من چندین بار آنها را از مانند این کار منع کرده‏ ام که به هیچ کس کارى ندهند مگر مزد و اجرت او را تعیین کنند.
- اى سلیمان- بدان اگر کارگرى براى تو کارى کرد بدون تعیین اجرت غالبا چنین است- اگر سه برابر اجرتش را هم به او بدهى باز گمان مى‏ کند. کم داده ‏اى و اگر مزد او را تعیین کردى، اگر همان مقدار هم بدهى ترا سپاسگزار است و اگر یک ذره اضافه کنى آنرا بحساب مى آورد و مى‏ فهمد که به او زیادى هم داده‏ اى.

 

امام رضا علیه السلام,ولادت امام رضا(ع),اخلاق و کردار امام رضا (ع)

 

تواضع در کمک کردن
یک بار حضرت امام رضا(ع) وارد حمام عمومى شدند. یکى از کسانى که داخل حمام بود و حضرتش را نمى ‏شناخت از حضرت خواست که او را دلاکى کند. حضرت با تمام جلالتى که داشتند شروع کردند به کیسه کشیدن آن شخص.


هنوز چیزى نگذشته بود که افرادى که در حمام رفت و آمد داشتند، حضرت را شناختند و به آن شخص معرفى کردند آن مرد شروع کرد به عذرخواهى، ولى حضرت بدون اینکه از کار خودشان دست بردارند، جملاتى براى رفع ناراحتى او فرمودند و همانگونه که دلاکى مى‏

کردند با کلام نرم و ملایم قلب او را آرامش بخشیدند.


تقوى ملاک برترى
یکى از اهالى بلخ مى‏ گوید: من در سفر حضرت رضا(ص) به خراسان همراه بودم، یک روز وقتى سفره‏اى براى حضرت انداختند آن حضرت تمام خدمتگزاران اعم از سیاه و غیر سیاه را بر سر آن سفره جمع کرد.
من عرض کردم فدایت شوم خوب است براى آنها سفره دیگرى قرار دهید! حضرت فرمود، آرام باش که خداى همه ما یکى است، مادر همه ما و پدر همه ما یکى است و پاداش هم به عمل است. هر کس عملش بهتر است نزد خداوند مقرب‏تر است هر چند بنده یا سودانى سیاه باشد.


اسراف و تبذیر
یاسر خادم مى‏ گوید: روزى غلامان حضرت میوه‏اى خوردند و آن را به پایان نرسانده به دور انداختند.
حضرت رضا(ع) به آنها فرمود: سبحان الله اگر شما از همین میوه نیم خورده بى ‏نیاز هستید- بدانید- افرادى هستند که به آن محتاج‏اند، آن را به افرادى که احتیاج دارند برسانید.


حرمت مؤمن
یسع ‏بن حمزه مى‏گوید: من در مجلسى با حضرت رضا(ص) مشغول صحبت بودم و عده زیادى هم براى پرسش از مسائل حلال و حرام جمع شده بودند. که مردى بلند قامت و گندمگون داخل شد و سلام کرد و عرضه داشت. من دوستى از دوستداران شما و اجداد شما هستم و از حج مى‏ آیم، زاد و توشه‏ ام گم شده اگر ممکن است کمکى بفرمائید که من به شهرم برسم که این نعمتى است بر من از جانب خداى تعالى، پس چون به شهرم رسیدم آنرا از جانب شما صدقه مى‏ دهم چون من احتیاجى به صدقه ندارم.


حضرت فرمود: بنشین، خدا تو را رحمت کند. حضرت رو کردند به مردم و با آنها سخن گفتند تا وقتى که متفرق شدند و فقط آن مرد و من و سلیمان جعفرى و خیثمه باقى ماندیم. حضرت فرمود، اجازه مى‏ دهید من به داخل منزل بروم؟


بلند شدند و داخل رفتند و بعد از لحظاتى آمدند پشت در و دست مبارک خود را از بالاى در خارج کردند و فرمودند: کجاست آن مرد خراسانى؟ آن مرد گفت: بله اینجا هستم. حضرت فرمود: این دویست دینار را بگیر و کار خود را انجام بده و به آن متبرک شو و از طرف من هم لازم نیست صدقه دهى، بیرون برو که من ترا نبینم و تو مرا نبینى. آن مرد خارج شد.


وقتى حضرت آمدند، سلیمان گفت فدایت شوم شما که عطاى وافر و زیادى به این مرد فرمودید چرا روى نازنین خود را از او پوشاندید؟ حضرت فرمود، تا مبادا ذلت سؤال را در چهره‏ اش ببینم. آیا مگر نشینده ‏اى که رسول خدا(ص) فرمود: هر کس حسنه و کار نیک خود را مستور بدارد، برابر است با هفتاد حج و هر کس سیئه و کار زشت خود را آشکار کند خوار مى‏شود و هر کس زشتى خود را بپوشاند و عمل خلافش را در پنهان انجام دهد بخشیده خواهد شد؟!


اطعام مساکین
معمربن خلاد مى‏ گوید: وقتى حضرت رضا(ص) مى‏ خواستند غذا بخورند یک کاسه بزرگى را کنار سفره مى‏ گذاشتند و از بهترین غذاها، از هر کدام مقدارى، در آن کاسه مى‏ ریختند و مى ‏فرمودند: آنرا به مساکین بدهند.
سپس این آیه مبارکه را قرائت مى‏فرمودند: فلا اقتحم العقبة - سوره بلد آیه 11 - «پس انسان. آن گردنه‏ هاى سخت را نتواند پیمود.» و بعد مى ‏فرمود، چون خداوند مى ‏دانست که براى هر انسانى، آزاد کردن بنده، مقدور نیست راهى براى رسیدن به بهشت قرار داد با اطعام طعام.


عبادت‏هاى سنگین و ختم قرآن و سجده ‏هاى طولانى
برادر دعبل مى‏ گوید: حضرت رضا(ص) پیراهنى از خز سبز رنگ و انگشترى از عقیق به برادرم «دعبل» عنایت کردند و فرمودند، اى دعبل برو «قم» که در آنجا فایده خواهى برد، و فرمود: این پیراهن را محافظت کن.زیرا که من در این پیراهن در هزار شب، هر شب هزار رکعت نماز خوانده‏ام و در آن هزار بار قرآن را از ابتدا تا انتها ختم کرده ‏ام.


صولى مى‏گوید: از جده‏ام پرسیدند که درباره رفتار حضرت رضا(ع) سخنى بگوید.
جده من که زنى بسیار عاقل و سخاوتمند بود گفت: حضرت رضا(ع) که همیشه نمازش را در اول وقت مى‏ خواند وقتى نماز صبحش تمام مى ‏شد به سجده میرفت و سر مبارک خود را بر نمى ‏داشت تابالا آمدن آفتاب. و آن حضرت در این مدت به ذکر خداى تعالى مشغول بود.

 

  • ع ش

هر چه دارم...

شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۳۹ ب.ظ

گرچه از لطف پدروارِ علی (ع) سرشارم

هرچه دارم ز غلامی محمد (ص) دارم

  • ع ش

شعری زیبا از فارسی دوم ابتدایی دهه بیست

پنجشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۸، ۰۹:۰۴ ب.ظ

  • ع ش