من درخور آتشم!
جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۸ ق.ظ
شنیدم که وقتی سحرگاه عید
ز گرمابه آمد برون بایزید
یکی طشت خاکسترش بی خبر
فرو ریختند از سرایی به سر
همی گفت شولیده دستار و موی
کف دست شکرانه مالان به روی
که ای نفس من در خور آتشم
ز خاکستری روی در هم کشم؟
سعدی
- ۹۴/۰۷/۰۳