چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

۱۷ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

خدا خودش بلد است...

سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۲۹ ب.ظ

شما به خدا یاد ندهید،خدا خودش بلد است!

طلبه ای در یک از شهرها زندگی می کرد. از نظر مادی در فشار بود و از نظر ازدواج نیز مشکلاتی داشت.  یک شب، متوسل به امام زمان(علیه السلام) شد، چند شبی بعد از این توسل امام زمان(علیه السلام) را در خواب دید. حضرت فرمودند: فلانی! می دانی چرا دعایت مستجاب نمی شود؟  گفت: چرا؟ فرمودند: طول امل و آرزو داری. گاهی انسان به در خانه ی خدا می رود، دعا می کند اما با نقشه می رود، دل به این طرف و آن طرف حرکت می کند. گاهی به خدا یاد می دهد و می گوید: خدایا! در دل فلانی بینداز بیاید مشکل مرا حل بکند...حضرت فرمودند: شما به خدا یاد ندهید خدا خودش بلد است. انسان به ائمه معصومین(علیه السلام) هم نباید یاد بدهد. باید بگوید خدایا، من این خواست را دارم و به هیچ کس هم نمی گویم...خودت برایم درستش کن.

طلبه گفت: یابن رسول الله، من همین طور هستم که می فرمایید، هرکاری میکنم بهتر از این نمی توانم باشم، می خواهم خوب باشم اما تا می آیم دعا کنم فلانی و فلانی در ذهنم می آیند و این گونه دعا می کنم.حضرت فرمودند: حالا که طول امل و موانع اجابت داری، نایب بگیر. تا حضرت فرمودند نایب بگیر طلبه می گوید: آقا جان شما نائب می شوید؟ حضرت فرمودند: بله قبول می کنم. می گوید دیدم حضرت نایب شدند و لبهای حضرت دارد حرکت می کند. از خواب بیدار شدم، گفتم: اگر حاجتم هم برآورده نشود مهم نیست، در عالم رؤیا حجت خدا را یک بار زیارت کردم. بلند شدم و وضو بگیرم تا نماز شب و نماز شوق به جا بیاورم. دیدم در مدرسه را می زنند. گفتم: این وقت شب کیست که در مدرسه را می زند؟رفتم در مدرسه را باز کردم دیدم دایی خودم است. 
گفتم: دایی جان، چه شده این وقت شب؟ 

گفت: با تو کاری دارم. امشب هر کاری کردم دیدم خوابم نمی برد. فکر و خیالات مرا برداشته بود. یک مرتبه این خیال همه ی وجودم را فرا گرفت: من که پسر ندارم، همه ی اموالم از بین می رود. یک دختر هم که بیشتر ندارم. فکر کردم اگر دخترم را به تو بدهم همه ی اموالم هم در اختیار توست...

📚کتاب بهترین شاگرد شیخ

  • ع ش

عطای همایونی

دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۰۳ ب.ظ

ناصرالدین شاه رفت و آمد اطراف ارگ سلطنتی را قرق شبانه کرد و شبی به خاطر آزمایش کشیکچی ها با لباس مبدل به گردش در خیابان های اطراف اندرون رفت!

کشیکچی جلویش را گرفت و شاه هر قدر التماس کرد نتیجه نداد! شاه در لباس مبدل به کشیکچی چند قِران رشوه داد و او نپذیرفت و شاه را به قراولخانه فرستاد!
فردای آن روز شاه کشیکچی را احضار کرد و خواست که ماجرا را تعریف کند!
کشیکچی گفت : «مرتیکه دو قِران داد تا رهایش کنم! خیال کرد شاه دو قِران می ارزد قبول نکردم! مثل سگ به قراولخانه اش کشیدم و ...»
ناصرالدین شاه از لهجه ترکی-فارسی و دشنام های او چنان به خنده اُفتاد که از خود بیخود شد و با گفتن یک «قرمساق» او را مرخص کرد!
کشیکچی به حدی از دشنامی که شنیده بود خوشنود گشت که تا پایان عمرش به همه اطرافیانش میگفت که شاه به لفظ مبارک خویش به او گفته است «قرمساق»!!!

منبع: قند و نمک :جعفر شهری نویسنده و پژوهنده تاریخ تهران

  • ع ش

روز جهانی زبان عربی

شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۲۳ ب.ظ

روز 18 دسامبر (27 آذر) به عنوان روز جهانی زبان عربی نام گذاری شده است.

به گزارش عصرایران، یونسکو روز 18 دسامبر  را به عنوان روز جهانی زبان عربی اعلام کرده است. به همین مناسبت مراسم هایی در شهرهای مختلف جهان برگزار می شود.

مجمع عمومی سازمان ملل متحد در 18 دسامبر سال 1973 با تصویب قطعنامه ای زبان عربی را به عنوان یکی از زبان های رسمی سازمان ملل متحد به زبان های انگلیسی، چینی، فرانسوی، روسی و اسپانیولی اضافه کرد. یونسکو هم در سال 2012 تصویب کرد 18 دسامبر هر سال هم عنوان روز جهانی زبان عربی اعلام شود.

 مردم عرب، عرب زبانان و علاقه‌مندان به زبان عربی هر ساله این روز را با برگزاری مراسم های مختلف گرامی می دارند.
در جهان حدود 300 میلیون نفر به این زبان صحبت می‌کنند. عربی زبان رسمی 23 کشور است.

 زبان عربی به زبان «ضاد» نیز معروف است زیرا تنها زبان دنیاست که این حرف را دارد و تلفظ می شود.
 زبان عربی یکی از ساختارمندترین قواعد را در میان زبان های جهان دارد. همین موضوع باعث شده زبان عربی نسبت به دیگر زبان ها از تعداد کلمات و مصدرهای زیادتری برخودار باشد و واژه‌زایی در این زبان سهل و آسان باشد. زبان عربی زبان شعر، ادبیات و فلسفه است.

زبان عربی دارای لهجه‌های متفاوتی است. مردم در یمن و سومالی در شرق تا کشورهای مراکش و موریتانی در غرب جهان، به زبان عربی سخن می گویند اما هر یک به لهجه  و گویش مخصوص خود. در هر کشور و منطقه ای، زبان عربی با لهجه خاص آن بیان می شود.

در ایران نیز، مردم مرکز و جنوب خوزستان، جنوب ایلام و بخش هایی در استان های فارس، بوشهر، هرمزگان و خراسان به زبان عربی صحبت می کنند و زبان عربی زبان مادری آنهاست.

زبان عربی در خوزستان و جنوب ایلام به لهجه ای که به لهجه "اهوازی" معروف است صحبت می شود گرچه لهجه مردم عرب در مرکز و جنوب استان خوزستان نیز متفاوت و قابل تمایز و تفکیک است. البته منظور از "لهجه اهوازی" عربی تنها شهر اهواز نیست بلکه شامل مناطق عرب نشین استان های خوزستان و ایلام می‌شود.
لهجه مردم مرکز و جنوب عراق، کویت و شرق عربستان سعودی نیز به لهجه مردم عرب خوزستان نزدیک است. لهجه مردم عرب در استان های فارس، هرمزگان و بوشهر نیز به لهجه مردم کشورهای عربی جنوب خلیج فارس نزدیک است.

زبان هر یک از کشورهای عربی نیز تحت تاثیر فرهنگ و زبان های مجاور بوده است. مثلا در زبان عربی مردم سوریه و لبنان، کلمات فرانسه بسیاری دیده می شود زیرا این دو کشور برای سال هایی تحت قیمومَت فرانسه بوده اند. در مراکش هم زبان عربی تحت تاثیر زبان های فرانسه، اسپانیولی و زبان امازیغی (بربر) است.
در الجزایر زبان عربی تحت تاثیر زبان های فرانسه و بربر (امازیغ) است. امازیغ زبان مردم امازیغی/ بربر در صحرای بزرگ شمال آفریقاست.

همچنین تحت تاثیر حضور طولانی مدت انگلیسی ها و ارتباطات با آنها، زبان عربی و لهجه مردم جنوب عراق، کویت و مردم عرب جنوب خوزستان حاوی کلمات زیاد انگلیسی است. لهجه های عربی اهوازی، کویتی و عراقی به دلیل مجاورت با زبان های فارسی و ارتباط با انگلیسی، از این دو، کلماتی را گرفته اند.

در لهجه های مختلف، شکل و تلفظ حروف نیز تغییر می کند. مثلا مردم در سوریه و لبنان، حرف جیم را به شکل ژ و حرف ذ را به صورت ز تلفظ می کنند. در مصر حرف ج در برخی حالات به شکل گ تلفظ می شود. مانند کلمه جمهوریه که به صورت گمهوریه تلفظ می شود.

در لهجه عربی در جنوب عراق، کویت و لهجه اهوازی نیز در برخی حالات حرف ج به صورت ی (دجاجه = دیایه)، حرف ق به صورت گ (قل = گل) (قعده = گعده) و حرف ک به صورت چ (کذاب = چذاب) تلفظ می شود.
همچنین لهجه عراقی و شمال سوریه نیز تحت تاثیر زبان ترکی قرار گرفته اند. در عربی عراقی و سوری شاهد تعداد زیادی از پسوندهای "جی" هستیم که از زبان ترکی گرفته شده و "چی" تلفظ می شود. این پسوند نشانه حرفه و شغل است که از جمله می توان به جادرجی، جایجی و باجه جی اشاره کرد.
مردم 5 کشور جنوب خلیج فارس یعنی قطر، بحرین، عربستان سعودی، امارات و عمان، با ریتم کُند سخن می گویند و کلمات را شمرده شمرده بیان می کنند.

سرعت تلفظ کلمات عربی در لهجه های اهوازی، عراقی، کویتی و اردنی متعادل می شود. نه سریع صحبت می کنند و نه آهسته.

مردم سوریه و شام عربی را با کشیدن حرف ها و کلمات بیان می کنند چیزی شبیه لهجه اصفهانی زبان عربی.
ریتم سخن گفتن به زبان عربی با ورود با قاره آفریقا یعنی در مصر سرعت می گیرد و در الجزایر و تونس و مراکش این سرعت به اوج می رسد.

زبان های عربی و فارسی نیز به مبادله کلمه پرداخته‌اند. کلمات بسیاری از عربی در فارسی استفاده می شود و کلمات فارسی در عربی مردم جنوب عراق، خوزستان و کویت.

از جمله کلمات فارسی در زبان عربی می‌توان به کلمه مهرجان (مهرگان) به معنی جشنواره، بنفسج (بنفش)، تماشا، دریچه (دریشه) و روزنامه به معنی تقویم اشاره کرد.

همچنین برخی کلمات عربی در فارسی با معنی متفاوتی به کار می‌رود همچون واژه «انقلاب» که در فارسی به معنی مصطلح کنونی به کار می‌رود و در عربی از «الثوره» استفاده می‌کنند.

  • ع ش

چو فردا شود فکر فردا کنیم...

چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۳۲ ب.ظ

چو فردا شود فکر فردا کنیم !

ضرب المثل "چو فردا شود فکر فردا کنیم" زمانی به کار می رود که شخصی به دنبال تفریحات و سرگرمی‌های لحظه ای باشد و آینده ی خود را به طور کامل فراموش کند و وقتی دیگران به این رفتار او اعتراض کنند او در جواب آنها این مصرع را به کار می برد. این مصرع بخشی از شعری است که "نظامی گنجوی" شاعر بزرگ پارسی در کتاب" اسکندرنامه ی" خود آورده است اما آنچه که باعث معروف شدن آن در بین عوام شده است مربوط به یک واقعه ی تاریخی است که آنرا به طور خلاصه در اینجا بیان می کنیم: 

"جمال الدین ابواسحاق اینجو" از امیرزادگان دولت چنگیزی بود که در قرن هشتم هجری به علت ضعف دولت مرکزی بر قسمت جنوبی ایران دست یافت و در شهر شیراز به نام شاه ابواسحاق به سلطنت نشست. ابواسحاق پادشاهی خوش خلق بود و به شعر و شاعری علاقه ی فراوانی داشت اما از طرفی مردی عشرت طلب بود و به امور پادشاهی توجه چندانی نشان نمی داد و حاضر نبود در هیچ شرایطی عیش خود را بر هم زند .

 در سال 754 هجری "محمد مظفر"از رقبای ابو اسحاق از یزد به شیراز لشکر کشی کرد . شاه ابواسحاق طبق معمول به عیش و عشرت مشغول بود و هر چه بزرگان گفتند که :" اینک دشمن رسیده است " خود را به نادانی می زد و می گفت :" هرکس از این نوع سخن در مجلس من بگوید اورا سیاست کنم " به همین جهت هیچ کس جرئت نمی کرد دیگر خبری از دشمن به او دهد تا اینکه مظفر امیر مبارزالدین و سپاهیانش به دروازه شیراز رسیدند .در این شرایط حساس" شیخ امین الدوله جهرمی" ندیم و مقرب شاه ابواسحاق برای اینکه شاه را از شرایط به نحوی آگاه کند، از شاه خواست که بر بام قصر رود زیرا تماشای بهار در جای بلند و مرتفع بیشتر نشاط انگیز است. 

خلاصه با این تدبیر شاه را بر بام قصر بردند . شاه ابواسحاق دید که دریای لشکر در بیرون شهر موج می زند . پرسید که :" این چه آشوب است ؟" گفتند :" صدای کوس محمد مظفر است " فرمود که :" این مردک ستیزه روی هنوز اینجاست ؟" و یا به روایت دیگر تبسمی کرد و گفت :" عجب ابله مردکی است محمد مظفر ، که در چنین نوبهاری خود را و ما را از عیش دور می گرداند !" و این بیت از اسکندرنامه را خواند و از بام فرود آمد : 

همان به که امشب تماشا کنیم 
چو فردا شود فکر فردا کنیم 

در نهایت محمد مظفر شهر شیراز را بدون زحمت و درگیری فتح کرد و شاه ابواسحاق متواری گردید و سرانجام پس از سه سال در به دری و سرگردانی در سال 757 هجری در اصفهان دستگیر شد . او را به شیراز بردند و به دستور امیر محمد مظفر یعنی همان ابله مردک کشتند.

  • ع ش

تقسیم عادلانه!

دوشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۱۶ ب.ظ

تقسیم عادلانه

در کتب حکما آمده است وقتی در مرغزاری شیری شورانگیز و کین آور و خون ریز مسکن داشت و گرگی و روباهی در خدمت او بودند و از بقایای شکار او میخوردند.
یک روز شیر صیدی را بکشت و به گرگ اشارت کرد که این گوشت میان ما قسمت کن. گرگ آن گوشت به سه قسم تقسیم کرد:
یک قسم نزد شیر نهاد و یک قسم نزد روباه و قسم دیگر برای خود نگه داشت.
شیر چون این مساوات بدید پنجه بزد، چنان که سر گرگ در میان پایش افتاد و پس روباه را گفت:
این گوشت میان من و خود قسمت کن.
روباه جمله را نزد شیر نهاد و شیر از ادب او عجب آمد و گفت:
ای روباه این ادب از که آموختی؟
روباه گفت: از گرگ
این حکایت تنبیه است مر جمله ی عاقلان را که از آنچه از دیگری به رنج رسد گرد آن نگردند....

جوامع الحکایات محمد عوفی

  • ع ش

فقر بهتر است یا عطر؟

شنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۳۱ ب.ظ

... یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"
قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود.
چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر". 
از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند.
 نوشته بودند که "فقر" خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند.
" عادت کرده بودند مزیت فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.
فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر". 
انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود. 

نوشته بود "عطر حس هایی را در آدم بیدار می کند که فقر آنها را خاموش کرده است"

فریبا وفی

  • ع ش

شعری در وصف زینب کبری(س)

پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۲۶ ب.ظ

در ستایش حضرت زینب کبری(س)

افتخار اهل ایمان زینب است

روشنای بزم عرفان زینب است

یادگار مرتضی و فاطمه

بضعه ختم رسولان زینب است

خواهر دو سرور اهل بهشت

بهترین الگوی نسوان زینب است

از امام خود حمایت کرده است

این مرام جاودان زینب است

بود نمرود زمان سرمست فتح

آن که بنمودش پریشان زینب است

آتشی افروخت در ارکان دین

آن که بنمودش گلستان زینب است

قصر سبز شام یا کاخ ستم

آن که سستش کرد و ویران،زینب است

یک اشارت کرد کوفه شد خموش

صاحب اعجازی اینسان،زینب است

خطبه کرد ایراد مانند پدر

در فصاحت فخر دوران زینب است

کوفیان را کرد رسوای جهان

در بلاغت شیر میدان زینب است

راه را از چاهها کرد آشکار

مهر و ماه و نجم رخشان زینب است

تشنه بود اما فقط داند خدای

چشمه نه،بحر خروشان زینب است

بهره مند از نور علم پنج تن

باخبر از راز قرآن زینب است

در حیا و حجب زهرایی دگر

کنز مخفی،گنج پنهان زینب است

در عطوفت مثل مریم بی نظیر

معنی پاکی باران زینب است

مولدش روز پرستاران،چه خوب

اسوه بخشایش،احسان زینب است

بارگاهش را مدافع بوده ایم

مادر ما اهل ایران زینب است.

بیژن شهرامی

  • ع ش

بازی

شنبه, ۱۳ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۲۳ ب.ظ

‏کودکی وارد آرایشگاه شد، مرد آرایشگر  در گوش مشتری خود گفت :این ساده ترین کودک جهان است،الان برایت ثابت می کنم.

سپس اسکناسی یک دلاری در یک دست و سکه ای 25 سنتی در دستی دیگر رو به کودک کرد و گفت: کدام را می خواهی؟!

کودک سکه  را برداشت و خارج شد ، مشتری پس از خروج از آرایشگاه پسر را دید و از او پرسید :چرا هر بار سکه  را برمی داری؟!

پسر پاسخ داد : چون اگر یک دلاری را بردارم بازی تمام می‌شود!

  • ع ش

موش و شتر

جمعه, ۱۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۰۱ ب.ظ

موشی افسار شتری را گرفت و به راه افتاد. شتر به دلیل طبع آرامی که داشت با وی همراه شد ولی در باطن منتظر فرصتی بود تا خطای موش را به وی گوش زد کند. این دو به راه ادامه دادند تا به کنار رودخانه ای رسیدند. 
موش از حرکت باز ایستاد و شتر از او پرسید: 
«چرا ایستاده ای تو رهبر و پیشاهنگ من هستی؟»
موش گفت: «این رودخانه خیلی عمیق است.»
شتر پایش را در آب نهاد و رو به موش گفت: «عمق این آب فقط تا زانوست.»
موش گفت: «میان زانوی من و تو فرق بسیار است.»
شتر پاسخ داد: «تو نیز از این پس رهبری موشانی چون خود را بر عهده گیر.»

چون پیمبر نیستی پس رو براه
تا رسی از چاه روزی سوی جاه
تو رعیت باش گر سلطان نیی
خود مران چون مرد کشتی بان نیی

  • ع ش

دزد دانا

جمعه, ۱۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۵۳ ب.ظ

عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را

دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را...

  • ع ش