چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

تدبیر شیخ الرئیس

شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۰۵ ب.ظ


نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد..
عابر خر سواری آنجا رسید از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودرو به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند..
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند..

عابر آن سخن نشنیدو با شیخ به نان خوردن مشغول گشت ناگاه اسب لگدی زد..
عابر گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود عابر او را کشان کشان نزد قاضی برد..

قاضی از حال سوال کردشیخ هم چنان خاموش بود..
قاضی به عابرگفت این مرد لال است..
عابر گفت این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد پیش از این با من سخن گفته..!!!
قاضی پرسید با تو سخن گفت...؟؟؟؟
او جواب داد که : بله گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند..
قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت شیخ پاسخی گفت که زان پس درزبان پارسی مثل گشت...

"جواب ابلهان خاموشی ست"

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی