چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

شهید ابراهیم هادی

دوشنبه, ۲ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۳۷ ب.ظ

توپ را در دستش گرفت
 آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر...

ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین
گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت.

درفضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه ها
رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه.

او مشغول نماز شد. همانجا داخل
حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند.
جماعتی شد در حیاط. همه به او اقتدا کردیم.

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی