چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

سلام صبح حرم...

پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۴۷ ب.ظ

سلام صبح حرم! صبح بی‌کدورتِ صاف!
سلام حوض پر از نور! حوض آینه‌باف!

دلم سپید به تن کرده است و می‌چرخد
به دور حضرت جان با فرشتگان طواف

کبوتری که به گنبد نشسته می‌داند
که چیست لذت دعوت‌شدن به قله‌ی قاف

«پدر فدای تو» این جمله را به قطعِ یقین
حقیقتی‌ست وَ الّا امام و حرف گزاف؟

کنار مهر تو از چشم و سکه افتاده
به خرج اگر بدهد ماه اندکی انصاف

تو را که سوره‌ی نوری، میان کاشی‌ها
نشسته‌اند به تفسیر آیه‌های عفاف

تمام عمر بیفتیم اگر به پای ضریح
برای عرض ارادت نکرده‌ایم اسراف

نگاه کن که نگاهی به ما، می‌اندازد
میان دوزخ و جنت هزار سال شکاف

به هر طرف که نظر می‌کنم کنار ضریح
به قبر مجتهدی خفته جامع‌الاطراف
 
چه گویم از تو که در وصف برگی از کرمت
قلم شوند درختان نمی‌کنند کفاف

✍️ سعید مبشر

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی