چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

۱۱۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

سلام بر رمضان

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۲۴ ق.ظ


  • ع ش

شفا ناپذیر

سه شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۵۶ ب.ظ

شیخ مفید در کتاب اختصاص از امام صادق روایت کرده است عیسی بن مریم (ع) فرمود من بیماران را مداوا کردم و به اذن خدا ایشان را شفا دادم . کور مادر زاد و شخص برص دار به اذن خدا بهبودی دادم و مردگان را زنده کردم ولی شخص احمق را نتوانستم اصلاح و درمان کنم

به آن حضرت گفتند : احمق کیست فرمود شخص خود پسند و خود رای کسی که هر فضیلت و بر تری را برای خود می بیند نه برای دیگران و همه جا حق را به خود می دهد نه دیگران این است احمقی که بهبودی و مداوایش ممکن نیست .

  • ع ش

چراغ بر بام

سه شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۵۵ ب.ظ

حضرت عیسی مسیح (ع) به یاران خود فرمود :

به حق و راستی می گویم اگر دل های خود را با یاد مرگ نرم نکنید و به دشواری عبادت آن را هموار نسازید سنگین و سرکش می شود . خانه تاریک را چه سود می بخشد چراغی که در بامش روشن کنند در حالی که میان خانه تاریک و وحشتناک باشد . به همین ترتیب نور علمی که از دهان های شما بیرون آید و دلهای شما از آن بی بهره باشد به شما سودی نمی رساند پس بشتابید و در خانه های تاریک خود چراغ بر افروزید دل های سنگین و تیره خود را به نور حکمت روشن گردانید پیش از آن که زنگ گناهان بر آن ها بنشیند و از سنگ سخت تر شود چگونه می تواند بارهای سنگین بر دارد کسی که در بر داشتن آن ها از مردم یاری نجوید ؟ چگونه از گناهان سبک می شود کسی که آمرزش آنها را از خداوند نخواهد ؟

چگونه پاکیزه می شود جامه کسی که آن را بپوشد و نشوید ! چگونه از گناهان پاک می شود کسی که آن ها را به حسنات تکفیر نکند ! چگونه از غرق شدن نجات می یابد کسی که از دریا بدون کشتی گذر کند چگونه از فتنه های دنیا رهایی می یابد کسی که در عبادت نکوشد چگونه مسافر بی راهنما به منزل می رسد چگونه به بهشت می رسد کسی که مسائل دین خود را نداند ؟

چگونه به خشنودی خدا می رسد کسی که فرمانبرداری او نکند چگونه عیب روی خود را می بیند کسی که در آیینه نظر نکند چگونه دوستی با دوست خود را کامل می گرداند کسی که بعضی از آن چه را نزد خود دارد در راه او ندهد چگونه محبت پروردگارش را کامل می گرداند کسی که بعضی از آن چه را خدا روزی او قرار داده است به خدا قرض ندهد !

به راستی همان گونه که اگر کشتی در دریا غرق شود به دریا زیانی نمی رساند گناهان شما نیز از بزرگی خدا چیزی نمی کاهد و به او زیانی نمی رساند بلکه به خود زیان می رسانید همان گونه که نور آفتاب با استفاده ی مردم کاهش نمی یابد و همه از آن بهره می برند هر اندازه به بندگان خود بدهد از خزانه خدا چیزی کاسته نمی شود شما به روزی او زندگی می کنید و هر که شکر نعمت او کند خداوند نعمتش را افزون می گرداند .

  • ع ش

امید

سه شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۵۳ ب.ظ

روزی حضرت عیسی (ع) نشسته بود و به پیرمردی می نگریست که بیل در دست با کوشش بسیار زمین را برای کشت و کار می کند . آن حضرت عرض کرد خداوندا طول امل را از او بردار چون دعای آن حضرت مستجاب شد پیرمرد بیل را به زمین انداخت و خوابید. عیسی (ع) دوباره دعا کرد خداوندا طول امل را به او برگردان.
پیرمرد همان ساعت برخاست بیل را به دست گرفت و به کار پرداخت . حضرت عیسی (ع) از او پرسید چرا بیل را انداختی و دوباره آن را برداشتی گفت : در میانه کار به ذهنم رسید تا کی می خواهی کار کنی به این مرتبه از پیری رسیده ای و نمی دانی که از عمر تو چه مقدار باقی خواهد بود پس بیل را انداختم و خوابیدم . اما دوباره به ذهنم رسید تا زنده ایم معیشتی می خواهیم . پس برخواستم و به کار پرداختم .

  • ع ش

حضرت عیسی و نوجوان یتیم

سه شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۱۷ ب.ظ

روزی حضرت عیسی (ع) با گروهی از حواریون به سوی شهری در حرکت بودند . در نزدیکی آن شهر گنجی ظاهر شد. حواریون به طمع افتادند و به قصد تصاحب گنج از ادامه همراهی با حضرت مسیح سرباز زدند. عیسی (ع) به آنان فرمود : این گنج جز رنج و مشقت ثمره ای ندارد اما من در این شهر گنج بی رنجی سراغ دارم که به سوی آن می روم. حضرت وارد شهر شد و پسرک یتیم خارکشی را مورد تفقد و عنایت قرار داد آن چنان که در عرض سه روز آن پسر از  خارکشی به  پادشاهی آن شهر رسید . در پایان روز سوم که حضرت عیسی (ع) برای خداحافظی نزد آن تازه پادشاه رفت او از تخت پادشاهی پایین آمد و به عیسی (ع) عرض کرد : پرسشی برایم پیش آمده که خواب و راحت را از من گرفته است ؟ گفت : در این اندیشه ام تو که قادری در عرض سه روز مرا از  خارکشی به  پادشاهی برسانی چرا خود به آن جامه های کهنه قناعت کرده ای و خدم و حشمی نداری ؟

حضرت فرمود : فرزندم این نیت های فانی دنیوی در نظر کسی ارزش دارد که از لذت های جاودان اخروی بیخبر باشد کسی پادشاهی ظاهری را اختیار می کند که لذت پادشاهی معنوی را نچشیده باشد.

همان کسی که تو اکنون به جای او بر این تخت پادشاهی نشسته ای اینک زیر خاک خفته است و کسی از او یاد نمی کند . پس همین یک مورد برای عبرت گرفتن کافی است. دولتی که به مذلت و فراموش شدن می انجامد به چه کار می آید ؟

هنگامیکه سخنان حضرت عیسی(ع) به پایان رسید پادشاه جوان دوباره دست به دامان ایشان شد و گفت ای بزرگوار آنچه را گفتی فهمیدم و شبهه ام زدوده شد ولی پرسش و ابهام محکم تری برایم پیش آمد . عیسی (ع) فرمود : چه پرسشی عرض کرد با اطمینانی که نسبت به شما دارم گمان ندارم که در آشنایی با کسی خیانت کنی و آنچه را حق نصیحت و نیکو خواهی او باشد فرو گذاری . شما که بر من و مادرم منت گذاشتی و به خانه ما آمدی سزاوار نبود چیزی را که اصیل و باقی است از من دریغ ورزی و مرا در رسیدن به امر فانی و ناچیز یاری رسانید و از سلطنت جاوید و لذت حقیقی محروم گردانید.

عیسی (ع) فرمود : می خواستم تو را بیازمایم و ببینم آیا شایسته آن مرتبه های عالی هستی یا نه ؟ و آیا پس از ادراک این همه لذتهای فانی برای ادراک لذتهای باقی آنها را ترک می کنی یا نه ؟

اکنون اگر اینها را ترک کنی هم پاداش بزرگ نصیب تو خواهد شد و هم حجتی خواهد بود برای آنان که زخارف باطل دنیا را مانع سعادت کامل آخرت می دانند.

جوان با شنیدن این سخنان جامه های زیبا و زیور های گرانبها را به دور افکند از تخت پادشاهی پایین آمد و در راه دستیابی به پادشاهی معنوی گام نهاد. عیسی بن مریم (ع) او را نزد حوارییون آورد و گفت : آن گنجی که من در پی آن بودم این در یتیم است در عرض سه روز او را از خوارکشی به پادشاهی رساندم ولی او به همه آن مقامهای ظاهری پشت پا زد و در راه اطاعت از من گام نهاد .

شما پس از سالهای دراز پیروی از من به این گنج پر رنج فریفته شدید و از من دست برداشتید و مرا تنها گذاشتید . گفته اند فرزند آن پیرزن که حضرت عیسی (ع) او را پس از مردن برای مدت بیست سال دیگر زنده کرد همین جوان بود . آن جوان بعد ها از بزرگان دین گشت و گروه بسیاری به برکت او به راه حق هدایت شدند.

  • ع ش

حضرت سلیمان علیه السلام و خارپشت

سه شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۴۷ ب.ظ
جبرئیل علیه السلام نزد سلیمان پیامبر آمد و قدحی آب حیات آورد و گفت: آفریدگار تعالی به تو این اختیار را داد که از این جام آب حیات بخوری و تا قیامت زندگانی یابی و یا این که آن را رد کنی .

حضرت سلیمان در خصوص این موضوع با جن و انس و حیوانات مشورت کرد. همگی گفتند: البته که باید خورد تا حیات جاودانی پیدا نمود.

حضرت سلیمان اندیشه کرد که هیچ جنسی از حیوانات باقی مانده که با وی مشورت نکرده باشم ؟ یادش آمد که با خارپشت مشورت نکرده است.

پس اسب را به نزد خارپشت فرستاد و او را طلب کرد. خارپشت نیامد و امتناع نمود .

حضرت سلیمان ، سگ را به دنبال او فرستاد.

خارپشت آمد.

حضرت سلیمان گفت: پیش از آنکه در کار خود ، با تو مشورت کنم ، بگو اسب را که بعد از آدمی ، هیچ جانوری شریف تراز وی نیست ، به طلب تو فرستادم و نیامدی ، و سگ خسیس ترین حیوانات است فرستادم و آمدی ؛ بگو که حکمت آن چه بود؟

خارپشت گفت: به خاطر آنکه اسب اگر چه حیوانی شریف است ، اما وفا ندارد . و سگ اگر چه خسیس است ، اما وفادار است که برای تکه نانی که از کسی بگیرد همه عمر او را وفاداری می کند. لاجرم به قول و حرف بی وفایان نیامدم و به اشارت وفاداری ، بیامدم.

پس حضرت سلیمان گفت: مرا جامی آب حیات فرستاده اند و مخیر گردانیده که اگر خواهم ، بخورم و اگر خواهم رد کنم. همه نظر داده اند که بخورم. اکنون تو چه می گویی؟

خارپشت گفت: ابتدا به من بگو آیا این جام آب حیات را تو تنها خواهی خورد ، یا اینکه برای فرزندان و دوستانت نیز هست؟

حضرت سلیمان گفت: نه . این جام آب حیات را تنها برای من آورده اند و نه هیچکس دیگری .

خارپشت گفت: پس درست آن است که آن را رد کنی و نخوری.

حضرت سلیمان گفت چرا؟

گفت:عمری که در ان عزیزانت را یک به یک از دست بدهی ارزش ندارد!

  • ع ش

تابلوی داوینچی

يكشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۲۷ ب.ظ


 لئوناردو داوینچی هنگام کشیدن تابلوی شام آخر دچار مشکل بزرگی شد: می‌بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا، از یاران مسیح که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می‌کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانیش را پیدا کند.

روزی در یک مراسم همسرایی، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره‌اش اتودها و طرح‌هایی برداشت.

سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریبأ تمام شده بود؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود. کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می‌آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.


نقاش پس از روزها جستجو، جوان شکسته و ژنده‌پوش و مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن نداشت.


گدا را که درست نمی‌فهمید چه خبر است، به کلیسا آوردند: دستیاران سرپا نگه‌اش داشتند و در همان وضع، داوینچی از خطوط بی‌تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.


وقتی کارش تمام شد، گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشم‌هایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزه‌ای از شگفتی و اندوه گفت: «من این تابلو را قبلأ دیده‌ام!»


داوینچی با تعجب پرسید: «کی؟»


- سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می‌خواندم، زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم !»


  • ع ش

جمله ای از نادر ابراهیمی

يكشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۳۷ ق.ظ

شهرها را مطلقا نمی توان به کوه و کوهستان تبدیل کرد ، اما کوه و کوهستان را به آسانی می توانند به شهر مبدل کنند ، و این روند مصیبت زدگی انسان عصر ما است . نادر ابراهیمی

  • ع ش

آیت الله گلپایگانی و مرد نابینا

شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۵۴ ب.ظ

فرزند آیت الله گلپایگانی در مورد اخلاق پدر می گوید:
« طرز برخورد ایشان با مراجعه کنندگان طوری بود که برای همه حتی برای افراد کوچک خانواده احترام قائل بودند و در آن موقعی که پایشان درد نمی کرد اتفاق نیفتاد که من مشاهده کنم کسی وارد اتاق شود و ایشان به احترام او بلند نشوند و احترام نکنند. و قضیه ای را از ایشان یاد دارم؛ در سنین کودکی بودم، ایام عاشورا طبق معمول در منزلمان روضه خوانی بود.
مرحوم والد در کنار دری می ایستاد و به مردم احترام می کردند روزی دیدم مرد نابینائی وارد شد و آقا تمام قد برای او بلند شدند. روزهای بعد هم آن مرد نابینا می آمد و ایشان در برابر او بلند می شدند و احترام می کردند.
روزی به آقا عرض کردم: این مرد که می آید نابیناست و نمی بیند که شما در برابرش بلند می شوید.
فرمودند: « مردم که می بینند من از این شخص نابینا احترام کردم. او مؤمن است و مؤمن را باید احترام کرد. »

  • ع ش

پادشاه سعودی درحرم پیامبر اکرم(ص)

شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۹ ب.ظ

ملک عبدالله مقابل ضریح پیامبر دست به دعا بلند کرده است کاری که اگر ما شیعیان انجامش دهیم متهم به شرک می شویم!


  • ع ش