خانه ای نزدیک مسکو
- ۰ نظر
- ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۶:۱۰
محققان دانشگاه لوند سوئد دریافتهاند که بادخورکهای معمولی (نوعی پرنده مشابه چلچله) میتوانند 10 ماه کامل در آسمان به پرواز ادامه داده و فرود نیایند.
نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد..
عابر خر سواری آنجا رسید از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودرو به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند..
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند..
عابر آن سخن نشنیدو با شیخ به نان خوردن مشغول گشت ناگاه اسب لگدی زد..
عابر گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود عابر او را کشان کشان نزد قاضی برد..
قاضی از حال سوال کردشیخ هم چنان خاموش بود..
قاضی به عابرگفت این مرد لال است..
عابر گفت این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد پیش از این با من سخن گفته..!!!
قاضی پرسید با تو سخن گفت...؟؟؟؟
او جواب داد که : بله گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند..
قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت شیخ پاسخی گفت که زان پس درزبان پارسی مثل گشت...
"جواب ابلهان خاموشی ست"
عبدالله بن زبیر یکی از مخالفان حکومت یزید بن معاویه بود که در اواخر رجب سال 60 هجری قمری به خاطر امتناع از بیعت با عامل یزید بن معاویه در مدینه منوره، از این شهر گریخت و به مکه پناهنده شد.
در آن هنگام امام حسین علیهالسلام نیز بر ضد یزید قیام کرده و به مکه معظمه مهاجرت کرده بود و پس از دعوت کوفیان، جهت بر عهده گرفتن رهبری قیام مردمی اهالی کوفه به سوی عراق رهسپار گردیده بود.
با وجود شخصیت ممتاز امام حسین علیهالسلام و علنی شدن قیام وی بر ضد دستگاه جائرانه بنیامیه مکانی برای خودنمایی و شخصیتسازی عبدالله بن زبیر باقی نبود. ولیکن پس از شهادت امام حسین علیهالسلام و فراگیرشدن نفرت عمومی نسبت به یزید و دستگاه بنیامیه، فرصتی برای عبدالله بن زبیر به وجود آمد تا از این وضعیت به نفع خویش سود برد.
وی در آخرین سال عمر یزید بن معاویه بر ضد وی در مکه قیام کرد و در برابر هجوم سپاهیان شام ایستادگی و از ورود آنان به مکه معظمه جلوگیری نمود و این شهر مقدس را در تصرف خویش درآورد. پس از هلاکت یزید بن معاویه در سال 64 هجری قمری و جانشینی فرزندش معاویه، موقعیت عبدالله بن زبیر مستحکمتر گردید. اما پس از مرگ معاویه دوم و درهم ریختگی دستگاه بنیامیه فرصتی استثنایی برای عبدالله بن زبیر به وجود آمد و بسیاری از شهرها و مناطق اسلامی را در تصرف خویش درآورد و حتی نزدیک بود که شام را نیز تصرف کند.
اما مروان بن حکم، با همکاری عبیدالله بن زیاد و سایر امویان و بازماندگان حکومت یزید در شام به حکومت رسید و مدت کوتاهی خلافت نمود و پس از مرگ او فرزندش عبدالملک به حکومت رسید. با آغاز خلافت عبدالملک، جان تازهای به کالبد متعفن امویان دمیده شد و او اقتدار آنان را دوباره به شامیان برگردانید.
از آن زمان نبرد متعدد میان سپاهیان اموی و سپاهیان عبدالله بن زبیر آغاز شد. ولیکن به تدریج سپاهیان شام صحنه را بر سپاهیان عبدالله بن زبیر تنگ کرده و شهرها را یکی پس از دیگری از تصرف آنان بیرون آوردند و آنان را بسوی مکه معظمه، وادار به عقبنشینی کردند و تنها این شهر را برای عبدالله بن زبیر باقی گذاشتند.
سرانجام در ذی القعده سال 72 قمری سپاهیان اموی به فرماندهی حجاج بن یوسف ثقفی به مکه نیز هجوم آورده و این شهر مقدس را در محاصره خویش درآوردند ولی با مقاومت سرسختانه پیروان عبدالله بن زبیر روبرو گردیدند. حجاج بن یوسف با کار گذاشتن پنج دستگاه بزرگ منجنیق شهر مکه را سنگباران کرد و حتی بستههای نفتی را به همراه سنگها در میان خانههای اهالی مکه میانداخت و آتشسوزیهای متعدد و خرابیهای زیادی به وجود آورد و در نتیجه، تعداد زیادی از مردم کشته و زخمی شدند. مردم این شهر از هر جهت در محاصره و تنگنا و از جهت بهداشتی، اقتصادی و روانی در وضعیت بسیار سختی قرار گرفتند.
محاصره شهر مکه و سنگباران آن به مدت شش ماه و نیم ادامه یافت. خانه خدا (کعبه معظمه) و مسجدالحرام نیز از آسیب این هجوم وحشیانه در امان نماندند. در این مدت اکثر اهالی مکه از شهر خارج شده و تسلیم شامیان گردیدند و تنها پیروان عبدالله بن زبیر مقاومت میکردند. آنان نیز روز به روز کمتر شده و تنها عده اندکی با عبدالله بن زبیر در داخل مسجدالحرام مقاومت کرده و سرسختی نشان میدادند. تا این که در روز هفدهم جمادی الاول سال 73 قمری، سنگی به نزدیکی عبدالله بن زبیر فرود آمد و ترکشهای آن عبدالله بن زبیر را فراگرفت و او را به هلاکت رسانید.
پس از هلاکت وی سپاهیان حجاج وارد مکه معظمه و مسجدالحرام شده و حرمت این مکان مقدس را نگه نداشتند و در داخل مسجدالحرام، خونریزی بزرگی به راه انداختند و سر عبدالله بن زبیر و تعدادی از یاران وی را از بدن جدا کرده و برای عبدالملک بن مروان در شام فرستادند و بدین سان به حکومت هشت ساله زبیریان پایان بخشیدند.[۱]