چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

۱۶ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

قطره

جمعه, ۲۶ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۳۰ ب.ظ

زائر کرب و بلا حق شفاعت دارد
قطره در کوی تو دریاست ، اباعبدالله ...

  • ع ش

با همان زبان...

جمعه, ۲۶ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۲۶ ب.ظ

با همان زبان پدر و مادریتان، برای #امام_زمان  " سلام الله علیه " دعا کنید


مرحوم شیخ محمود #تولایی_خراسانی در سخنرانی خود در مسجد جمعه اصفهان، در سال 1392 قمری می فرمود:


یکی از اعمالی که در دل شما ایجاد محبّت به امام زمانتان علیه السلام  می ‏کند و این عمل توجّهات خاصّه امام زمانتان علیه السلام  را به شما بیشتر می ‏کند، دعای برای امام زمان علیه السلام است. نوکر در حقّ اربابش دعا می‏ کند، کلفت و نوکر، در حق اربابشان دعا می ‏کند که خداوند او را به سلامت داشته باشد و زنده نگه دارد تا سر سفره ارباب بچرند. وظیفه کلفت و نوکر است که در حقّ اربابش دعا کند، بچّه ‌ها در حقّ بابا و مادرشان دعا می ‏کنند که خدا آن‌ها را سالم نگه بدارد، تا در سلامتی آن ‌ها، این ‌ها سور چرانی کنند و زندگی کنند و خوش بگذرانند. درست است؟
حضرت، ارباب شماست و آقای شماست و پدر شماست، شاگرد، وظیفه دارد در حقّ استادش دعا کند. در «آداب المتعلمین» نوشته شده است، شاگردها باید در حقّ معلمین خود دعا کنند. امام ‏زمان علیه السلام  معلّم واقعی است، بایستی در حقّ او دعا کنید. توجّه داشته باش که با همین زبان عامیانه و با همان زبان پدر و مادری خودت دعا کن، اگر ترکی، به ترکی؛ اگر فارسی، به فارسی؛ اگر عربی، به عربی؛ اگر هندی هستی، به زبان هندی؛ به همان زبان پدر و مادریت، همان‌ طوری که برای پدر و مادرت دعا می ‏کنی، همان‌ طوری که برای برادر و بچه ‌هایت دعا می ‏کنی. هیچ ترتیب و آدابی مجوی. آداب لازم ندارد، با همان زبان عامیانه ‌ات بگو:
🙏خدایا عمر امام‏ زمان علیه السلام  را زیاد کن.
🙏خدایا سایه ‏اش را نگهدار.
🙏خدا وجود مبارکش را سالم نگهدار.
🙏خدا غم ‌ها را از دلش دور کن.
 🙏خدایا دلش را خوش کن.
🙏خدایا بلا را از او دور کن.
🙏خدایا اولاد و بستگان و منسوبین او را حفظ کن.

  • ع ش

بوسه یهودا

جمعه, ۲۶ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۲۲ ب.ظ
عیسی به شاگردان خود گفت: « یکی از شما به من خیانت خواهد کرد.» این سخن باعث ناراحتی و تعجب شاگردان شد. عیسی گفت آنکه اول دستش را به سوی بشقاب دراز کند به من خیانت خواهد کرد. یهودا پرسید «استاد من خواهم بود؟» عیسی گفت «آری». (شام آخر)
بعد از شام عیسی با پطرس و یعقوب و یوحنا به کوه زیتون رفت و مناجات کرد. بعد از مناجات یهودا با عده ای مسلح به سوی عیسی آمد. به همراهان خود گفت که هرکس را من ببوسم، او عیسی خواهد بود. سپس مستقیم به سوی عیسی رفت و گفت «سلام استاد» و او را بوسید. عیسی گفت «دوست من کار خود را زودتر انجام بده» و آن عده عیسی را دستگیر کردند.
  • ع ش

دین یعنی عدل...

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۸، ۱۰:۰۰ ب.ظ

دین یعنی عدل،عدل یعنی دین..
هر جا که دیدید می گویند دین و اسلام هست اما عدالتی نیست شک نکنید دین و اسلام‌شان قلابی‌ست !

شهید بهشتی

  • ع ش

زن بد اخلاق

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۸، ۰۷:۱۸ ب.ظ

آیت الله فاطمی نیا:

 گاهی تحمل همسر بداخلاق ، خودش نوعی سلوک است.

یکی از اولیاء خدا که بسیار مرد بزرگی بود و گفته اند امام زمان علیه السلام در تشییع جنازه ی او حاضر بودند ، همسر بسیار بداخلاقی داشت که سی و پنج سال او را شکنجه میداد ولی او تحمل میکرد !

بله ،تحمل کنید ، اصلا خیلی از اینها با تحمل و گذشت حل میشود .

☘️ گاهی هم اگر تحمل شود ، مثل نماز شب برای انسان سلوک الی الله است...

  • ع ش

تنباکو

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۳۳ ق.ظ

تَن پاک کُن ( تنباکو )!

در زمانهای قدیم جذامی ها و صاحبان جراحات و بیماریهای پوستی واگیر دار را از شهر ها رانده و نفی بلد می کردند.
گویند در زمانهای قدیم در شهری یکی از این بیماران را بیرون کرده و در بیابان رها نمودند و به حال خویش وا گذاشتند. مرد بیمار چون شب رسید و سرما بر وی مستولی شد  ناگزیر بوته ها و علف های دور و بر خود را جمع کرده و آتش زد. از آن پس هر شب همین کار را میکرد.
بعد از چند روز متوجه میشود که زخمها و جراحت پوستش کاهش پیدا کرده و حتی از درد و آزار آن خلاص شده پس به شهر نزد اهل و عیال خویش برمی گردد.
واقعه موجب حیرت و تعجب حُکما میشود و چون پیگیر شده و پرسیده و امتحان می کنند میبینند که برگ آن بوته ها باعث بهبود بیماری گشته است.
بنابراین اسم آن گیاه را تَن پاک کن گذاشته که در اثر کثرت استعمال و به مرور ایام به تنباکو تبدیل میشود....

تهران قدیم - جعفر شهری

  • ع ش

زبان

سه شنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۸، ۰۷:۴۰ ب.ظ

⚜️ سکوت!


▪️ انسان باید سکوت را شعار خود قرار دهد، مگر به قدر احتیاج.

 زیرا بیشتر لغزش ها، سببش زبان است.


📚 آیت الله سعادت پرور، رسائل عرفانی، ص۲۳۱

  • ع ش

خوشبین و بدبین

دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۴۹ ب.ظ

اشتباه نکنید...
انسانهای خوشبین و بدبین هر دو برای جامعه مفیدند؛
خوشبین هواپیما را اختراع میکند
و بدبین چتر نجات را...!

👤 جرج برنارد شاو

  • ع ش

فروش تپاله برای چاپ لغت نامه دهخدا!

شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۵۸ ب.ظ

فروش تپاله برای چاپ لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا مهم‌ترین کتاب مرجع است که در دوره‌ی معاصر به زبان فارسی نوشته شده است. اندیشه‌ی تولید این کتاب مرجع در جریان جنگ جهانی اول به ذهن دهخدا آمد. عقب‌ماندگی کشور ما از دیگر کشورها و آسیب‌هایی که از قدرت‌های بزرگ می‌دیدیم، دهخدا را به این نتیجه رساند که باید آگاهی مردم را افزایش داد. به نظر او برای افزایش آگاهی مردم نخست باید معنی لغت‌ها را به آن‌ها آموزش داد.

دهخدا از همان روزی که این اندیشه به ذهنش آمد، کار گردآوری لغت را آغاز کرد. او کتاب‌های بسیاری را خواند و معنای لغت‌های آن‌ها را نوشت. او برای هر لغت شواهد بسیاری از شعرهای فارسی آورد. کار روز به روز سخت‌تر می‌شد تا این‌که گروهی از پژوهشگران زیر نظر دکتر محمد معین به همکاری با دهخدا پرداختند. کار گردآوری لغت سرعت گرفت و جلدهای نخست برای چاپ آماده شد.

طرح فروش تپاله

در آن زمان سازمان پشتیبان و پول کافی برای چاپ و نشر به آسانی فراهم نبود. افزون بر این، ارزش کار دهخدا هنوز برای کارگزاران آن دوره روشن نبود. در این میان یکی از درجه‌داران ارتش آن دوره به نام سرتیپ حبیب‌الله شیبانی طرحی را برای فراهم کردن بودجه‌ی لازم برای چاپ لغت‌نامه پیشنهاد کرد. بر پایه‌ی این طرح، دولت باید بخشی از درآمد فروش تپاله‌های اسبان ارتش را به این کار اختصاص می‌داد.

در آن زمان ارتش ایران سواره‌نظامی با اسب‌های بسیار داشت. تپاله‌ی اسب‌ها را گردآوری می‌کردند و در جاهایی به نام «مغازه پهن» می‌فروختند. تپاله‌ها را برای سوخت حمام‌ مصرف می‌کردند. به نظر می‌رسد فروش تپاله درآمد خوبی داشته است. هنگامی‌که حساب و کتاب دقیق انجام شد، نخست وزیر آن زمان به این نتیجه رسید که بهتر است این پول را صرف کاری مهم‌تر بکند. ماجرا را از زبان دهخدا بخوانید.

از پهن‌خانه تا لغت‌نامه

«روزی وزیر دارایی وقت به نزد من آمد. از آمدنش متعجب شدم، زیرا هرچند آشنایی دیرینه بود، اما مراوده متروک بود. پس از تعارفات متداول گفت: امروز پس از جلسه‌ی هیأت وزیران از من خواسته شد بیاییم و ببینیم شما چه می‌کنید و روزگار را چگونه می‌گذرانید. گفتم: بحمدالله سلامتم و به کار لغت مشغول، طالب کاری نیستم و تنها آرزومندم که این کتاب چاپ شود و در دسترس مردم قرار گیرد.

آن وزیر رفت و شنیدم که به دستوری درصدد برآمدند که محلی برای تأمین هزینه‌ی طبع کتاب دست و پا کنند و از صاحب‌منصبان لشکری، پاک‌نهادی به نام سرتیپ حبیب‌الله خان شیبانی پیشنهاد و تقبل کرده است که از محل فروش پِهِن اسبان قشون، بودجه‌ی این کار را تهیه کنند!

تعجب نکنید. آن روزگاران در سپاه ایران سواره‌نظام با اسب‌های بسیار بود، حتی در مجاورت میدان مشق، در جای فعلی هنرستان دختران، محلی برای فروش سرگین اسبان به نام «مغازه‌ی پهن» وجود داشت که گرمابه‌داران سوخت گرمابه‌های خود را از آن‌جا می‌خریدند.

گزارش تأمین اعتبار هزینه‌ی چاپ لغت از محل مورد اشاره با تصویب مقامات به هیأت دولت رفت. اما آن‌جا نخست وزیر وقت به عذر این‌که یک تن توانایی انجام این کار عظیم را ندارد، با آن همداستانی نکرد. درآمد مورد پیشنهاد را صرف کارهای دیگری کردند و کار چاپ کتاب من معوق ماند.»

سرانجام چاپ شد

کار چاپ لغت‌نامه در سال ۱۳۱۹ش در چاپخانه‌ی بانک ملی آغاز شد اما با آغاز جنگ جهانی دوم و کشیدن دامنه‌ی جنگ به ایران، به انجام نرسید. در ۱۳۲۴ش نمایندگان مجلس شورای ملی تصویب کردند که سازمانی به نام مؤسسه‌ی لغت‌نامه‌ی دهخدا  پدید آید و هزینه‌ی چاپ این اثر برعهده‌ی مجلس شورای ملی باشد. سرانجام نخستین جلد لغت نامه در سال ۱۳۲۵ش در ۵۰۲ صفحه منتشر شد.

دهخدا بیش از ۴۰ سال از عمر خود را برای گردآوری مواد لغت‌نامه صرف کرد. بیش از ۱۲۴ پژوهشگر در ۶۴ سال کوشیدند تا آن مواد را برای چاپ آماده کنند. چاپ نخست این شاهکار در ۲۲۲ جلد و روی هم ۲۶۴۷۵ صفحه در یک دوره‌ی ۳۴ ساله به انجام رسید. اکنون به صورت فشرده‌تر و در جلدهای کم‌تر منتشر می‌شود. این نخستین و بزرگ‌ترین پژوهش گروهی در زمینه‌ی کتاب مرجع در ایران است.

منبع:

دبیرسیاقی، محمد، مقالات دهخدا، انتشارات تیراژه، ۱۳۶۲-۱۲۶۴
 معین، محمد، دهخدا، مقدمه‌ی لغت‌نامه، انتشارت دانشگاه تهران،

  • ع ش

کبک و سلطان

چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۸، ۰۴:۱۶ ب.ظ

می‌گویند روزی برای سلطان محمود غزنوی کبکی را آوردند که یک پا داشت  .
فروشنده برای فروشش قیمت زیاد می‌خواست.
سلطان محمود حکمت قیمت زیاد کبک  را جویا شد.
فروشنده گفت: «وقتی دام پهن می‌کنیم برای کبک‌ها، این کبک را نزدیک دام‌ها رها می‌کنم. آواز خوش سر می‌دهد و کبک‌های دیگر به سراغش می‌آیند و در این وقت در دام گرفتار می‌شوند.
هر بار که کبک را برای شکار ببریم، حتما تعدادی زیاد کبک گرفتار دام می‌شوند.»

سلطان محمود امر به خریدن کرد و خواستار کبک شد.
چون قیمت به فروشنده دادند و کبک به سلطان، سلطان تیغی بر گردن کبک  زد و سرش را جدا کرد.
فروشنده که ناباوارنه سر قطع شده و تن بی‌جان کبک را می‌دید، گفت این کبک را چرا سر بریدید؟
سلطان محمود گفت: «هر کس ملت و قوم خود را بفروشد،این سزایش است!»

  • ع ش