چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

۵ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

چنین بود حضرت رسول(ص)

سه شنبه, ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ۰۸:۴۰ ب.ظ

 برگی از فضایل حضرت عشق؛ محمد صلی الله علیه و آله.

 میان جمع بشاش و گشاده رو و در تنهایی سیمای محزون و متفکر داشت. هرگز به روی کسی خیره نگاه نمی کرد و بیشتر اوقات چشم هایش را به زمین می انداخت. در سلام کردن به همه حتی بردگان و کودکان پیشدستی می کرد. اغلب دو زانو می نشست و پایش را جلوی کسی دراز نمی کرد. هر گاه در مجلسی وارد می شد نزدیک ترین جای خالی را اختیار می کرد. اجازه نمی داد کسی جلوی پایش بایستد و یا جا برایش خالی کند سخن همنشین خود را قطع نمی کرد. بیش از حد سخن نمی گفت، آرام و شمرده، وهیچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلوده نمی ساخت. در حیا و شرم بی مانند بود.از بیماران عیادت می کرد. 

✅جز در مقام دادخواهی اجازه نمی داد کسی در حضور او علیه دیگری سخن بگوید یا سعایت نماید. کینه کسی را به دل نمی گرفت و در صدد انتقام بر نمی آمد. اگر کسی به حریم قانون تجاوز می کرد مطلقا گذشت و مجامله نمی کرد. حساسیتش در مقابل ناملایمات از حد حزن و اندوه تجاوز نمی کرد. می گفت: کسی که رحم در دل ندارد خدا هرگز به او رحم نمی کند. با کودکان با مهر و عطوفت رفتار می کرد. کسانی را که در آسایش خانواده خود کوتاهی می کردند از رحمت خدا دور می دانست. در مقام دعا می گفت: خدایا از بیکارگی، تنبلی و زبونی به تو پناه می برم. زواید معیشت را از زندگانی خود حذف کرده بود. 

✅جامه خویش را وصله می کرد. با دست خویش شیر می دوشید و دست آس می کرد. روزی چنین گفت: اقوام و ملل پیشین دچار سقوط شدند که در اجرای عدالت تبعیض روا داشتند: هرگاه یکی از طبقات بالا جرمی می کرد از مجازات معاف می کردند و اگر از زیردستان بود او را مجازات می کردند. روزی به مسجد رفت و گفت: اگر به کسی از شما ستمی از من رفته و از این رهگذر حقی بر ذمه من دارد من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن دهیم...»

  • ع ش

دولت کور

سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۴۸ ب.ظ

شاعری نابینا به نام دولت به دربار تیمور لنگ رفته بود.
تیمور به قصد استهزا از او پرسید:مگر دولت هم کور می شود!؟
دولت هم با حاضر جوابی تمام گفته بود:آری و الا گذرش به خانه لنگ نمی افتاد!!

  • ع ش

یک پرسش

سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۳۰ ب.ظ

نام اسرائیل به عنوان یک کشور تا پس از جنگ جهانی دوم مطرح نبود و تا پیش از آن منطقه‌ای بود که یهودیان بر اساس قرارداد میان بریتانیا و فرانسه به آنجا مهاجرت می‌کردند، زیرا آن را «ارض موعود» می‌دانستند. اما چه اتفاقی افتاد که «ارض موعود» ناگهان به کشوری در خاورمیانه تبدیل شد که خود را از ساکنان قبلی محق‌تر می‌دانست و با قتل و ترور کار خود را پیش برد؟

  • ع ش

عسقلان

سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۰۴ ب.ظ


احتمالا تو این درگیریها اسم عسقلان رو زیاد شنیدید:

عسقلان(به عربی) یا اشکولان(به عبری)
شهریه که برخی اعتقاد دارند راس الحسین به این شهر منتقل و در آنجا دفن شده. بعد از مدتی هم بنایی بر روی اون ساخته شده که به مشهد نبی حسین مشهور شده. در جریان جنگ های صلیبی راس الحسین به مصر منتقل شده اما محل دفن راس الحسین همچنان مورد زیارت شیعیان و اهل سنت بوده. بعد از تأسیس دولت اسرائیل  در فلسطین ، بدستور موشه دایان این بنا و دو مسجد دیگه از مساجد موجود در شهر توسط ارتش اسرائیل تخریب شده!
قدمت این بنا که جزو آثار باستانی فلسطین بوده به قرن یازده میلادی برمیگشته
باستان‌شناس یهودی می‌گه "این بنا چنان تخریب گردید که حتی یک سنگ هم از آن باقی نماند."

موشه دایان که بعدها ژنرال و وزیر دفاع و وزیرخارجه و...اسرائیل میشه(بخاطر همین قساوتها) عضو سازمان هگانا بوده که بخاطر حمله به دولت تحت قیمومت انگلیسی ها(بخاطر وضع قانون محدودیت مهاجرت یهودیان به فلسطین)مدتی هم توسط انگلیسی ها زندانی میشه!
بعدها که جنگ جهانی دوم شروع میشه انگلیسی ها افسار اینو باز میکنن میفرستن جنگ نازیها و بعد هم که میندازن به جون فلسطینی ها که تو کشتار کارگران فسلطینی پالایشگاهها و بعد حمله به روستاهای فلسطینی ها و قتل عام زنان و کودکان نقش داشتن که همون منجر به یوم الکنبه و فرار فلسطینها از فلسطین میشه!
بعد هم قانون میذارن و مالکیت فلسطینی هایی که مهاجرت کردن رو سلب میکنن و مانع ورود مجددشون میشن...
بعدها هم جنایات بیشتری میکنن و زمین های بیشتری اشغال میکنن و هنوز هم ادامه داره...

 

  • ع ش

گرگی که تو به آن غذا می دهی

شنبه, ۱ مهر ۱۴۰۲، ۰۶:۰۷ ب.ظ

سرخپوست پیری برای کودکش از حقایق زندگی چنین گفت : در وجود هر انسان، همیشه مبارزه ایی وجود دارد مانند ،مبارزه ی دو گرگ!

که یکی از گرگها سمبل بدیها مثل، حسد، غرور، شهوت، تکبر، و خود خواهی و دیگری سمبل مهربانی، عشق، امید، و حقیقت است.

کودک پرسید : پدر کدام گرگ پیروز میشود؟
 پدر لبخندی زد و گفت ، گرگی که تو به آن غذا می دهی...

  • ع ش