چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

۶۹ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

سه بار...

سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۴۰۰، ۱۱:۳۱ ب.ظ

ایران به فاصله 50 سال سه بار از ترقی بازماند...

در وفات عباس میرزا
مرگ قائم مقام
و قتل امیرکبیر...

  • ع ش

نه آرزو

دوشنبه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۰، ۰۲:۳۰ ب.ظ


۹ آرزویی که انسان بعد از مرگ می‌کند و در قرآن ذکر شده است:

یا لَیْتَنِیٖ کُنْتُ تُرَابًا؛ 
ﺍی ﮐﺎﺵ خاک می‌بودم. 
(ﺳﻮﺭه نبأ‏، آیه ۴۰)

یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِیٖ؛
ﺍی ﮐﺎﺵ برای آخرت خود چیزی پیش می‌فرستادم.(سوره فجر، آیه ۲۴) 

یا لَیْتَنِیٖ لَمْ أُوتَ کِتَابِیَهْ؛
ﺍی ﮐﺎﺵ نامه اعمالم برایم داده نمی‌شد. 
(ﺳﻮﺭه حاﻗﺔ، آیه ۲۵)

یا وَیْلَتَىٰ لَیْتَنِیٖ لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا؛
ﺍی ﮐﺎﺵ فلان انسان را به دوستی نمی‌گرفتم.
‏(ﺳﻮﺭه فرﻗﺎﻥ، آیه ۲۸) 

یا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَ؛ 
ﺍی ﮐﺎﺵ فرمانبرداری الله و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم را می‌کردیم. ‏
(ﺳﻮﺭه أﺣﺰﺍﺏ، آیه ۶۶) 

یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا؛
ﺍی ﮐﺎﺵ راه و روش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را تعقیب می‌کردم. ‏
(ﺳﻮﺭه فرﻗﺎﻥ، آیه ۲۷)

یا لَیْتَنِیٖ کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمً؛
ﺍی ﮐﺎﺵ من هم با آنها می‌بودم، حال کامیابی بزرگ حاصل می‌کردم. ‏
(ﺳﻮﺭه نساء، آیه ۷۳)

یا لَیْتَنِیٖ لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا؛
ﺍی ﮐﺎﺵ با رب خود کسی را شریک نمی‌آوردم.
‏(ﺳﻮﺭه کهف، آیه ۴۲)

یا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِین؛
ﺍی ﮐﺎﺵ راهی پیدا شود که دوباره به دنیا برگردیم و نشانی‌های رب خود را انکار نکنیم و از جمله مؤمنین شویم‏. 
(ﺳﻮﺭه أﻧﻌﺎﻡ، آیه ۲۷)

اینها آرزوهایی هستند که انسان بعد از مرگ دارد در حالیکه در آن زمان، دیگر فرصتی برای جبران وجود ندارد؛ پس امروز به فکر باشیم.

ﻮﺭه فرﻗﺎﻥ، آیه ۲۸) 

یا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَ؛ 
ﺍی ﮐﺎﺵ فرمانبرداری الله و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم را می‌کردیم. ‏
(ﺳﻮﺭه أﺣﺰﺍﺏ، آیه ۶۶) 

یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا؛
ﺍی ﮐﺎﺵ راه و روش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را تعقیب می‌کردم. ‏
(ﺳﻮﺭه فرﻗﺎﻥ، آیه ۲۷)

یا لَیْتَنِیٖ کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمً؛
ﺍی ﮐﺎﺵ من هم با آنها می‌بودم، حال کامیابی بزرگ حاصل می‌کردم. ‏
(ﺳﻮﺭه نساء، آیه ۷۳)

یا لَیْتَنِیٖ لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا؛
ﺍی ﮐﺎﺵ با رب خود کسی را شریک نمی‌آوردم.
‏(ﺳﻮﺭه کهف، آیه ۴۲)

یا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِین؛
ﺍی ﮐﺎﺵ راهی پیدا شود که دوباره به دنیا برگردیم و نشانی‌های رب خود را انکار نکنیم و از جمله مؤمنین شویم‏. 
(ﺳﻮﺭه أﻧﻌﺎﻡ، آیه ۲۷)

اینها آرزوهایی هستند که انسان بعد از مرگ دارد در حالیکه در آن زمان، دیگر فرصتی برای جبران وجود ندارد؛ پس امروز به فکر باشیم.

  • ع ش

مدنیت

يكشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۰، ۱۱:۳۲ ب.ظ

مدنیت !

ویکتور پلوین رمان نویس روس مدرن بودن را چنین تعریف می کند:

– قطارهای روسی سر موقع برسند و حرکت کنند

– کارکنان رشوه نگیرند

– قُضات به تلفن‌های سفارشی پاسخ ندهند و حق مردم ضعیف را نخورند

– تاجران درآمد خود را به لندن نبرند

– پلیس راهنمایی و رانندگی با حقوق خود راحت زندگی کنند؛ و..

ریشه فلسفی مدرن بودن در مدنیّت است. شخصِ مدرن به کسی که به او می‌گوید: من شما را دوست ندارم، می‌گوید حقِ شماست که مرا دوست نداشته باشید؛ مگر قرار است همه مرا دوست داشته باشند.

 شخصِ مدرن پرخاش نمی‌کند بلکه تلاش می‌کند ریشه‌های جهل و نادانی طرف مقابل را کشف کند. کشف کند که چرا طرف مقابل انقدر نادان است که همچین خرافاتی را باور دارد و برای باورهای غلطش اینگونه به تو پرخاش میکند. 

شخصِ مدرن نه اجازه می‌دهد دیگری وارد حریم خصوصی او شود و نه در حریم خصوصی دیگران دخالت می‌کند. 

اما یک ویژگی شخصِ مدرن بسیار تعیین کننده در جامعه مدنی و حکومت قانون است: 
به محض اینکه پای خود را از منزل بیرون گذاشت در سطح جامعه 
برای تمامی شهروندان، حقوق انسانی قائل است.

تابحال دیده اید: سرنشینان یک اتومبیل گران قیمت یک میلیارد تومانی، چگونه پوست میوه، دستمال کاغذی و خاکستر سیگار به بیرون پرتاب می‌کنند؟

تابحال دیده اید چهار نفر آهسته با هم در عرض یک پیاده رو قدم می زنند و گپ می‌زنند و مانع عبور دیگر شهروندان می‌شوند؟ 

تابحال دیده اید پیاده روهای نزدیک به رستوران‌های فست‌فود ساعت دوازده شب چگونه مملو از آشغال است؟

 آیا تابه حال دیده اید راننده‌ای نه دوبله بلکه در ردیف سوم پارک کرده و رفته است و ترافیک خیابان را مختل نموده

اینها همه نشانه ی جامعه ای است که هنوز به بلوغ_مدنی نرسیده. قانون در آن درست اجرا نمی شود.

  • ع ش

تشنه عشق

شنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۰، ۰۹:۳۹ ب.ظ

به کسی عشق بورز که 
لایق عشق تو باشد 
نه تشنه عشق...!
چون تشنه عشق 
روزی سیراب می شود...!

ویکتور هوگو

  • ع ش

زنبور و مور

شنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۰، ۰۹:۳۶ ب.ظ

زنبوری موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه میکشید و در آن رنج بسیار می دید و حرصی تمام میزد. او را گفت:
ای مور این چه رنج است که بر خود نهاده ای و این چه بار است که اختیار کرده ای؟ بیا تا مطعم و مشرب (آب و غذا) من ببین، که هر طعام که لذیذتر است تا من از آن نخورم به پادشاهان نرسد، آنجا که خواهم نشینم و آنجا که خواهم خورم.
این بگفت و به سوی دکان قصابی پر زد و بر روی پاره ای گوشت نشست. قصاب کارد در دست داشت و بزد و زنبور را به دو پاره کرد و بر زمین افتاد.
مور بیامد و پای او بگرفت و بکشید.
زنبور گفت: مرا به کجا میبری؟
مور گفت: هر که به حرص به جائی نشیند که خود خواهد، به جاییش کشند که نخواهد.
و اگر عاقل یک نظر در این سخن تامل کند، از موعظه واعظان بی نیاز گردد...

«جوامع الحکایات سدید الدین محمد عوفی»

  • ع ش

چراغ خانه

چراغ خانه ما بود بابا
همیشه محفل آرا بود بابا
محبت موج می زد در نگاهش
ادیب و اهل معنا بود بابا
به راه دین و میهن رنجها برد
یل کهسار و صحرا بود بابا
به احمد(ص) عشق می ورزید و حیدر
محب آل طاها بود بابا
به وصف فاطمه(س) می خواند گه شعر
ارادتمند زهرا(س) بود بابا
دلش آکنده از عشق ابوالفضل(ع)
خمار چشم سقا بود بابا
به حلم و بردباری شهره شهر
دلش مانند دریا بود بابا
برایش سیم و زر چون سنگ بی قدر
بری از حب دنیا بود بابا
به سان مهر و مه اندر تلالوء
شکوه و فر شعری بود بابا.

  • ع ش

گرینلند

جمعه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۳۷ ب.ظ

گرینلند نام ناحیه خودگردانی از دانمارک است. این سرزمین در آب‌های اقیانوس منجمد شمالی واقع شده و محل زندگی حدود ۵۶ هزار نفر است. این کشور به عنوان کم تراکم‌ترین منطقه جهان از لحاظ جمعیتی شناخته می‌شود. اکثر نقاط گرینلند یخ زده و خالی از سکنه است و البته بزرگ‌ترین جزیره کره زمین به شمار می‌رود. ۹۷ درصد از سطح این منطقه از کره زمین با یخ پوشانده شده است. اکثر یخ‌های گریلند ضخامت سه متری دارند و در برخی نواحی به چهار متر هم می‌رسد.گرینلند با اینکه کم تراکم جمعیتی است، اما از لحاظ اقتصادی اهمیت زیادی دارد. این منطقه منابع طبیعی نفت خام و گاز طبیعی فراوان دارد، این چیزی است که نخستین بار آمریکا در سال ۲۰۰۸ اعلام کرد.اما نکته‌ای که در رابطه با گرینلند پراهمیت به نظر می‌رسد فقط به این مربوط می‌شود که بهتر از هر جای دیگری در دنیا فاجعه زیست محیطی و گرمایش کره زمین را نشان می‌دهد.

  • ع ش

شخصیت ما

جمعه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ۰۷:۵۴ ق.ظ

شخصیت ما
همان کارهایی هست 
که دور از چشم دیگران انجام میدهیم ...

جکسون براون

  • ع ش

معجزه لبخند

جمعه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ۰۷:۵۳ ق.ظ

بسیاری از مردم کتاب ”شازده کوچولو” اثر اگزوپری را می شناسند . 
اما شاید همه ندانند که او خلبان هواپیمای جنگی بود و با نازی ها جنگید و درنهایت در یک سانحه هوایی کشته شد .

او تجربه های حیرت آور خود را درمجموعه ای به نام "لبخند" گرد آوری کرده است. 

در یکی از خاطراتش مینویسد که :
 او را اسیر کردند و به زندان انداختند .

او که از روی رفتارهای خشونت آمیز نگهبان ها حدس زده بود که روز بعد اعدامش خواهند کرد..
 می نویسد:

 "مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد به همین دلیل به شدت نگران بودم. 

جیب هایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا کنم که از زیر دست آنها که حسابی لباس هایم را گشته بودند در رفته باشد. 

یکی پیدا کردم و با دست های لرزان آن را به لبهایم گذاشتم؛ 
ولی کبریت نداشتم.

 از میان نرده ها به زندانبانم نگاه کردم. او حتی نگاهی هم به من نیانداخت.

 درست مانند یک مجسمه آنجا ایستاده بود.

 فریاد زدم ”هی رفیق! کبریت داری؟”

 به من نگاه کرد شانه هایش را بالا انداخت و به طرفم آمد.

 نزدیک تر که آمد و کبریتش را روشن کرد؛

 بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد.

 لبخند زدم و نمی دانم چرا؟ 

شاید از شدت اضطراب، 
شاید به خاطر این که خیلی به او نزدیک بودم و نمی توانستم لبخند نزنم. 

در هر حال لبخند زدم و انگار نوری فاصله بین دلهای ما را پر کرد. 

می دانستم که او به هیچ وجه چنین چیزی را نمی خواهد... 

ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت و به او رسید و روی لب های او هم لبخند شکفت.

سیگارم را روشن کرد ولی نرفت و همان جا ایستاد. 

مستقیم در چشمهایم نگاه کرد و لبخند زد.

 من هم با فکر این که او نه یک نگهبان زندان بلکه یک انسان است به او لبخندی زدم

 نگاه او حال و هوای دیگری پیدا کرده بود پرسید:
 ”بچه داری؟”
 با دست های لرزان کیف پولم را بیرون آوردم و عکس اعضای خانواده ام را به او نشان دادم و گفتم:

 "آره، نگاه کن ”
 او هم عکس بچه هایش را به من نشان داد و در باره نقشه ها و آرزوهایی که برای آنها داشت برایم صحبت کرد. 

اشک به چشم هایم هجوم آورد. 
گفتم که می ترسم دیگر هرگز خانواده ام را نبینم... 
دیگر نبینم که بچه هایم چه طور بزرگ می شوند.
 چشم های او هم پر از اشک شدند.

ناگهان بی آن که حرفی بزند، قفل در سلول را باز کرد و مرا بیرون برد. 

بعد هم به بیرون زندان و جاده پشتی آن که به شهر منتهی می شد هدایتم کرد.

 نزدیک شهر که رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنکه کلمه ای حرف بزند. 

یک لبخند زندگی مرا نجات داد. 

بله، یک لبخند بدون برنامه ریزی، بدون حسابگری، لبخندی طبیعی زیباترین پل ارتباطی آدم هاست. 

ما لایه هایی را برای حفاظت از خود می سازیم.

 لایه مدارج علمی و مدارک دانشگاهی، لایه موقعیت شغلی و این که دوست داریم ما را آن گونه ببینند که نیستیم.

 زیر همه این لایه ها، 
"من" حقیقی و ارزشمند نهفته است.

 ترسی ندارم از این که آن را روح بنامم.

 من ایمان دارم که روح انسان ها است که با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و این روح ها با یکدیگر هیچ خصومتی ندارند.

 متاسفانه روح ما در زیر لایه هایی است که ساخته و پرداخته خود ما هستند و در ساختن شان دقت زیادی هم به خرج می دهیم. 

این لایه ها ما را از یکدیگر جدا می سازند و بین ما فاصله هایی را پدید می آورند و سبب تنهایی و انزوای ما می شوند.

 داستان اگزوپری داستان لحظه جادویی پیوند دو روح است.

 آدمی هنگام عاشق شدن و یا نگاه کردن به یک نوزاد این پیوند روحانی را احساس می کند. 
وقتی کودکی را می بینیم چرا لبخند می زنیم؟ 
چون انسانی را پیش روی خود می بینیم که هیچ یک از لایه هایی را که نام بردیم روی "من" طبیعی خود نکشیده است و با همه وجود خود و بی هیچ شائبه ای به ما لبخند می زند و در واقع آن روح کودکانه درون ماست که به لبخند او پاسخ می‌دهد...

لبخندتان جاودان و همیشگی

  • ع ش

آلبالو پلو

پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ۱۱:۱۷ ب.ظ

علامه سید محمد حسین طهرانی:
حاج آقا بزرگ طهرانی فرمود: من طفل بودم و منزل ما در طهران، پامنار بود و چند روز بود که مادر بزرگ من یعنى مادر پدر من از دنیا رفته بود و مجالس ترحیم برقرار شده و خاتمه یافته بود

یک روز مادر من در منزل آلبالو پلو پخته بود. هنگام ظهر یک سائلى در کوچه سؤال می کرد و مادر هم که در مطبخ مشغول طبخ بود صداى سائل را شنید و براى خیرات به روح مادر بزرگ من که مادر شوهرش بوده و تازه از دنیا رحلت کرده بود می خواهد مقدارى از غذا به سائل بدهد ولى ظرف تمیز در دسترس نبوده، به عجله براى آنکه سائل از در منزل ردّ نشود مقدارى از آن آلبالو پلو را در طاس حمّام که در دسترس بود ریخته و به سائل می دهد.
از این موضوع کسى خبر نداشت
نیمه شب پدر من از خواب بیدار شده و مادر مرا بیدار کرد و گفت: امروز چه‏ کار کردى؟ چه ‏کار کردى؟ مادرم گفت: نمی ‏دانم! پدرم گفت: الآن مادرم را در خواب دیدم و بمن گفت: من از عروس خودم گله دارم، امروز آبروى مرا در نزد مردگان برد غذاى مرا در طاس حمّام فرستاد تو چه‏ کار کرده ‏اى؟

مادرم می ‏گفت: هر چه فکر کردم چیزى بنظر نیامد، ناگهان متوجّه شدم که این آلبالو پلو را به سائل چون به قصد هدیّه براى روح تازه گذشته داده ‏ام و در آن عالم غذاى آن مرحومه بوده است، چون بصورت نامطلوبى به سائل داده شده است، به همان طریق آن را در عالم ملکوت براى مادر شوهرم برده‏ اند و او از این کار گله ‏مند است!

  • ع ش