چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

نوحه ای معروف از صامت بروجردی

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۱۵ ق.ظ

امروز عاشوراست یا عید قربان است

کرب و بلا یکسر از خون گلستان است

ملک و ملک گریان ارض و سما لرزان

آدم به بی‌تابی عالم در افغان است

بن سعد کافر بسته چشم از راه بدنامی

بنهاده پا در راه کفر و رسم بدنامی

سیراب، از آب فرات از کوفی و شامی

فرزند پیغمبر مظلوم و عطشان است

از بهر فرمان عبیدالله بد آئین

بستند چشم از احترام عترت یاسین

با خویشتن یک دم نگفت از کوفی بی‌‌دین

آخر حسین بر ما امروز مهمان است

کردند چون بی‌کس ز قتل نوجوانانش

شمر لعین آمد برای غارت جانش

یک تن نگفت ای شمر تر کن کام عطشانش

این تشنه مظلوم آخر مسلمان است

چون دید احوال حسین بی‌معینش را

زینب طلب کرد از نجف باب غمینش را

گفت ای پدر بین شمر شوم و ظلم و کینش را

با توسن بیداد سرگرم جولان است

بابا بیا هنگامه محشر تماشا کن

از خیمه‌گاه شاه بی‌سر سیر یغما کن

یک دم نظر بر زینت آغوش زهرا کن

بی سر حسین تو در خاک غلطانست

بنگر ز سیلی گشته نیلی روی طفلانت

بر گیر از آل زنا داد یتیمانت

کن دست بر تیغ دو سر دستم به دامانت

(صامت) از این ماتم پیوسته گریانست

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی