چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

من...

جمعه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۸، ۰۶:۴۳ ب.ظ

شب در طلسم پنجره وا مانده بود و من
بغضی میان حنجره جا مانده بود و من 
در خانه ای که آینه حسی سه گانه داشت
ابلیس مانده بود و خدا مانده بود و من
هم آب توبه بود در آنجا و هم شراب
اخلاص در کنار ریا مانده بود و من
می رفت دل به وسوسه اما هنوز هم
یک پرده از حریر حیا مانده بود و من
ابلیس با خدا به تفاهم نمی رسید
کابوس ها و دغدغه ها مانده بود و من
وقتی که پلک پنجره یکباره بسته شد
انبوه گیسوان رها مانده بود و من
فردا که آن برهنه معصوم رفته بود
ابلیس با هزار چرا مانده بود و من
محمد سلمانی
 

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی