چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

شعر در وصف امام باقر(ع)

يكشنبه, ۲ بهمن ۱۴۰۱، ۰۹:۱۹ ب.ظ

در ستایش امام محمد باقر علیه السلام

مرغ دل نشسته بر بامت

می دمد بنفشه از نامت

عطر و بوی مینوی دارد

هم سحرگهان و هم شامت

هر که مست حضرت حق شد

جرعه برگرفته از جامت

دل بود صید تو خدا را شکر

خلق و خوی خوش بود دامت

در ادب یگانه دهری

بر پدر درود و بر مامت

چهره ات به انبیا ماند

جمله محو روی  پدرامت

گفته هایت از عسل خوشتر

شهد و شکر،انگبین کامت

مقتدای پنجمین هستی

هم زمین و هم فلک رامت

معنی سکینته الهی

کی شود وصف روح آرامت

خوانده ام به کربلا بودی

من فدای حزن و آلامت.   بیژن شهرامی

  • ع ش

دعا کنار دیوار

يكشنبه, ۲ بهمن ۱۴۰۱، ۰۸:۴۵ ب.ظ

‌ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﯼ ﻃﯽ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻤﺪﺕ 60 ﺳﺎﻝ ﻭ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ 45 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﻘﺪﺱ ﻏﺮﺑﯽ ﺍﻭﺭﺷﻠﯿﻢ ﺑﻪ ﻧﯿﺎﯾﺶ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﭘﺮﺳﯿﺪ: 
ﺩﻋﺎﯼ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﻃﯽ ﺍﯾﻦ 60 ﺳﺎﻝ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ؟

ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ: ﺻﻠﺢ ﺑﯿﻦ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎﻥ - ﮐﻠﯿﻤﯿﺎﻥ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ
ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻨﻔﺮ ﻫﺎ ﻭ ﺟﻨﮓ ﻫﺎ
ﺭﺷﺪ ﺗﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﺑﯽ ﺧﻄﺮﯼ ﺟﻮﺍﻧﻬﺎ ﻭ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺎ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ
 ﻭ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﺍﯾﻨﮑﻪ سیاستمدﺍﺭﺍﻥ ﺑﻤﺎ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﻨﺪ.

ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﻭ ﺣﺎﻻ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 60 ﺳﺎﻝ ﻧﯿﺎﯾﺶ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﭼﯿﺴﺖ؟

ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰنم...

  • ع ش

اندر فواید سکوت...

يكشنبه, ۲ بهمن ۱۴۰۱، ۰۸:۴۳ ب.ظ

حکیمى را گفتند: چگونه به عقل کسی می توان پی برد؟
گفت: از حرف هایش
پرسیدند: اگر چیزی نگفت چه؟
پاسخ داد:
هیچ کس آنقدر عاقل نیست همیشه سکوت کند ...

  • ع ش

طمعکاری

جمعه, ۳۰ دی ۱۴۰۱، ۰۵:۱۶ ب.ظ

میگویند در ۱۰۰ سال پیش در بازار تهران واقعه عجیبی اتفاق افتاد و آن این بود که یکی از دکانداران به نام حاج شعبانعلی عزم سفر کربلا نموده و دکان را به دو پسرش سپرده و روانه میشود.
بعد از چند ماه که مراجعت میکند میبیند که پسرانش دکان را از وسط تیغه کشیده اند و هر نیمی را یکی برداشته و به کسب و کار مشغول است.
چون خواست داخل شود راهش ندادند و در سوال و جواب و گفت و گو که این چه کاری است که شما کردید پسرانش میگویند:
حوصله نداشتیم تا مردن تو صبر بکنیم سهممان را جلو جلو برداشتیم.
از قضای روزگار به سالی نمیکشد که در بلوای مشروطیت یکی از پسران جلوی میدان بهارستان تیر خورده و دیگری چندی بعد به مرض وبا که آن موقع در تهران مسری شده بود از دنیا رفته و دو مرتبه دکان دست حاجی میافتد و تیغه را از وسط برداشته و کسب خود را از سر میگیرد....

تهران در قرن سیزدهم - جعفر شهری

  • ع ش

تواضع حاکم

چهارشنبه, ۲۸ دی ۱۴۰۱، ۰۷:۵۳ ب.ظ

یکی از پادشاهان فاضل فرزندش را چنین پند می داد:
اگر می خواهی تا همه خلایق را با دادن مال دوست خود گردانی خزانه مملکت خالی میگردد و این مقصود حاصل نشود. 
لیکن فروتنی کن و روی خوش نشان ده که همه ی خلایق دوست شما گردند بدون اینکه از خزانه اموال شما چیزی کم شود.
گنج خواسته را پایان است اما گنج تواضع را پایانی نیست. چنانکه از تواضع دوستی به دست آید و از تکبر هزار چندان دشمنی...

لطائف الامثال

  • ع ش

هیچ چیز ارزش سنگ شدن ندارد

سه شنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۱، ۰۸:۵۷ ب.ظ

در اساطیر یونانی موجودی هست بنام مدوسا. ویژگی مدوسا این است که اگر در چشمانش خیره شوی به سنگ تبدیل می‌شوی. به چیزی سرد. به چیزی خالی از انسانیت و همدردی و همدلی. به چیزی که از آن بیزاری.

هر کدام از ما مدوسایی داریم که باید از خیره شدن در چشمانش بترسیم. مدوسا برای یکی درسی است ‌که خوانده. برای یکی ثروت و خانه و زندگی. برای یکی چهار نفری که برایش هورا می‌کشند، برای یکی شهرت.

خیره شدن در چشم اینها ضعف‌هایمان را از خاطرمان می‌برد. فراموش می‌کنیم که چقدر فاصله‌مان با فروپاشی کم است. یادمان می‌رود که کجای کاریم.

به مدوسا باید از دور نگاه کرد، با فاصله، با فاصله خیلی زیاد. هیچ چیز ارزش سنگ شدن ندارد.

  • ع ش

توصیه آیت الله شاه آبادی(ره)

دوشنبه, ۲۶ دی ۱۴۰۱، ۰۷:۲۱ ب.ظ

💠آیت الله شاه آبادی در سفارشی به فرزندانشان توصیه می‌فرمایند: 


«شما هم اگر شب‌ها توفیق پیدا کردید و بیدار شدید، صلوات حضرت صدیقه علیها السلام را بفرستید و با ایشان مأنوس شوید.
در نوافل شب به مقام شامخ حضرت زهرا علیها السلام توجه کنید و بدانید که  استمداد گرفتن از ایشان موجب قرب و ترقی معنوی می‌شود و خداشناسی انسان را زیاد می‌کند.»

  • ع ش

تربیت انسان

جمعه, ۲۳ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۲۱ ب.ظ

٩٠ درصد اونایی که تو خانه سالمندانند بچه هاشون تحصیلکرده و موقعیت خوبی دارند

پس لطفاً در کنار دکتر و مهندس ، انسان تربیت کنیم .

  • ع ش

خاطره ای از زنده یاد ملا مهرعلی خویی(ره)

جمعه, ۱۶ دی ۱۴۰۱، ۱۰:۲۷ ب.ظ

گویند ملا مهر علی خویی، روزی در کوچه دید دو کودک بر سر یک گردو با هم دعوا می‌کنند.

به خاطر یک گردو یکی زد چشم دیگری را با چوب کور کرد.

یکی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند.
ملا رفت گردو را برداشت و شکست و دید از مغز تهی است.

گریه کرد.
پرسیدند تو چرا گریه می کنی؟

گفت: از نادانی و حس کودکانه، سر گردویی دعوا می‌کردند که پوچ بود و مغزی هم نداشت.

دنیا نیز چنین است، مانند گردوییست بدون مغز که بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها کرده و برای همیشه می‌رویم.

  • ع ش

مثل چراغ و روغن

چهارشنبه, ۱۴ دی ۱۴۰۱، ۰۸:۱۳ ب.ظ

🌷 آیت الله فاطمی نیا : 

✍️ انسانها مثل چراغند و تذکرات مانند روغن (انسان همیشه نیازمند موعظه وتذکر است).

  • ع ش