ضرب المثل یونانی
یک جامعه زمانی به بلوغ میرسد که کهنسالانش درختانی را بکارند درحالی که میدانند زیر سایه آنها نخواهند نشست!
ضرب المثل یونانی
- ۰ نظر
- ۰۷ آذر ۰۱ ، ۲۰:۵۶
یک جامعه زمانی به بلوغ میرسد که کهنسالانش درختانی را بکارند درحالی که میدانند زیر سایه آنها نخواهند نشست!
ضرب المثل یونانی
عارفی را گفتند :
فلانی قادر است پرواز کند ،
گفت :این که مهم نیست ،مگس هم میپرد
گفتند :فلانی را چه می گویی ؟روی آب راه می رود !
گفت :اهمیتی ندارد ،تکه ای چوب نیز همین کار را می کند .
گفتند :پس از نظر تو شاهکار چیست ؟
گفت :این که در میان مردم زندگی کنی ولی هیچ گاه به کسی زخم زبان نزنی ،دروغ نگویی ،کلک نزنی و سوء استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی،این شاهکار است ...
پاسداری از بازارها در قدیم کاری با اهمیت و درخور توجه بود. نگهبانان بازار در گذشته از ابتدای شب (دم اذان مغرب) تا هنگامه صبح (بعد از اذان صبح) موظف به نگهبانی از بازار بوده و دائم در طول بازار در حال گشت زنی بودند.اما از آنجا که بازار بسیار بزرگ و امکان بازبینی همه جای آن ممکن نبود، نگهبانان سگهایی درنده و گیرنده داشتند که به «سگ بازاری» موسوم بودند.
این سگان غیر از مربی خود هر جنبدهای را مورد حمله قرار داده و پاچه میگرفتند.
از این رو با نزدیک شدن وقت غروب و بسته شدن دربهای بازار و طبیعتاً ول شدن سگهای بازاری، نگهبانان در بوقی بزرگ که از شاخ قوچ درست میشد و صدایی بلند و گسترده داشت میدمیدند که یعنی در حال باز کردن سگان و رها کردنشان در بازار هستیم.
به این بوق که 3 بار با فاصله زمانی مشخصی نواخته میشود «بوق سگ» میگفتند.
- اظهار فقر و نداری کردن در حضور مردم
- خواب دیرهنگام شب و بعد از نماز صبح
- تحقیر و کم ارزش شمردن نعمت های خدا
- شکوِه و گلایه داشتن از خداوند متعال.
امام سجاد_علیه السلام
معانی الاخبار، ص 271
حدود 400 سال پیش "فیلیپ" پادشاه اسپانیا و پرتقال طی پیامی خواستار جدایی بحرین از ایران و سپردن آن به اسپانیا گردید.
شاه عباس خطاب به فرستاده پادشاه فیلیپ:
ما بر سر قلمرو ایران با کسی مذاکره و مصالحه نخواهیم کرد و اگر پادشاه اسپانیا از آن گوشه جهان مدعی بحرین است تنها از طریق جنگ میتواند آن را از ما بگیرد که گمان نمیکنم در جهان ارتشی یافت شود که بتواند با سرباز ایرانی مصاف گردد، مهمان نوازی خصلت ماست ولی این آخرین بار باشد که چنین پیامی برای ما میآوری!
نمکدان را که پُر می کنی
توجهی به ریختن نمکها نداری
اما زعفران را که می سابی
به دانه دانه اش توجه می کنی
حال آن که بدونِ نمک هیچ غذایی خوشمزه نیست،
ولی بدون زعفران ماهها و سالها میتوان آشپزی کرد و غذا خورد!
مراقب نمک های زندگیتان باشید
ساده و بی ریا و همیشه دم دستتان هستند
ولی روزی اگر نباشند
وای بر سفره زندگی !
فردی صاحب یک مغازه کتاب فروشی کوچک بود که در میان دو کتاب فروشی بزرگ و معتبر قرار داشت.
روزی هنگام مراجعه به محل کار خود متوجه تابلو مغازه سمت راستی با عنوان: "فروش عظیم جشن سالگرد، ٥٠٪ تخفیف" شد.
این تابلو حتی از سردرِ مغازه نیز بزرگتر بود و بسیار جلب توجه می کرد.
روز بعد مغازه سمت چپی نیز تابلویی با عنوان: "حراج بزرگ، ٦٠٪ تخفیف" نصب نمود و مغازه این شخص در میان این دو بیش از پیش محقر بنظر مى رسید.
صاحب این کتاب فروشی کوچک چه کاری مى توانست انجام دهد؟
تابلویی متفاوت برای خود طراحی نمود و در سردرِ مغازه نصب نمود، رو این تابلو نوشته شده بود:
"درب ورودیِ اصلی"
آیت الله سیدعبدالله جعفری(ره) ، از شاگردان علامه طباطبایی(ره) با وجود کهولت سنی که داشتند برنامه شان این بود که هر هفته یک روز را کنار قبر مادرشان بروند و روز دیگر را کنار قبر پدرشان .
در یکی از روزهای سرد زمستانی به ایشان عرض شد: هوا خیلی سرد است و ممکن است بیماریتان تشدید شود، اگر صلاح می دانید امروز از رفتن به قبرستان منصرف شوید.
فرمودند:این را بدانید که انتظار پدر و مادر از فرزندانشان پس از فوتشان بیشتر از حال حیاتشان می باشد که آن ها به زیارت و دیدارشان بروند.
حتمالا گذرتون به پل سیدخندان تهران افتاده. اما چرا سید خندان؟!
گفته شده سید جعفر پیرمرد نیکوکار و خندهرویی بود که ۲۰۰ سال قبل از جاسب به تهران آمد و در آنجا که منطقه خشک و بیاستفاده ای بود به کشاورزی و دامداری پرداخت و آنجا را آباد کرد. پل سید خندان نیز در سال ۱۳۵۶ در آن منطقه ساخته شد.
دﻭﺗﺎ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﻣﺸﺖ ﮐﺮﺩ ﺟﻠﻮﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺍﮔﻪ ﺑﮕﯽ گل ﮐﺪﻭﻣﻪ ﻣﯿﻤﻮﻧﻢ .
ﭼﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ .
ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻣﻮ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺑﻮﺩ
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻧﺶ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ ﭼﭙﺶ
ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ .
ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ
گل بود،
ﺍﺷﮑﺎﻡ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻡ .
ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻧﺒﻮﺩ،ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺍﺷﮑﺎﻣﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ .
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ تو ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻫﻢ گل بود
آنکه تو را میخواهد به هر بهانه ای می ماند