خرس قطبی
- ۰ نظر
- ۳۱ تیر ۹۵ ، ۲۲:۴۸
یک کشاورز اصفهانی دسترنج خود را برای تغذیه علفخوران پارک ملی و پناهگاه حیاتوحش
کلاه قاضی هدیه کرد.
«علیاکبر نوروزینیا»، رئیس اداره پارک ملی کلاه قاضی دراینباره گفت: «این
کشاورز دوستدار محیطزیست که مایل به ذکر نام خود نیست، 3.5تن یونجه حاصل از
١٥هزار مترمربع زمین زراعی خود را پس از بستهبندی برای تغذیه کل و بز و قوچ و میش
وحشی و آهوان این پارک درشرایط خشکسالی موجود هدیه کرد.»
این دومین کشاورز خیر
زیستمحیطی در دو هفته اخیر است که با درک شرایط خشکسالی در مناطق تحت پوشش
محیطزیست، اقدام به نذر و اهدای علوفه برای تغذیه وحوش علفخوار در اصفهان کرده
است.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی محیطزیست اصفهان «پاما»، هفته گذشته هم یک
کشاورز نیکوکار و دوستدار محیطزیست در گلپایگان، ٧٠٠کیلوگرم یونجه بستهبندی شده
را نذر آهوان پناهگاه حیاتوحش موته کرد. این کشاورز نخستین خیر زیستمحیطی است که
براساس باورهای دینی اقدام به نذر علوفه برای آهوان کرده است.
سال ۱۳۶۳ که پخش مجموعه تلویزیونی «سربداران» از شبکه اول آغاز شد، بسیاری به نوع بازی و نقش «فاطمه» - همسر شیخ حسن - که سوسن تسلیمی آن را بازی میکرد، ایراد گرفتند. انتقادات و ایرادهایی که آن زمان به سازمان صداوسیما گرفته شد، باعث شد که بخشی از بازی سوسن تسلیمی حذف شود.
به گزارش خبرنگار سرویس تلویزیون و رادیو ایسنا، «سربداران» سریالی است تاریخی که بر اساس قیام سربداران خراسان به رهبری شیخ حسن جوری علیه استیلای مغول بر ایران ساخته شده است.
کارگردان این مجموعه محمدعلی نجفی بود و کیهان رهگذار نویسندگی و مشاور کارگردانی آن را بر عهده داشت.
محمد علی نجفی در مقام کارگردان «سربداران»، دانشجوی رشته معماری بود. او قبل از انقلاب هم کار تئاتر میکرد.
نجفی سختترین سکانسی که در مجموعه «سربداران» کارگردانی کرده را مربوط به صحنههای محاکمه قاضی شارح - با بازی علی نصیریان - دانسته است.
او درباره «سربداران» میگوید: «سریال سربداران در مقطعی از تاریخ ایران ساخته شد که هنوز از طرف دولتمردان بعد از انقلاب تصمیمی در ارتباط با فیلمسازی گرفته نشده بود و هنرمندان ما مشکوک بودند که آیا سینما میتواند بعد از انقلاب ادامه داشته باشد یا نه؟»
او به گریم، طراحی صحنه و لباس نیز اشاره میکند و میگوید: «موقع ساخت سریال «سربداران» برای اولین بار مسئله طراحی گریم، طراحی دکور و طراحی لباس مطرح شد. با آن طراحی و ساخت دکور مردم به این باور رسیدند که سینما فراتر از آن چیزی است که قبل از انقلاب در نظر داشتند. ما از یک انقلاب صحبت کردیم که مثل انقلاب اسلامی، انقلابی مذهبی بود.»
*** انتقادها به سربداران
محمدعلی نجفی انتقاداتی که آن زمان به سریالش شد را هم یادآور میشود و خاطرنشان میکند: «خیلیها به من انتقاد میکردند که این آدمهایی که شما در فیلم میآورید کجای تاریخ بودهاند؟ من هم میگفتم مگر من معلم تاریخ هستم. بهانه من تاریخ است. آن زمان همه شیخ حسن را درک کردند. فاطمه را درک کردند. فاطمه تمثیلی از تودههای مردم بود که برای بقای خودشان مبارزه میکنند. مبارزه میکنند برای اینکه انسان باشند و زیر بار زور نروند و همه اینها به مخاطب منتقل شد. هرچند که بعضی از صحنهها حذف شد.»
محمد علی نجفی سراغ قسمتهای دیگر سریال هم که حذف شده است، میرود و میگوید: «یک سکانسی در سربداران داشتیم که حذف شد، شهر میکدهها بود. حذفش کردند به من اعتراض میکردند که یعنی شیخ حسن به شهر میکدهها میرود؟!، در پاسخ به انتقادها میگفتم بسیاری از چهرههای مذهبی و انقلابی ما نیز در پاریس و لندن به جبر زمانه حضور داشتهاند، ولی مهم این است که هدف آنان چه بود. اما بعضی از منتقدان اصلاً نمیتوانستند این مسئله را هضم کنند و خب طبیعی بود که این سکانسها حذف شود.»
*** کلاس بازیگری سربداران
«سربداران» بازیگران حرفهای که بعدها هر کدام به مهرهای تاثیرگذار در امر بازیگری بدل شدند را در خود جمع کرده بود. نجفی با همراهی رهگذر و ژکان به انتخاب این بازیگران رسیده بود.
این سریال بهترین بازیهای تلویزیون در دهه 60 را به معرض تماشا گذاشت و برای علاقمندان یک آموزشگاه بازیگری بود.
فاطمه با بازی سوسن تسلیمی، قاضی شارح با ایفاگری علی نصیریان، خواجه قشیری با بازی محمدعلی کشاورز، شیخ حسن جوری با کار خوب امین تاریخ و طغای با بازی زندهیاد فیروز بهجت محمدی از نقشهای به یادماندنی مجموعههای تلویزیونی و تاریخی محسوب میشوند.
زندهیاد جمشید لایق در نقش ارغون شاه، افسانه بایگان در نقش ترکان خاتون، محمد ابهری در نقش امیر محمود اسفراینی و عنایت بخشی در نقش خان باشتین دیگر شخصیتهای ماندگار «سربداران» را خلق کردند.
علی نصیریان درباره دستمزدش در این سریال گفته است:«من برای بازی در سریال سربداران ماهی 15هزار تومان حقوق میگرفتم که از این مبلغ 750 تومان بابت مالیات کم میشد.»
محمد علی نجفی، کارگردان سریال هم گفت که بالاترین رقم دستمزد ما در آن موقع 15 هزار تومان بود و همین طور رقمها پایین میآمد تا میرسید به 2000 تومان.
*** اتفاقی که به انتخاب امین تارخ منجر شد
کارگردان سربداران درباره انتخاب امین تارخ هم گفته است: «کیهان رهگذر که در سریال «سربداران» انتخاب بازیگران را به عهده داشت، در تئاتر با امین تارخ آشنا بود و او را برای نقش محمدبیک به من پیشنهاد داد. در جلسهای با این بازیگر در حال گفتوگو بودیم که یک دفعه از بیرون صدایی آمد و امین تارخ به سمت صدا برگشت. حالت و نگاهی که به یکباره در چهرهاش دیدم نظرم را تغییر داد و به مرحوم رهگذر گفتم او را برای نقش شیخ حسن میخواهم.»
نجفی در ادامه یادآور شده است: «افراد بسیاری برای نقش شیخ حسن تست داده بودند اما هیچکدام باب میل نبودند. از طرفی تفاوت فاحشی بین شخصیت محمدبیک با شیخ حسن وجود داشت و همین باعث شد قانع کردن رهگذر برای این تغییر تصمیم سخت باشد. حتی زمانی که به تارخ پیشنهادش را دادم کمی جا خورد، اما به تدریج او نیز موافقت کرد. امین تارخ را با تئاتر میشناختم، ولی در آن لحظه چیزی وجود داشت که پیش از این ندیده بودم. او از آن دسته بازیگرانی است که آن دارد. این ویژگی خاص در کنار صدای تاثیرگذار و نوع نگاهش قطعا او را شایسته بازیگری کرده است.»
کارگردان سربداران در ادامه گفته است: «به جز امین تارخ برای دو کاراکتر دیگر هم این اتفاق افتاد. من افسانه بایگان و فیروز بهجت محمدی را در نظر داشتم که اول با مخالفت دوستان روبرو شد. خاطرم هست که حتی گریمور هم با انتخاب تارخ موافق نبود. خوشبختانه این بازیگر مسیر خود را درست ادامه داد.»
محمد علی کشاورز هم دربارهی «سربداران» گفته است: امتیاز این مجموعه تلویزیونی کارگردانی، نویسندگی، بازیگری، فیلمبرداری، موسیقی و ... بود.
موسیقی متن این مجموعه ساختار فرهاد فخرالدینی است. وی با رعایت نکاتی چون جذاب بودن برای مخاطب، استفاده از گنجینه موسیقی ملی و محلی ایران و بکارگیری تکنیکها و سازهای موسیقی غربی آن را به یک موسیقی ماندگار و تاثیرگذار تبدیل کرده است. این موسیقی داستان ستم تلخ ایلخانان مغول بر مردم این سرزمین را بیان و شنونده را در آن فضا قرار میدهد.
*** سربداران چگونه تمام شد؟
در قمست دوازدهم از سریال سربداران که قسمت آخر محسوب میشود، قاضی شارح از ارغون شاه میخواهد تا در نیشابور در جمع مردم ظاهر شده و با آنها ملایمت کند.
هدف او از این امر دستگیری شیخ حسن جوری بود.هنگامی که شاه در بین مردم ظاهر شد، به یکباره شیخ حسن در میان مردم آمد و بانگ زد ای مردم من در میان شمایم و در هیچ دربار و بستر بیماری نیستم. مغولان شیخ را دستگیر کرده و به در بار بردند.
ارغون شاه مغول ابتداحکم به گردن زدن شیخ پیش چشم مردم داد. اما این امر را صلاح ندانسته و شیخ حسن را به جایی که بر همگان نامعلوم بود تبعید کرد.
زان پیش که سر بریدش از تن / آبی بدهیدش از دل من
آبی که ز چشم عشق جوشید / آهوی دل منش بنوشید
نوشید صدای عشق را جان / پرواز گرفت سوی جانان
جانان من آفتاب فرداست / عشقم نفس صدای دریاست
من آب ز چشم باغ نوشم / تن را به شب آفتاب پوشم
انتهای پیام
مهر علی علیه السلام
تا باده عشق در قدح ریخته اند
و اندر پی عشق عاشق انگیخته اند
با جان و روان بوعلی مهر علی
چون شیر و شکر به هم بر آمیخته اند
دو علی
بر صفحه چهرها خط لم یزلی
معکوس نوشته است نام دو علی
یک لام و دو عین با دو یای معکوس
از حاجب و عین و الف با خط جلی
ایمان من
کفر چو منی گزاف و آسان نبود
محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
بادیه علم
دل گر چه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت
بند اجل
از قعر گل سیاه تا اوج زحل
کردم همه مشکلات گیتی را حل
بیرون جستم ز قید هر مکر و حیل
هر بند گشاده شد مگر بند اجل
رهایی غم دنیا
اگر دل زغم دنیا جدا توانی کرد
نشاط عیش به دار بقا توانی کرد
و گر به آب ریاضت بر آوری نفسی
همه کدورت دلها صفا توانی کرد
ز منزلات هوس گر برون نهی گامی
نزول در حرم کبریا توانی کرد
و گر ز هستی خود بگذری یقین می دان
که عرش و فرش فلک زیر پا توانی کرد
و لیکن این عمل رهروان چالاکست
تو نازنین جهانی کجا توانی کرد
نه دست و پای امل را فرو توانی بست
نه رنگ و بوی جهان را رها توانی کرد
چو بوعلی ببراز خلق و گوشه ای بگریز
مگر که خوی دل از خلق وا توانی کرد
زلف تو
زلف تو چو افعی پی شر می گردد
دانی پس پشتت ز چه بر می گردد
چون دید که لعل تو زمرد دارد
افعی شد و در کوه و کمر می گردد
بسته هوی و هوس
ای نفس که بسته هوی و هوسی
بشتاب که در حمایت یک نفسی
دنیا مطلب جاه مجو عشوه مخر
کز دوست برآیی و به دشمن نرسی
دامنش از شرک آلوده نبود
سنگ و چوب و شاه را بنده نبود
همسر فرعون و ایمان داشتن!
این مهم والله که ساده نبود
بیژن شهرامی
حکایت انیشتین فراموشکار
معروف است که یک بار اینشتین در امریکا با قطار در حال مسافرت بوده که مامور قطار برای دیدن بلیط سر می رسد اما اینشتین هر چه که می گردد بلیط را پیدا نمی کند.
مامور که این وضع را می بیند از کوپه او دور می شود در حالی که می گوید: حضرت استاد، کیست که شما را نشناسد و یا شک کند شما بلیط نگرفته اید. نیازی به نشان دادن بلیط نیست.
اینشتین سری به نشانه تشکر تکان می دهد. مامور بعد از تمام کردن کوپه های دیگر این واگن، نگاهی به عقب می اندازد اما متوجه می شود اینشتین همچنان در حال گشتن است.
برمی گردد و می گوید: پروفسور اینشتین، گفتم که شما را می شناسم و نیازی به بلیط نیست، چرا باز هم نگرانید؟
اینشتین جواب می دهد: اینهایی که گفتی خودم هم می دانم، دنبال بلیط هستم ببینم به کجا دارم می روم.