چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی
آخرین مطالب

لقمه

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۸ ب.ظ

روزی امام حسن علیه السلام هنگام غذا خوردن برای سگی که نزدیک ایشان ایستاده بود، چند لقمه غذا انداخت. کسی پرسید: یابن رسول الله صلی الله علیه و اله! اجازه می دهید سگ را دور کنم؟

حضرت صلی الله علیه و اله فرمود: به آن حیوان کاری نداشته باش. من از خدایم حیا می کنم که جانداری به غذای من نگاه کند و من به او غذا ندهم و برانمش.

***

عبدالله بن جعفر به قصد ملکی که داشت از خانه بیرون رفت و به نخلستانی وارد شد که در آن غلامی سیاه، کار می کرد، در همان لحظه غذای غلام را آوردند. در این هنگام سگی وارد نخلستان شد و نزدیک غلام آمد. غلام گرده نانی را به طرف او انداخت. سگ آن نان را خورد، سپس دومی و سومی را انداخت و سگ خورد و عبدالله نگاه می کرد.

پرسید: ای غلام! روزانه غذایت چه اندازه است.

پاسخ داد: همان مقداری که دیدی (سه گرده نان).

عبدالله پرسید: پس چرا این سگ را بر خود ترجیح دادی؟

غلام گفت: این سگ از راه دوری آمده است، دوست نداشتم او را ناامید کنم.

عبدالله پرسید: امروز را چه می کنی؟

گفت: امروز گرسنه می مانم.

عبدالله بن جعفر گفت: همانا این غلام از من بخشنده تر است، سپس نخلستان و غلام و متعلقات آن را خرید و غلام را آزاد کرد و نخلستان را به او بخشید.

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی