کاریکلماتور
کاریکلماتور
�گورستان پر از آرزوهای در خاک رفته است!
�سایهها، در هوای ابری خستگی در میکنند.
�هیچگاه نابینایان تصمیمات کورکورانه نمیگیرند.
�وقتی کاسه سرم داغ میشود، افکارم را فوت میکنم.
�گاهی قلم در مسیر نوشتههایم سرسره بازی میکند.
�در زمان خوشحالی سلولهای تنم بشکن میزنند.
� اگر خودتان را به آن راه زدید، مواظب باشید گم نشوید.
� درون جیب پالتویم کمی از هوای تابستان ذخیره کردهام.
�وقتی مینویسم ،کاغذ از حرکات قلم احساس قلقلک میکند.
�سکوت از بلعیدن واژهها لذت میبرد.
� بهترین غذای قلم، کاغذ سفید است.
�گاهی اعداد با صفر فوتبال بازی میکنند.
�وقتی توپ به پای من رسید، زندگی، دروازه خود را به رویم بست.
�وقتی آخر ماه میشود، کیفم از فراق اسکناس اشک میریزد!
�سیاستمدارترین آدم کسی است که در موقع برخورد با مادرزنش، لبخند به لب داشته باشد!
�وقتی چشمش به عکس پدر و مادرش افتاد، فهمید که خودساخته نیست!
�همه مردم گل را دوست دارند، بهجز دروازهبانها؟
�مدعی بود که یک دختر امروزی است؛ ولی مادرش مدعی بود که او شب به دنیا آمده است.
�با آنکه لباسش پر از وصله بود، ادعا میکرد که هیچ وصلهای به او نمیچسبد.
�وقتی سرش سوت کشید، قطار از حرکت ایستاد.
�اگر طبع شاعر بیش از حد روان باشد، شعر آبکی میشود.
�نیامدی، نگاهم دست خالی برگشت.
سهراب گل هاشم
- ۹۵/۰۵/۲۷