گور بابای...
پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۵۱ ب.ظ
چرچیل برای مصاحبه به رادیو می رفت. هنگامی که به آن جا رسید به راننده تاکسی گفت "آقا لطفاً نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم." راننده گفت: "نه آقا! من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم" چرچیل از علاقهی این فرد به خودش خوشحال و ذوقزده شد و یک اسکناس ده پوندی به او داد.
راننده با دیدن اسکناس گفت: "گور بابای چرچیل! اگر بخواهید، تا فردا هم اینجا منتظر میمانم !
- ۹۶/۰۱/۲۴
عه !!!