چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

به قدری ناراحت شد که...

يكشنبه, ۱ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۳۹ ب.ظ

...به قدری ناراحت شد
مدتی مرحوم شیخ مرتضی انصاری به دزفول آمده بود و به امور شرعیه مردم رسیدگی می‏ کرد.

روزی دو نفر که باهم نزاعی داشتند خدمت شیخ رسیده درخواست کردند به مرافعه آنها خاتمه دهند.
شیخ فرمود: فردا برای حکم حاضر شوید.
شبانه یکی از شخصیتهای شهر به شیخ پیغام داد که چون یکی از این دو با او نسبت دارد استدعا دارد که از ایشان جانبداری کند.
شیخ از این پیغام به قدری ناراحت شد که شبانه قصد هجرت از وطن خود نموده
چنین فرمود:
شهری که متنفذین آن در احکام شرعش مداخله می‏ کنند توقف در آن جا صلاح نباشد.

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی