مادر دانا
پنجشنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۰، ۰۹:۲۵ ب.ظ
هارون الرّشید دستور داد دست جوانی را که دزدی کرده بود، ببرند. مادر جوان پیش آمد و گفت: ای خلیفه! دستی را که خدا آفریده چگونه می بری؟ خلیفه گفت: به حکم خدا می برم؛ زیرا می ترسم که در حدود شرعی کوتاهی کنم. پیرزن گفت: من به نیروی این دست زندگی می کنم و اگر آن را از بدن فرزندم جدا کنی، روزی مرا بریده ای، خلیفه گفت: دستش را ببرید که اگر این حکم را اجرا نکنم از گناهکاران باشم. پیرزن گفت: ای خلیفه! این گناه را هم یکی از همان گناهانی محسوب کن که شب هنگام از آن طلب بخشش می کنی!این سخن خلیفه را بسیار خشنود کرد و باعث آزادی جوان گناهکار شد.
- ۰۰/۰۱/۰۵