چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

مادر دانا

پنجشنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۰، ۰۹:۲۵ ب.ظ

هارون الرّشید دستور داد دست جوانی را که دزدی کرده بود، ببرند. مادر جوان پیش آمد و گفت: ای خلیفه! دستی را که خدا آفریده چگونه می بری؟ خلیفه گفت: به حکم خدا می برم؛ زیرا می ترسم که در حدود شرعی کوتاهی کنم. پیرزن گفت: من به نیروی این دست زندگی می کنم و اگر آن را از بدن فرزندم جدا کنی، روزی مرا بریده ای، خلیفه گفت: دستش را ببرید که اگر این حکم را اجرا نکنم از گناهکاران باشم. پیرزن گفت: ای خلیفه! این گناه را هم یکی از همان گناهانی محسوب کن که شب هنگام از آن طلب بخشش می کنی!این سخن خلیفه را بسیار خشنود کرد و باعث آزادی جوان گناهکار شد.

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی