چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

خوش قول

شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۱:۵۵ ب.ظ

در حالات شهید آیت الله مدنی آمده است: یک وقتی کسی ایشان را به یک مهمانی دعوت کرده بود. اول هفته گفته بود آقا شب جمعه شما مهمانی منزل ما می آیید؟ ایشان گفتند: باشد.

 اتفاقاً این وعده را فراموش کرده و به عتبات مشرف شدند. سه شنبه به نجف رسیدند. علما و دوستان به دیدن ایشان آمدند. آخر شب که همه رفتند، دفتر خود را باز کردند چیزی یادداشت کنند دیدن در این دفتر نوشته است که پنجشنبه شب من مهمان هستم.

چون بازگشت ایشان هم به این آسانی نبوده است و از نظر قوانین پاسپورتی باید مدتی آنجا می‌ماندند. می‌آیند خدمت آیت الله حکیم و می‌گویند: من یک چنین وعده‌ای داده‌ام شما دستور بدهید استثنائاً اجازه بازگشت به من بدهند. از آن طرف هم به آن آقایی که آنجا میزبان بوده می گویند: آقای مدنی رفت، او هم یک جمع 100 نفری را دعوت کرده بوده است. گفتند: آقای مدنی رفت، الان نجف است. دعاگوی شماست. گفت: من که نمی‌توانم میهمانی را به هم بزنم.

وسط جلسه می‌بینند شهید آیت الله مدنی وارد مجلس می شود. همه متحیر می‌شوند. می‌گویند:مگر  شما نجف نبودید؟ می‌گویند:من  سه شنبه شب دفتر خود را دیدم، یاد قرار افتادم، صبح بازحمتراه افتادم، آمدم به وعده خود عمل کنم.

📚نداهای الهی در قیامت ص241، 240

  • ع ش

نظرات (۱)

سلام

فضای رایگان آپلود فایل و آپلود عکس اشتراک گذاری ویدیو...اهنگ...فایل


https://98share.com/

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی