کتاب خوانی
دوستی تعریف میکرد:حدود 15 سال قبل یکی از دوستام در یکی از بلاد فرنگ دوره دکتری در رشته فیزیک با گرایش اتمی مشغول به تحصیل بود. اواخر دوره اش بود میبایست پایاننامه اش را آماده و آز آن دفاع نماید. قبل از انتخاب موضوع پایاننامه، فُرجه ای یکساله بهش داده بودند. ایشون هم از فرصت بدست آمده استفاده نموده و به وطن برگشت. دیدار و روبوسی و حال و احوال پُرسی انجام شد. پرسید فلانی کتابخونه شخصی ات مونده؟ آره. چطور مگه؟ گفت تاریخ تمدن ویل دورانتو داری؟ آره، ولی تو که اهل مطالع نبودی تازه به رشته تحصیلت هم نمیخوره، برا چته؟ گفت والله راست میگی. ولی تکلیف دانشگاهه. گفتند که قبل از انتخاب موضوع پایاننامه، این کتاب را باید مطالعه کنم و گزارش و چکیده و مفهوم کتاب را به اساتید مربوطه تحویل دهم. گفتم خوب به چه دردد میخوره یا به چه درد استادهای علوم پایه میخوره؟ نکنه تو کتاب طریق شکافت و همجوشی اتم داره و ما متوجه نشدیم. گفت والله خودمم نمدیونم. شب امد خونه و کتابها را نشونش دادم. تعجب کرد گفت این همه جلد؟ به هر حال کتابها را سوار تاکسی تلفنی کرد و رفت. دم در بهش گفتم: هر چند میگن کسی که کتاب امانت میده ..ه و کسی که بازش مگردونه ..تره . خندید و گفت نه مطمئن باش برمیگردونم. 11 ماهی گذشت و برگردوند و خداحافظی کرد و رفت. یکسالی از رفتنش گذشته بود زنگ زد، بعد از چاق سلامتی و خوش و بش، گفتم بالاخره از این کتابهای ما چی دستگیر تو و استادات شد؟ گفت منم همین سئوال را از استاد راهنما کردم که چرا این همه وقت منو گرفتید؟ یکسال تزم را مصوب نکردید. جوابش جالب بود گفت « میبایست این کتاب را مطالعه میکردی و میفهمیدی که تمدن بشر چه راه طولانی را پیموده و چه هزینه های گرانبهای جانی و مال صرف نموده تا به اینجا رسیده، و تو که به علم این انرژی دستیافته ای ، از آن در جهت مثبت و پیشرفت تمدن بشر استفاده نمایی نه اینکه در جهت نابودی این تمدن. » گفتم ای دوست « هفت شهر عشق را عطار گشت - ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
- ۰۰/۰۵/۱۴