چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

دعای متفاوت

جمعه, ۱۵ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۳۶ ق.ظ

دعای متفاوت
 صدای گلوله ازپشت تلفن می آمد.
 شهید سلیمانی گفت: شنیدم در تهران برف سنگین باریده.
آهو ها این طور مواقع برای پیدا کردن غذا می آیند پایین.
 فوری مقداری علوفه تهیه کن و بگذار اطراف پادگان تا از گرسنگی تلف نشوند.
  بعد از ظهر دو باره تماس گرفت که نتیجه را بپرسد.
 گفتم: دستور انجام شد، حالا چرا در وسط جنگ با داعش، پیگیر غذای آهو ها هستید؟!
 گفت: بشدت به دعای خیرشان اعتقاد دارم.

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی