سخاوت
یکی از بزرگواریهای پیامبر اسلام، بخشش همراه با بردباری بود.
روزی عربی بیابانی نزد پیامبر آمد و ردای حضرت را به گونهای بر گردن حضرت کشید که اثر آن بر گردن حضرت ماند، و با خطابِ «یا محمد» و بدون لقب «رسول الله» به حضرت گفت: ای محمد! از اموال الهی که در اختیار داری به من نیز سهمی بده!
حضرت متوجه او شد، لبخندی زد و دستور داد اموالی به او دادند.
جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند پیامبر اسلام هرگز در برابر درخواست مردم «نه» نگفت. روزی پیامبر نزد جامهفروشی آمد و از او پیراهنی به چهار درهم خرید و آن را پوشید و بیرون رفت.
در راه مردی از انصار به او برخورد و گفت: ای رسول خدا پیراهنی نیاز دارم، خداوند از لباسهای بهشتی بر تو بپوشاند. (گویا دید که پیراهن حضرت تازه است.)
حضرت پیراهن را از تن بیرون آورد و به آن مرد پوشاند و نزد جامهفروش بازگشت و پیراهن دیگری به چهار درهم خرید. و از ده درهمی که داشت دو درهم برایش باقی ماند.
در راه به کنیزکی گریان برخورد. علت گریه را از او پرسید کنیزک گفت: کسان من دو درهم به من سپرده بودند که مقداری آرد برایشان تهیه کنم، درهمها را گم کردم.
پیامبر آن دو درهم باقیمانده را به او داد.
کنیزک گفت: میترسم اگر بروم مرا تنبیه کنند. رسول خدا او را همراهی کرد.
به خانه که رسیدند حضرت به اهل خانه سلام کرد. آنها صدای حضرت را شناختند اما پاسخ ندادند. بار دوم و سپس بار سوم هم سلام کرد آنگاه سلامش را پاسخ گفتند.
حضرت به آنها فرمود: مگر شما نخستین سلام مرا نشنیدید؟
گفتند: شنیدیم اما دوست داشتیم با سلامتان بیشتر برای ما سلامتی بخواهید، پدر و مادرمان فدای شما باد بفرمایید چه چیز سبب حضور شما در اینجا شد؟
پیامبر فرمود: به این جهت که کنیزک میترسید او را تنبیه کنید.
صاحب کنیزک گفت: چون شما او را همراهی فرمودید به پاس مقدمتان او را آزاد کردم.
حضرت آنها را به خیر و نیکی و بهشت مژده داد.
و فرمود: خدا در این ده درهم برکت ایجاد کرد؛ بر پیامبرش و مردی از انصار پیراهن پوشاند و بردهای را آزاد کرد. خدا را سپاس که این نعمت را به ما ارزانی داشت.
- ۰۰/۰۵/۱۷