چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

روزهای کودکی یادش بخی

سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۴۰۰، ۰۴:۲۵ ب.ظ

دوچرخه‌ام را در زیرزمین خانه قایم کردم تا هیچ کس نتواند سوارش شود.
مدادرنگی‌هایم را در جامدادی گذاشتم تا خدای نکرده گم نشوند.
لباس‌های عیدم را در کمد گذاشتم تا دست هیچ‌کس به آنها نرسد.
توپ فوتبالم را توی توری گذاشتم و به دیوار زدم تا هیچ‌کس آن را برندارد.
عروسک‌هایم را در ویترین گذاشتم تا مبادا خراب شوند.
روزها گذشت و سال‌ها گذشت.
من از همه داشته‌های کودکی‌ام به خوبی مراقبت کردم
اما نمی‌دانم کدام روز،
کدام سال،
چه کسی از کجا آمد و 
روزهای کودکی‌ام را برد؟

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی