بار پرتقال
دوشنبه, ۱۷ مرداد ۱۴۰۱، ۰۷:۴۱ ب.ظ
اهل دلی تعریف می کرد که مرد دوره گردی بار پرتقالش را به نزدیک مرز مهران برده بود تا بفروشد.در این میان ناگهان فوجی از زوار از راه رسیدند و به گمان این که پرتقال ها صلواتی هستند همه را بردند و نوش جان کردند.
مرد که خجالت می کشید بگوید اینها پولی است به نظاره نشست و آخر سر هم دست خالی و غمگین به خانه برگشت.
در ورودی خانه خانمش به استقبالش آمد و گفت:ساعتی پیش آقایی آمد و گفت این پولها را به همسرت بده.پرسیدم بابت چه؟گفت:بابت پرتقال هایی که امروز فرصت فروختنشان را پیدا نکرد...
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامتگر بی کار کجاست
- ۰۱/۰۵/۱۷
یکی میگفت برخی اعراب عراقی یه جوری به غل و غش به حضرت عباس اعتقاد دارن که اصلا توقع ندارن چیزی رو بخوان و اجابت نشه ...