سه دروازه
قبل از حرف زدن، بگذاریک کلمات
از این سه دروازه عبور کنند:
. آیا حرفم حقیقت دارد؟
. آیا گفتنش لازم است؟
و آیا گفتنش مهربانانه است؟!
- ۰ نظر
- ۲۵ مهر ۰۱ ، ۱۵:۵۱
قبل از حرف زدن، بگذاریک کلمات
از این سه دروازه عبور کنند:
. آیا حرفم حقیقت دارد؟
. آیا گفتنش لازم است؟
و آیا گفتنش مهربانانه است؟!
پیامبر اکرم (ص):
مهمان هنگامی که وارد خانة مؤمن میشود هزار برکت و هزار رحمت به همراه خود دارد و خداوند به تعداد هر لقمه که مهمان تناول میکند یک حج و یک عمره برای صاحب خانه مینویسد!
لئالیالاخبار، ج ۳، ص ۶۶
مهمان با روزی خود (بر میزبان) وارد میشود و با گناهان (آمرزیدة) اهل خانه خارج میگردد.
مستدرک، ج ۱۶، ص ۲۵۸
امیرمؤمنان علی(ع):
پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا چندان نخورد که دهان را پرکند و به دنیا با گوشه چشم نگریست، دو پهلویش از تمام مردم فرورفتهتر و شکمش از همه خالیتر بود، دنیا را به او نشان دادند؛ اما نپذیرفت... روی زمین مینشست و غذا میخورد و چون برده ساده مینشست، با دست خود کفش خود را وصله میزد و جامه خود را با دست خود میدوخت... پردهای بر در خانه آویخته بود که نقش و نگار داشت، به یکی از همسران فرمود: این پرده را از چشمان من دور کن که هرگاه نگاهم به آن میافتد، به یاد دنیا و زینت های آن میافتم، پیامبر صلی الله علیه و آله با دل از دنیا روی گرداند و یادش را از جان خود ریشه کن کرد....
در زمان جنگهای روس و ایران در دوره فتحعلی شاه قاجار که شکست لشکر ایران نزدیک شد یکی از دراویش بنام "حاج میرزا محمد اخباری" نزد شاه رفت و متعهد شد که تا چهل روز سر سردار روسی بنام "اشپختر"را تحویل دهد و همزمان پیشگوئی کرد که ممکن است بر سر این کار سر خود را نیز از دست بدهد. به همین منظور در زاویه حرم شاه عبدالعظیم به چله نشست و در روز موعود خبر کشته شدن سردار روسی را به اطلاع شاه رسانیدند و چون خبری از سر نشد شاه او را احضار و پرسید: پس سر چه شد ؟
درویش گفت: اسب آورنده در گودالی افتاده و دستش شکسته است او مقصر نمیباشد. که همینطور هم شده بود و چون سر برسید درویش با سرعت راه عتبات (عراق ) را پیش گرفت.
از آن طرف اطرافیان شاه به او گفتند که میرزا محمد اخباری همانطور که از راه دور سردار روسی را کشت شما را هم میتواند از میان بردارد و شاه را وادار نمودند تا کسی را به عتبات فرستاده و وی را تلف بکند.
این ضرب المثل "مگر سر را آوردی"تا دوران پهلوی در بین مردم معمول بوده و به کسانی میگفتند که ادعای انجام کاری شاق و بزرگ میکردند.
شخصی در کاباره میمیرد
و شخصی دیگر در مسجد!
شاید اولی برای نصیحت داخل رفته بود
و دومی برای دزدیدن کفش ها
پس انسان ها را به میل خود قضاوت نکنیم...
قاضی فقط خداست
صبح ها سعی کنید دعای عهد را بخوانید چون در سرنوشت شما دخالت دارد.
نمی توانی هنرمند بشوی!
کسی که در عمرش گرسنگی نکشیده،
کسی که از سرما نلرزیده،
کسی که شب تا سحر بی خواب نمانده،
چگونه ممکن است از سیری،
از گرما، از پرتو آفتاب لذت ببرد!؟
بزرگ علوی
از شیخ بهایی پرسیدند: سخت می گذرد،چه باید کرد؟
گفت: خودت که میگویی سخت میگذرد، سخت که نمیماند
پس خدارا شکر که میگذرد و نمیماند...
ناصرالدین شاه قاجار در سومین سفرش به فرنگ از کارخانهها و مراکز صنعتی اروپا دیدار کرد و در آلمان برای نخستینبار در یک کارخانه تولید وسایل برقی، پنکه دید که البته تازه چند سال بود در اروپا اختراع شده بود. ناصرالدین درباره مواجهه با این وسیله جدید در سفرنامهاش نوشته است: «کارخانه خیلی گرم بود و بوی قیر و بوهای دیگر و ما حرکت میکردیم همه را میدیدیم، در بین گردش نسیم خنکی احساس کردیم، باد میوزید، مثل باد بهشت که در آن گرما و تعفن، آدم را زنده میکرد. ما تعجب کردیم از کجا باد میآید، بعد ملتفت شدیم از یک چرخی است، پرّه پرّه ساختهاند، با الکطریسیطه حرکت میکند با سرعت زیاد و احداث باد میکند، اسبابی دارد که به حرکت انگشت چرخ میایستد، یک مرتبه تعفن و گرما جهنم میشود، باز انگشت میگذارند به حرکت میآید، بهشت میشود.
پنکه سفارشی ناصرالدین شاه مدتی پس از بازگشت وی از فرنگ بالاخره به ایران رسید و در کاخ گلستان که سیمکشی برق داشت، نصب شد. بعدها چهار پنکه دیگر هم برای استفاده در اندرونی و حرمسرای کاخ سفارش داده شد. سپس حدود ۵۰ سال طول کشید تا مردم هم بتوانند از پنکه استفاده کنند!
ز مغروری کلاه از سر شود دور
مبادا کس به زور خویش مغرور
بسا دهقان که صَد خرمن بکارد
ز صد خرمن یکی را برندارد...
( شیخ بهایی )