مترسک یا؟
هیچ مترسکی را شبیه گرگ نساختن شبیه پلنگ یا خرس هم نساختن به گمانم ترسناکتر از آدمیزاد نیافتن!
توماس هابز
- ۰ نظر
- ۱۲ مهر ۰۱ ، ۲۱:۵۰
هیچ مترسکی را شبیه گرگ نساختن شبیه پلنگ یا خرس هم نساختن به گمانم ترسناکتر از آدمیزاد نیافتن!
توماس هابز
ناصر الدین شاه در مورد تابلویی از یک خر که در نمایشگاهی آن را دیده بود می نویسد:
صورت خری دیده شد.پرسیدم قیمتش چند است؟رئیس اکسپوزیسیون که مرد فربه ریش سفیدی بود و قیمتهارا می خواند گفت: صد لیره انگلیسی که معادل دویست و پنجاه تومان ایران بود.گفتم قیمت خر زنده تنها پنج لیره است،چرا باید به این گرانی باشد؟
رئیس گفت:چون خرجی ندارد و جو و کاه هم نمی خواهد.
گفتم: اگر خرج ندارد بار هم نمی برد و سواری هم نمی دهد،بسیار خندیدیم.
عجیبترین معلم دنیا بود، امتحاناتش عجیبتر...
امتحاناتی که هر هفته میگرفت و هرکسی باید برگهی خودش را تصحیح میکرد...
آن هم نه در کلاس، در خانه...دور از چشم همه
اولین باری که برگهی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم...
نمیدانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم...
فردای آن روز در کلاس وقتی همهی بچهها برگههایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شدهاند به جز من...
به جز من که از خودم غلط گرفته بودم...
من نمیخواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم...
بعد از هر امتحان آنقدر تمرین میکردم تا در امتحان بعدی نمرهی بهتری بگیرم...
مدتها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،
امتحان که تمام شد، معلم برگهها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت...
چهرهی همکلاسیهایم دیدنی بود...
آنها فکر میکردند این امتحان را هم مثل همهی امتحانات دیگر خودشان تصحیح میکنند...
اما این بار فرق داشت...
این بار قرار بود حقیقت مشخص شود...
فردای آن روز وقتی معلم نمرهها را خواند فقط من بیست شدم...
چون برخلاف دیگران از خودم غلط میگرفتم...
کینه؛ مثل این است که زهری بنوشی
و امیدوار باشی دشمنانت را بکشد...
نلسون ماندلا
متن یک نامه خودکشی بهجا مانده از دهه ۱۹۷۰:
”به سمت پل میروم
اگر در مسیر حتی یک نفر
به من لبخند بزند
نخواهم پرید”.
به آدمها لبخند بزنید
شاید با یک لبخند فرشته نجات کسى شدید...
آیت الله فاطمی نیا :
اعمال وعبادات ما همگی نور دارد، باید اثر و نور این ها را با مراقبه و محافظت نگه داریم وازدست ندهیم.
ما متاسفانه غالبا ولخرج هستیم؛ ولخرج نور!
اگر از عبادتی نوری کسب کنیم ، آن را حفظ نمیکنیم. فورا با رفتارمان آن را خرج میکنیم واز بین میبریم!
نماز شب میخوانیم بعد غیبت میکنیم و نور نمازشب ازبین میرود، یک نورانیت هم اگر شب به ما بدهند، صبح خرجش میکنیم!
یک دعا میخوانیم، با جواب تلخی که مثلا به مادرمان میدهیم، از بین میبریم!
خلاصه هرعمل خیری نور دارد، اگر نور ها را حفظ کنیم، به تدریج این نورها جمع شده و قوی میشود و دارای آثار عالیه میشود.
حاج آقا عباس میریونسی از علمای کهنسال کنگاور می فرمودند آقایی بود در قم که نزدیک حرم شیر می فروخت.او داخل شیرش آب می ریخت و عجیب آن که این را هم به اطلاع مشتریانش می رساند با داد زدن این جمله:آب داره شیر! آب داره شیر!
مرحوم آیت الله سید مرتضی نجومی می فرمودند که در بازار کرمانشاه آقایی بود که نوعی گز می فروخت که چندان خوش طعم نبود.او که از دروغگویی خوشش نمی آمد به قصد جلب توجه مشتریان داد می زد: گز اصفهان شیریه!
رهگذرها فکر می کردند گز خودش را می گوید حال آن که گز اصفهان را می گفت...
در سال ۱۹۶۱ فیدل کاسترو مدارس کوبا را برای یک سال تعطیل کرد تا دانش آموزان بتوانند به بقیه مردم که سواد نداشتند خواندن و نوشتن بیاموزند. در طول ۸ ماه بیسوادی از ۴۰٪ به ۳٪ کاهش یافت!