چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی
آخرین مطالب

مجسمه دست صحرا در شیلی

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۵ ب.ظ

مجسمه ای به نام

  • ع ش

در کتاب اصولی کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که می‌فرمایند:

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با حلوا افطار می کردند و اگر حلوا نبود، با چیز شیرین دیگر و یا چند دانه خرما و اگر نبود، با آب گرم و می‌فرمودند: آب گرم معده و جگر را پاک، دهان را خوشبو و دندان‌ها را تقویت میکند.


منبع :

اصول کافی ، جلد ۴ ، صفحه ۱۵۳
  • ع ش

افطاری امام

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۴ ب.ظ

حاج عیسی جعفری، خادم امام خمینی (ره)  اظهار داشت: امام (ره) افطار بسیار ساده ای داشتند و همیشه سر سفره افطار برای ملت ایران و مظلومان و مستضعفان عالم دعا می کردند.


وی که به علت کهولت سن ، خاطرات چندانی از ماه رمضان حیات امام (ره) به خاطر نمی آورد، اما با این حال گفت: یادم هست یک روز حاج احمد آقا حدود 200 نفر از مسئولان از جمله حضرت آیت الله خامنه ای را دعوت کرده بود که امام خمینی (ره) در آن جمع نماز خوانده و همه به ایشان اقتدا کردند. بعد از اقامه نماز برخی مسئولان به ایشان گفتند اگر تمایل دارید با ما شام را میل بفرمایید که امام(ره) فرمود: من باید شام را با حاج خانم بخورم.


وی اضافه کرد: خلاصه این که ایشان یک احترام ویژه ای برای همسرشان قائل بودند واقعاً بی نظیر بود، یک بار که خانم ایشان به دلیلی به بیمارستان رفته بود امام(ره) به من گفت؛ حاج عیسی، خانم به بیمارستان رفته، لحظه به لحظه از حال ایشان برایم خبر بیاور. من هم وقتی به بیمارستان رسیدم لحظه به لحظه از رفتن ایشان به اتاق عمل و خروج از آن و خبر سلامتی را به امام (ره) عرض کردم که ایشان پس از هر مرحله به من می فرمود، به شکرانه سلامتی حاج خانم مبلغی پول را برای مردم محروم جنوب تهران مصرف کنید.
  • ع ش

در ایام متوکل عباسی زنی ادعا کرد که من حضرت زینب هستم و متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از آن زمان سالهای زیادی گذشته است. آن زن گفت : رسول خدا در من تصرف کرد و من هر چهل سال به چهل سال جوان می شوم.


متوکل، بزرگان و علما را جمع کرد و راه چاره خواست. متوکل به آنان گفت: آیا غیر از گذشت سال، دلیل دیگری برای رد سخنان او دارید؟ گفتند: نه. آنان به متوکل گفتند : هادی علیه السلام را بیاور شاید او بتواند باطل بودن این زن را روشن کند.


امام علیه السلام حاضر شد و فرمود: این دروغگو است و زینب سلام الله علیها در فلان سال وفات کرده است. متوکل پرسید : آیا غیر از این، دلیلی برای دروغگو بودن هست؟ امام علیه السلام فرمود: بله و آن این است که گوشت فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر درندگان حرام است. تو این زن را به قفس درندگان بینداز تا معلوم شود که دروغ می گوید.


متوکل خواست او را در قفس بیندازد، او گفت: این آقا می خواهد مرا به کشتن بدهد، یک نفر دیگر را آزمایش کنید. برخی از دشمنان امام علیه السلام به متوکل پیشنهاد کردند که خود امام علیه السلام داخل قفس برود.


متوکل به امام عرض کرد: آیا می شود خود شما داخل قفس بروید؟! نردبانی آوردند و امام علیه السلام داخل قفس رفت و در داخل قفس شش شیر درنده بود. وقتی امام علیه السلام داخل شد شیرها آمدند و در برابر امام علیه السلام خوابیدند و امام علیه السلام آنها را نوازش کرد و با دست اشاره می کرد و هر شیری به کناری می رفت.


وزیر متوکل به او گفت : زود او را از داخل قفس بیرون بیاور و گرنه آبروی ما می رود. متوکل از امام هادی علیه السلام خواست که بیرون بیاید و امام علیه السلام بیرون آمد.


امام فرمود : هر کس می گوید فرزند فاطمه (سلام الله علیها) است داخل شود. متوکل به آن زن گفت : داخل شو. آن زن گفت : من دروغ می گفتم و احتیاج، مرا به این کار وا داشت و مادر متوکل شفاعت کرد و آن زن از مرگ نجات یافت.


منابــع : – بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۴۹ ح ۳۵ چاپ ایران. – منتهی الامال ج ۲ ص ۶۵۴ چاپ هجرت.
  • ع ش

درخت و...

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ب.ظ


  • ع ش


  • ع ش

تابوت چارلی چاپلین بعد از سرقت

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ب.ظ

جسد این کمدین در سال ۱۹۷۸ توسط دو مرد از خاک خارج شد و به سرقت رفت! آنها در ازای بازگرداندن جسد از خانواده چاپلین تقاضای دریافت پول داشتند.

آنها برای جلوگیری از کشف ماجرا؛ جسد چاپلین را در یک مزرعه ذرت دفن کرده بودند.


جسد از گورستان دهکده ای در سوئیس که چاپلین ۲۵ سال آخر عمر خود را در آنجا گذرانده بود ربوده شده بود و پس از سه ماه، با دستگیری جنازه دزدها (دو مهاجر از بلغارستان و لهستان) به همانجا بازگشت.

ولی این بار تابوت او را از بتن مسلح ساختند. گورکن دهکده که بار اول دزدیده شدن جسد را کشف کرده بود می‌گوید دیگر امکان ندارد که جسدش را در نیمه شب بدزدند. او می‌گوید: "برای این کار احتیاج به یک مته بادی خواهید داشت و سر و صدای زیادی به پا خواهید کرد."

امروزه توریست ها سکه ای از کشور خود را بر سر قبر چارلی چاپلین به یادگار می گذارند.

  • ع ش

تواضع سرور جوانان اهل بهشت

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۱۰ ب.ظ

 روزى امام حسن مجتبی علیه السلام بر گروهى تهیدست مى گذشت و آنان پاره هاى نان را بر زمین نهاده ، روى زمین نشسته بودند و مى خوردند ، چون حضرت امام حسن (علیه السلام) را دیدند گفتند : اى پسر رسول خدا ! بیا و با ما هم غذا شو ! به شتاب از مرکب به زیر آمد و گفت : خدا متکبران را دوست ندارد و با آنان به خوردن غذا مشغول شد .سپس همه آنان را به میهمانى خود دعوت فرمود ، هم به آنان غذا داد و هم لباس.

  • ع ش

راز محبوبیت

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۸ ب.ظ

شیخ محمد حسین زاهد  محبوبیت خاصى بین مردم و جوانان داشتند و این سؤ ال براى افراد مطرح بود که چرا مردم آقا را دوست دارند. روزى علتش را از خودش پرسیدند
   آقا فرمودند: داداشى سر کار در این است که من با محبوب اینها (دنیا و پول ) کارى ندارم .
واقعا همین طور بود .ایشان به دنیاى مردم به ثروت و نعمت آنها چشم نداشت .

  • ع ش

مادرداری

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۲ ب.ظ

آقا شیخ حسین زاهد مادر پیرى داشتند که ایشان مراقبت ایشان را بر عهده داشت .مادر به حدى پیر بود که نمى توانست براى قضاى حاجت به دستشویى برود؛ لذا آقا هنگام قضاى حاجت براى مادر لگنى قرار مى داد .وقتى مادر چند ضربه به لگن مى زد، یعنى وقت برداشتن لگن است .
روزى به در منزل آقا رفتم ، آقا در را باز نکرد؛ خیلى طول کشید تا آقا بیاید. وقتى آقا در را باز کرد، دیدم لباسشان خیس است . از آقا سؤ ال کردم چرا لباستان خیس است ؟
فرمود: موقعى که مادرم ضربه به لگن زده بود، من متوجه نشدم و کمى دیر رفتم ، همین که نزد مادر رفتم ، از عصبانیت لگدى به لگن زد و لباس من نجس شد .
گفتم : مادرتان چیزى نگفت .
آقا فرمود: چرا، وقتى مادرم دید که لباس مرا نجس کرده است گفت : ننه ، حسین ، نجست کردم ، جواب دادم ، مادر چیزى نگفتید؛ حالا هم چیزى نشده ؛ این همه من شما را در کودکى نجس کردم ، شما چیزى نگفتید؛ حالا هم چیزى نشده و عیبى ندارد

  • ع ش