چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی
آخرین مطالب

شیخ حسین زاهد

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۷ ب.ظ

فرزند آیت الله شاه آبادی(ره):بین شیخ حسین زاهد و والد مرحوم ما رابطه و علاقه خاصى وجود داشت و غالبا مشکلات خود را با پدرم مطرح مى کرد.
روزى ایشان به من گفت : یک سئوالى دارم ، مى روى از پدرت مى پرسى . بگو چشمانم خیلى ضعیف است و خوب نمى بینم لذا وقتى به بازار مى آیم با مردم یا حتى زنان برخورد مى کنم و متوجه نمى شوم ، آیا صلاح مى دانید از خانه بیرون نیایم تا این مشکل پیش نیاید؟
وقتى من پیغام آقا را رساندم پدرم فرمود:
مى روى پیش شیخ محمد حسین زاهد و از جانب من مى گویى ، بیرون آمدن شما امر به معروف و نهى از منکر است ولو اینکه اتفاقا با کسى برخورد کنید و اصلا وجود شما در بیرون تبلیغ و ترویج دین و معرفى روحانیت است . وقتى چشم مردم به یک روحانى بى آلایش مى افتد، این مطلب را از اسلام مى دانند و علاقه مندى مردم به اسلام و روحانیت بیشتر مى شود.


حضرت آیت الله حاج آقا مرتضى تهرانى مى فرمودند:
در اوایل نوجوانى پدرم مرا براى شاگردى خدمت شیخ محمد حسین زاهد برد. از پدرم پرسیدم ، آیا ایشان مجتهد است که مى خواهید مرا پیش ایشان ببرید؟
پدرم گفت : خیر.
تعجب کردم و گفتم پس چرا مرا پیش ایشان مى برید؟
پدرم گفت : ایشان مجتهد نیست و تو را هم براى ملا شدن پیش ایشان نمى برم بلکه مى خواهم نفس ایشان به تو بخورد و آدم بشوى .
آن زمانى که خدمت حضرت آیت الله العظمى بروجردى بودم و از محضر ایشان استفاده مى کردم ، روزى در خدمت ایشان صحبت از آقا شیخ محمد حسین زاهد بود و من براى ایشان حالات و رفتار شیخ محمد حسین زاهد را بیان کردم . بعد از صحبتهاى من حضرت آیت الله العظمى بروجردى فرمودند:اى کاش آقا شیخ محمد حسین زاهد را زیارت مى کردیم .

آن چنان درس و منبرى داشت که وقتى از پاى منبر بلند مى شدیم تا یک هفته گناه نمى کردیم . کلامش خیلى در جانها نفوذ مى کرد.


  • ع ش

بدون شرح17

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۰ ب.ظ


  • ع ش

تندیسی جالب در شیراز

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۷ ب.ظ


  • ع ش

نماز اول وقت

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۰ ب.ظ


  • ع ش

تحصیل همه جا همه وقت

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۴ ب.ظ


  • ع ش

لقمه

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۸ ب.ظ

روزی امام حسن علیه السلام هنگام غذا خوردن برای سگی که نزدیک ایشان ایستاده بود، چند لقمه غذا انداخت. کسی پرسید: یابن رسول الله صلی الله علیه و اله! اجازه می دهید سگ را دور کنم؟

حضرت صلی الله علیه و اله فرمود: به آن حیوان کاری نداشته باش. من از خدایم حیا می کنم که جانداری به غذای من نگاه کند و من به او غذا ندهم و برانمش.

***

عبدالله بن جعفر به قصد ملکی که داشت از خانه بیرون رفت و به نخلستانی وارد شد که در آن غلامی سیاه، کار می کرد، در همان لحظه غذای غلام را آوردند. در این هنگام سگی وارد نخلستان شد و نزدیک غلام آمد. غلام گرده نانی را به طرف او انداخت. سگ آن نان را خورد، سپس دومی و سومی را انداخت و سگ خورد و عبدالله نگاه می کرد.

پرسید: ای غلام! روزانه غذایت چه اندازه است.

پاسخ داد: همان مقداری که دیدی (سه گرده نان).

عبدالله پرسید: پس چرا این سگ را بر خود ترجیح دادی؟

غلام گفت: این سگ از راه دوری آمده است، دوست نداشتم او را ناامید کنم.

عبدالله پرسید: امروز را چه می کنی؟

گفت: امروز گرسنه می مانم.

عبدالله بن جعفر گفت: همانا این غلام از من بخشنده تر است، سپس نخلستان و غلام و متعلقات آن را خرید و غلام را آزاد کرد و نخلستان را به او بخشید.

  • ع ش

جغد گیسو بلند

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۶ ب.ظ


  • ع ش

آرامگاه قیصر امین پور در گتوند

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۲۳ ب.ظ


  • ع ش

مسجدی زیبا در قطر

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۱ ب.ظ



  • ع ش

نسخه شفا بخش

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۸ ب.ظ


  • ع ش