چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی
آخرین مطالب

۲۸۹ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

آداب معاشرت

پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۰ ب.ظ

آداب معاشرت پیامبر اعظم (ص)

یونس شیبانی گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: شما با یکدیگر چگونه شوخی می کنید؟ گفتم: خیلی کم! فرمود: چرا شوخی نمی کنید؟! شوخی از خوشخویی است. و با شوخی می توانی برادر دینی خود را شاد سازی. همانا رسول خدا(ص) نیز با مردم شوخی می کرد و می خواست بدین وسیله آنان را شاد سازد.

امام صادق(ع) فرمود: مؤمنی نیست مگر آنکه از شوخی بهره ای دارد. رسول خدا(ص) نیز شوخی می کرد ولی جز سخن حق چیزی نمی گفت.

به روایت دیلمی، رسول خدا(ص) لباس خود را وصله می زد، کفش خود را می دوخت، گوسفندان خود را می دوشید، با بردگان غذا می خورد، بر زمین می نشست، بر درازگوش سوار می شد و دیگری را ترک خود سوار می کرد. حیا مانع نمی شد که شخصاً نیازمندی های خود را از بازار تهیه کند و خود به خانه برد. با ثروتمند و فقیر دست می داد و دست خود را نمی کشید تا طرف مقابل دست خود را بکشد. با هر کس روبه رو می شد از ثروتمند و فقیر و بزرگ و کوچک، سلام می کرد. چیزی را که به آن دعوت می شدکوچک نمی شمرد گر چه پست ترین نوع خرما بود. آن حضرت کم خرج، بلندطبع، خوش معاشرت و خوشرو بود. همیشه لبخند برلب داشت ولی بلند نمی خندید، و غمگین به نظر می رسید اما عبوس و دژم نبود. فروتن بود اما خود را کوچک نمی نمود، بخشنده بود اما اسراف نمی ورزید، و نازکدل و مهربان با همة مسلمانان بود. هرگز از روی سیری باد گلو نزد، و هرگز دست طمع به سوی کسی نگشود.

علی(ع) فرمودند: هرگز نشد که رسول خدا(ص) با کسی دست دهد و زودتر از او دستش را بکشد، بلکه درنگ می کرد تا او دستش را بیرون بکشد. و هرگز کسی با آن حضرت در کاری یا سخنی مشارکت نکرد که حضرت زودتر از او دست از کار کشد بلکه صبر می کرد تا وی دست از کار بکشد. و نشد کسی با آن حضرت گفتگو را آغاز کند و حضرت پیش از او سکوت کند. و هرگز دیده نشد که نزد کسی پای خود را دراز کند. و هرگز میان دو کار مخیر نشد مگر اینکه دشوارترین آنها را اختیار می فرمود. و در ستمی که به او می شد درصدد انتقام بر نمی آمد مگر آنکه محارم خدا هتک شود، که در این صورت به خاطر خدا خشم می گرفت. و هرگز در حال تکیه دادن چیزی نخورد تا از دنیا رحلت فرمود.

و چیزی از آن جناب درخواست نشد که «نه» بگوید. و هرگز حاجتمندی را رد نکرد جز آنکه یا حاجت او را برمی آورد، یا او را با سخنی نرم و دلنواز خرسند می ساخت. نمازش در عین تمامیت از نماز همة مردم سبک تر، و خطبه اش از همه کوتاه تر و از بیهوده گویی برکنار بود. و چون از راه می رسید از بوی خوشش شناخته می شد. و چون با دیگران بر سر یک سفره می نشست اول کسی بود که شروع به غذا خوردن می کرد و آخرین کسی بود که از غذا دست می کشید، و هنگام غذا خوردن از جلو خود میل می فرمود، و تنها هنگام خوردن رطب و خرما دست به سوی دیگر هم می برد.

آشامیدنی را با سه نفس می آشامید، و آب را می مکید و یکباره سر نمی کشید. دست راستش به خوردن و آشامیدن و گرفتن و دادن اختصاص داشت و جز با دست راست چیزی نمی گرفت و نمی داد، و دست چپش برای سایر اعضای بدنش بود. در همة کارها چون لباس پوشیدن، کفش پوشیدن و از مرکب پیاده شدن شروع با دست یا پای راست را دوست داشت.

چون کسی را صدا می زد سه بار تکرار می کرد، ولی در سخن گفتن یک بار بیشتر نمی گفت. و اگر اذن دخول می گرفت سه بار تکرار می فرمود. کلامش روشن بود و هر شنونده ای آن را می فهمید. به هنگام سخن گفتن سفیدی دندانش برق می زد، و اگر او را می دیدی می گفتی دندان های پیش او فاصله دارد ولی نداشت.

نگاه کردنش کوتاه بود و به کسی خیره نمی شد. با کسی سخنی را که او خوش نمی داشت نمی گفت. هنگام راه رفتن مانند کسی که از سراشیبی فرود می آید قدم بر می داشت. می فرمود: بهترین شما خوشخوترین شماست. هیچ خوراکی را نکوهش یا ستایش نمی کرد. یاران آن حضرت در حضور او کشمکش و بگومگو نمی کردند. هر کس از او سخن می گفت، می گفت: هیچ کس را مانند آن جناب(ص) پیش از آن و بعد از آن ندیده و نخواهم دید.

امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) هرگاه با کسی می نشست از جا برنمی خاست تا همنشین او از جا برخیزد.

به روایت طبرسی: رسول خدا(ص) به هنگام سخن گفتن لبخند می زد.

یونس شیبانی گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: شما با یکدیگر چگونه شوخی می کنید؟ گفتم: خیلی کم! فرمود: چرا شوخی نمی کنید؟! شوخی از خوشخویی است. و با شوخی می توانی برادر دینی خود را شاد سازی. همانا رسول خدا(ص) نیز با مردم شوخی می کرد و می خواست بدین وسیله آنان را شاد سازد.

معمر بن خلاد گوید: از حضرت رضا(ع) پرسیدم و گفتم: قربانت گردم، آدمی در میان گروهی قرار دارد، سخنی به میان می آید که همه شوخی می کنند. و می خندند، این چه صورت دارد؟ فرمود: مانعی نیست، اگر نباشد، ـ و من یقین کردم منظور آن حضرت آن است که فحش و ناسزایی در میان نباشد ـ سپس فرمود: مردی از اعراب بادیه نشین نزد رسول خدا(ص) می آمد و برای آن حضرت هدیه می آورد و همان جا می گفت: پول هدیة مرا مرحمت کن! و رسول خدا(ص) از این سخن می خندید. و هرگاه غمگین می شد می فرمود: اعرابی چه می کند؟ کاش نزد ما می آمد [و با سخنانش ما را می خندانید].



پی نوشت:
برگرفته از: سنن النبی، نوشتة علامه سید محمدحسین طباطبایی(ره)، ترجمة حسین استادولی.

  • ع ش

رهبر انقلاب در مسجد مقدس جمکران

پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۲۷ ب.ظ


  • ع ش

شهر فرنگ

پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۲۱ ب.ظ


 

مرحوم آیت الله مجتهدی (رحمه الله):

حاج شیخ علی اکبر برهان(رحمه الله) می فرمودند: مثل دنیا مثل شهر فرنگ است، بچه که بودیم سنّار می دادیم و یک دقیقه نگاه می کردیم، در آن یک دقیقه تصاویر زیبایی نشان می داد صاحبش هم صحنه های آن را توضیح می داد و صدا می زد اینجا پایتخت ترکیه است، اینجا فلان مکان است، ناگهان یک چیزی می افتاد و صحنه تاریک می شد آن وقت صاحبش می گفت اینجا شهر ظلمات است، و تمام می شد، و جز چند لحظه خوشی کاذب چیزی گیرمان نمی آمد، مبادا در این دنیا هم چشم به تصاویر زیبای دنیا، تو را غافل کند و یک دفعه شهر ظلمات که مرگ است به سراغ تو بیاید و تو دست خالی دنیا را ترک کنی.

  • ع ش

پنج سفارش حضرت سید انبیاء(ص)

پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۱۹ ب.ظ

پنج سفارش مهم پیامبر درباره ماه مبارک رمضان

این ماهى است که آغاز آن رحمت است، و میانه اش آمرزش، و پایانش برآورده شدن حاجات و آزادى از آتش.
رسول اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و اله مردم را به نماز شب، انجام کار خیر، افطاری دادن، آسان گیری بر زیردستان و درخواست از خداوند در ماه مبارک رمضان سفارش فرموده‌اند.
 
ابو الورد از امام محمد باقر علیه‎السلام روایت کرده است که: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در آخرین جمعه از ماه شعبان، خطبه‌اى براى مردم ایراد کرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم! ماهى بر شما فراز آمد که در آن، شبى هست (لیلة القدر) که از هزار شب بهتر است و آن ماه رمضان است.
 
خداوند روزه این ماه را بر شما واجب کرده، و پاداش یک شب نماز مستحبى آن را همانند ثواب هفتاد شب نماز مستحبى در ماههاى دیگر قرار داده است.
 
و پاداش کسى که براى خدا در این ماه کار خیر مستحبى انجام دهد پاداش کسى است که یکى از واجبات الهى را انجام داده باشد، و پاداش کسى که یکى از واجبات الهى را در این ماه انجام دهد، مانند ثواب کسى است که هفتاد واجب از واجبات خداوندى را در ماههاى دیگر انجام بدهد. و این ماه صبر است، و مسلما پاداش صبر، بهشت خواهد بود.
 
و این ماه مواسات (همدلى و کمک) است؛ و ماهى است که خداوند در آن روزى مؤمنان را افزون مى کند؛ و هر کس یک مؤمن روزه دار را در این ماه افطارى دهد، پاداشى برابر با آزاد کردن یک بنده نزد خدا، مایه آمرزش گناهان گذشته وى نیز خواهد بود.
 
در این هنگام یکى از حاضران در مجلس به حضرت عرض کرد: اى رسول خدا! همه ما توانایى افطار دادن به روزه داران نداریم، حضرت فرمود: خداوند، کریم است، این ثواب را (که گفتم) خداوند حتى به کسى که یک جرعه شیر یا آبى گوارا یا چند دانه خرما در اختیار روزه دارى مى گذارد تا روزه خود را افطار مى کند و بیش از این توانائى بر انفاق ندارد عنایت مى کند.
 
و هر کس در این ماه به زیردست خود آسان بگیرد، خداوند تخفیف در حساب را براى او مقرر مى فرماید.
 
و این ماهى است که آغاز آن رحمت است، و میانه اش آمرزش، و پایانش برآورده شدن حاجات و آزادى از آتش.
 
و شما در این ماه از چهار خصلت بى نیاز نخواهید بود: دو خصلت که خداوند را با آن خشنود مى سازید، و دو خصلت دیگر که شما را از آن گریزى نیست، آن دو خصلتى که با آن خدا را خشنود مى سازید، شهادت به «لا إله إلا الله» و اقرار به رسالت من است، اما دو خصلت دیگر که شما را از آن گریزى نیست، یکى خواسته‌ها و نیازهاى خود را از خدا خواستن و بهشت را طلبیدن، و دیگرى درخواست عافیت از خدا و از آتش جهنم به او پناه بردن است.
  • ع ش

میرغضب باشی

پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۱۷ ب.ظ

مرحوم اعتمادالواعظین تهرانى (ره) نقل نموده که در سالى که نان در تهران به سختى دست مى آمد، روزى میرغضب باشى ناصرالدین شاه به طاق آب انبارى مى رسد و صداى ناله سگهایى را مى شنود، پس ازتحقیق مى بیند سگى زاییده و بچه هایش به او چسبیده و چون در اثر بى خوراکى پستانهایش ‍ شیر ندارد، بچه هایش ناله و فریاد مى کنند.


میرغضب باشى سخت متأثر مى شود، از دکان خبازى که در نزدیکى آن محل بود، مقدارى نان مى خرد و جلوش مى اندازد و همانجا مى ایستد تا سگ مى خورد و بالاخره پستانهایش شیر مى آورد و بچه هایش آرام مى گیرند و سرگرم خوردن شیر از پستانهاى مادر مى شوند.


میرغضب باشى مقدار خوراک یک ماه آن سگ را از آن نانوایى مى خرد و نقدا پولش را مى پردازد و مى گوید هر روز باید شاگردت این مقدار نان به این سگ برساند و اگر یک روز مسامحه شود از تو انتقام مى کشم.


در آن اوقات با جمعى ازرفقایش میهمانى دوره اى داشتند به این تفصیل که هر روز عصر، گردش مى رفتند و تفرج مى کردند و براى شام در منزل یکى با هم صرف شام مى نمودند تا شبى که نوبت میرغضب باشى شد، زنى داشت که تقریبا در وسط شهر تهران خانه اش بود و وسایل پذیرایى در خانه اش موجود بود و زنى هم تازه گرفته بود و نزدیک دروازه شهر منزلش بود.


به زن قدیمى خود پول مى هد و مى گوید امشب فلان عدد میهمان دارم و براى صرف شام مى آییم و باید کاملا تدارک نمایى، زن قبول مى کند.

طرف عصر با رفقایش بیرون شهر رفته تفرج مى کردند.


تصادفا تفریح آن روز طول مى کشد و مقدار زیادى از شب مى گذرد، هنگام مراجعت ، رفقایش مى گویند دیر شده و سخت خسته شدیم ، همین در دروازه که منزل دیگر تو است مى آییم.


میرغضب باشى مى گوید اینجا چیزى نیست و در خانه وسط شهرى کاملا تدارک شده باید آنجا برویم . بالاخره رفقا راضى نمى شوند و مى گویند ما امشب در اینجا مى مانیم و به مختصرى غذا قناعت مى کنیم و آنچه در آن خانه تدارک کرده اى براى فردا. میرغضب باشى ناچار قبول مى کند و مقدارى نان و کباب مى خرد و آنها مى خورند و همانجا مى خوابند.


هنگام سحر، از صداى ناله و گریه بى اختیارى میرغضب باشى همه بیدار مى شوند و از او سبب انقلاب و گریه اش را مى پرسند، مى گوید در خواب ، امام چهارم حضرت سجاد علیه السلام را دیدم به من فرمود احسانى که به آن سگ کردى مورد قبول خداوند عالم شد و خداوند در مقابل آن احسان ، امشب جان تو و رفقایت را از مرگ حفظ فرمود؛ زیرا زن قدیمى تو از غیظى که به تو داشت ، سمى تدارک کرده و در فلان محل از آشپزخانه گذاشته بود تا داخل خوراک شما کند، فردا مى روى آن سم را برمى دارى و مبادا زن را اذیت کنى و اگر بخواهد او را به خوشى رها کن.


دیگر آنکه : خداوند تو را توفیق توبه خواهد داد و چهل روز دیگر به کربلا سر قبر پدرم حسین علیه السلام مشرف مى شوى . پس صبح با رفقا مى گوید براى تحقیق صدق خوابم بیایید به خانه وسط شهرى برویم ، با هم مى آیند چون وارد مى شود زن تعرض مى کند که چرا دیشب نیامدى ؟ به او اعتنایى نمى کند و با رفقایش به آشپزخانه مى روند و به همان نشانه اى که امام علیه السلام فرموده بود، سم را بر مى دارد و به زن مى گوید دیشب چه خیالى در باره ما داشتى ؟ اگر امر امام علیه السلام نبود از تو تلافى مى کردم لکن به امر مولایم با تو احسان خواهم کرد، اگر مایلى در همین خانه باش و من با تو مثل اینکه چنین کارى نکرده بودى رفتار خواهم کرد و اگر میل فراق دارى تو را طلاق مى دهم و هرچه بخواهى به تو مى دهم ، زن مى بیند رسوا شده و دیگر نمى تواند با او زندگى کند، طلب طلاق مى کند او هم با کمال خوشى طلاقش مى دهد و خوشنودش کرده رهایش مى کند.


از شغل خودش هم استعفا مى دهد و استعفایش مورد قبول واقع مى شود آنگاه مشغول توبه و اداى حقوق و مظالم گردیده و پس از چهل روز به کربلا مشرف مى شود و همانجا مى ماند تا به رحمت حق واصل مى گردد.


آثار احسان به مخلوقات خداوند عالم هرچند حیوانى مانند سگ باشد در روایات بسیار است و گاه مى شود که آن احسان سبب عاقبت به خیرى و مغفرت الهى مى گردد.

منبع: داستان های شگفت، شهید دستغیب

  • ع ش

شمعی برافروزید

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۰ ب.ظ

کنفسیوس:چه قدر به تاریکی لعنت می فرستید شمعی برافروزید.

  • ع ش

قضاوت زودهنگام

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۸ ب.ظ


  • ع ش

یاد خدا

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۸ ب.ظ


  • ع ش

عشق به درس خواندن!

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ ب.ظ


  • ع ش

بدون شرح20

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۵ ب.ظ


  • ع ش