کوتاهترین داستان غم انگیز دنیا
کوتاهترین داستان غمانگیز دنیا
اثر آلیستر دانیل :
هیچ حواسم نبود، دو فنجان ریختم…
- ۰ نظر
- ۰۳ مرداد ۰۰ ، ۱۴:۴۲
کوتاهترین داستان غمانگیز دنیا
اثر آلیستر دانیل :
هیچ حواسم نبود، دو فنجان ریختم…
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون صبح شد او بمرد و بیمار بزیست!
بزرگ اوست
بزرگ اوست که برخاک همچوسایه ابر
چنان رود که دل موررا نیـــــــــــازارد.
صائب تبریزی
گذر ازصحرای قیامت
چون سبکباران زصحرای قیامت بگذرد
هرکه ازدوش ضعیفان بیشتر برداشت بار.
صائب تبریزی
موی سفید
مخند ای نوجوان زینهاربرموی سفید من
که این برف پریشان بر سر هر بام میبارد
صائب تبریزی
ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر ؟
عمر جاویدان او ، یک آب خوردن بیش نیست !
صائب تبریزی
بیشتر نویسندگان جوان برای شهرت برای سردبیران و صاحبان روزنامه مطلب میفرستند تا مشهور شوند؛ ولی باید به آنها گفت که به جای این کار روی نوشته خودشان تاکید و تمرکز کنند چون اگر خوب بنویسند و این کار را خوب بلد باشند، مردم بالاخره نوشتههایشان را میخوانند و اگر خوب نباشند، هیچ وقت آن را نمیپذیرند. خود من تا چهلسالگی به هیچ انجمن ادبی و باشگاه دورهمی نویسندگان جوان نرفتم؛ چون شرکت در این مجامع بیشتر از فایده وقت من را میگرفت.
پسر جوانی در یک شب غیر معمولی در تختش خوابیده است. این پسر در بیرون از اتاقش صدای قدم زدن شخصی را میشود. او چشمانش را باز میکند تا ببیند چه اتفاقی در حال رخ دادن است. وقتی در اتاق به آرامی باز میشود، او قاتلی را میبیند که جسد والدینش را حمل میکند. او به آرامی آنها را روی صندلی میگذارد و با خون اجساد چیزی را روی دیوار مینویسد و به زیر تخت پسر میرود. پسر بچه تظاهر میکند که خواب است و خودش را به خواب میزند. زمان میگذرد و چشم پسر به تاریکی عادت و سعی میکند نوشته روی دیوار را بخواند، اما متوجه میشود جملهای که روی دیوار نوشته شده این است: «می دانم که بیداری!»
منبع:ردیت/ Reddit، وب سایت جمعآوری اخبار اجتماعی آمریکایی، بخش داستانهای عجیب
ارنست همینگوی کوتاه ترین داستان جهان را در یک شرط بندی با یکی از دوستانش که ادعا کرده بود که با ۶ کلمه نمیتوان داستان نوشت، نوشته است. اگر تا به حال این اثر همینگوی را نخواندهاید، آن را به شما پیشنهاد میکنیم.
آیت الله جوادی آملی:
"موعظه" و "نصیحت" مثل مطالب علمی نیست که انسان یک بار که گفت بار دوم خسته کننده باشد، بلکه موعظه هر وقت که انسان بازگو کند جا دارد برای اینکه از آن طرف وسوسه شیطان دائمی است.
اگر کسی دستش زخم بود ، مرتّب روی این زخم مگس و پشه مینشیند، لذا او هر روز باید آن زخم را ضدّ عفونی کند و نباید بگوید دیروز انجام دادم و دیگر کافی است.
این "یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ" هر روز هست ، مگر می شود که شیطان ما را رها کند؟ وقتی وسوسه هر روز شد خب درمانش هم باید هر روز باشد و درمانش هم "موعظه" است ، درمانش تزکیه است...