چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

۳۰۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

عطش عشق

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۴۳ ب.ظ

ما تشنه عشقیم و
شنیدیم که گفتند

رفعِ عطشِ عشق
فقط نامِ حسین(ع) است...

  • ع ش

رمز قرآن از حسین(ع)آموختیم...

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۵۰ ب.ظ

علامه اقبال لاهوری (از اندیشمندان اهل سنت) در وصف امام حسین علیه‌السّلام و فلسفه قیام عاشورا، تحت عنوان «رمز قرآن از حسین علیه‌السّلام آموختیم» سروده‌ای بس زیبا دارد:

آن امام عاشقان، پور بتول

سرو آزادی ز بستان رسول

بر زمین کربلا بارید و رفت

لاله در ویرانه‌ها کارید و رفت

تا قیامت قطع استبداد کرد

موج خون او چمن ایجاد کرد

تیغ بهر عزت دین است و بس

مقصد او حفظ آیین است و بس

خون او تفسیر این اسرار کرد

ملت خوابیده را بیدار کرد

رمز قرآن از حسین آموختیم

ز آتش او شعله‌ها افروختیم

شوکت نام و فر بغداد رفت

سطوت غرناطه هم از یاد رفت

تار ما از زخمه اش لرزان هنوز

تازه از تکبیر او ایمان هنوز

‌ای صبا! ‌ای پیک دور افتادگان!

اشک ما بر خاک پاک او رسان

  • ع ش

شعر شاعر اهل سنت درباره امام حسین(ع)

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۴۲ ب.ظ

شیخ رضا طالبانی کرکوکی(متوفای ۱۳۲۷ ق)، از شاعران مشهور پارسی گوی کرد عراق در تمجید از امام حسین علیه‌السّلام چنین می‌سراید:
لافت از عشق حسین است و سرت برگردن است
عشق بازی، سر به میدان وفا افکندن است
گر هواخواه حسینی، ترک سرکن چون حسین
شرط این میدان به خون خویش بازی کرده است
از حریم کعبه کمتر نیست دشت کربلا
صد شرف دارد بر آن وادی، که گویند ایمن است
‌ای من و‌ای من فدای خاک پاکی کاندرو
نور چشم مصطفی و مرتضی را مسکن است
زهره زهرا نگین و خاتم خیرالوری
زور زهر مرتضی و حیدر خیبر کن است
سنیم، سنی ولیکن حب آل مصطفی
دین و آیین من و آباء و اجداد من است
شیعه و سنی ندانم، دوستم با هرکه او
دوست باشد، دشمنم آن را که با او دشمن است

  • ع ش

سالک مجذوب یا مجذوب سالک

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۱۸ ب.ظ

ما سالک مجذوبیم یا مجذوب سالکیم؟

در قلمرو سیر به سمت اباعبدالله(ع) همة آدم ها می شوند مجذوب سالک. سالک مجذوب کسی است که خودش تلاش و تکاپویی می کند بعد خدا هم دستش را می گیرد.

اما مجذوب سالک آن است که آنها دستش را می گیرند و می برند بعد اتفاقی می افتد. ابراهیم(ع) در لسان قرآن سالک مجذوب است. می گوید: «انی ذاهب الی ربی سیهدین» من به طرف خدا می روم. خدا به زودی مرا هدایت خواهد کرد.

یعنی خودش سلوک می کند و بعد مجذوب می شود. اما رسول خدا(ص) مجذوب سالک است. خود خدا می بردش:«بسم الله الرحمن الرحیم. سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله...».

خداوند می فرماید:«پاک و منزه است آن خدایی که بنده خودش را برد.» یعنی پیغمبر ما مجذوب سالک بود.

پیغمبر(ص) در خواب به تعبیری می فرماید: «هر کس برای حسین من کار کند، مجذوب سالک است.» در آنجا هم به مقبل اشاره می کند.

هم می گوید مصراع اول شعر محتشم را من گفتم. هر محتشم در وسط شعر گیر کرد و من کمکش کردم.

(محتشم هنگام سرودن شعر معروف خود به این مصراع که رسید: «هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال» یعنی، ذات خدا از ملال بری است، ماند. می گوید گیر کرده بودم که مصراع دوم را بگویم. شب در عالم رویا دوباره پیغمبر(ص) را دیدم، فرمود: محتشم جای خیلی سختی شعر خود را بردی.

پس پشت سر آن این را بنویس:«او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال» خدا در دل است و هیچ دلی هم بی ملال نیست. (بیت به گونه ای است که خدا را غمگین معرفی می کند، اما شما نمی توانید به شاعر ایراد بگیرید.)

می گوید وسط راه هم ما کمک کردیم و کمک می کنیم. نفستان را شما پیش نمی برید.

  • ع ش

شهادت

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۲۵ ب.ظ


امام حسین (ع) پس از آن که همه یاران خود را از دست داد، بانوان عصمت پناه را در خیمه اى گرد آورد و آنان را تسلى و دلدارى داد و به صبر و شکیبایى سفارش نمود و با قلبى شکسته از آنان خداحافظى کرد.

آن حضرت، فرزندش امام زین العابدین (ع) را که در بیمارى سختى به سر مى برد جانشین خویش قرار داد و با او نیز وداع کرد و آماده نبرد با دشمن گردید؛ امام حسین (ع) به تنهایى، ساعاتى چند با دشمن مبارزه کرد و به هر طرف حمله مى کرد گروهى را به هلاکت مى رسانید؛ هرگاه براى آن حضرت فرصتى به دست مى آمد، به خیمه‌ها بر مى گشت و با حضور خود، کودکان و زنان بى پناه را تسلى مى داد و بار دیگر با آنان خداحافظى مى کرد.

شاید مقصود آن حضرت از تردد میان خیمه و میدان نبرد، براى آمادگى بیشتر بازماندگانش براى پذیرش شهادت آن حضرت بود؛ در یکى از خداحافظى ها، فرزند شیرخوار خود را جهت سیراب کردنش به سوى دشمن آورد و از آن‌ها تقاضاى آب براى فرزند شیرخوار خود کرد ولى سپاه سنگ دل عمر بن سعد به فرزند شش ماهه او رحم نکرد و با هدف تیر قرار دادنش، وى را در آغوش پدر غرقه به خون کرد.

امام حسین (ع) بدن غرقه به خون على اصغر (ع) را به خیمه برگرداند و بار دیگر به مبارزه پرداخت؛ آن حضرت زخم هاى فراوانى را در میدان مبارزه متحمل شد، تا آن که بر اثر کثرت جراحات به زمین افتاد؛ در آن حال نیز دشمنان رهایش نکرده و با ابزارهاى گوناگون، از جمله تیر، نیزه، شمشیر و سنگ بر بدنش ضرباتى وارد آوردند و سرانجام، آن حضرت تاب و توان از کف داد و بر خاک گرم کربلا بر زمین افتاد و آماده مهمانى خدا گردید.

شمر بن ذى الجوشن، با قساوت تمام به سوى بدن خونین آن حضرت رفت، در حالى که رمقى در بدن شریفش بود، سر مبارکش را جدا کرد و سر بریده را به خولى اصبحى تحویل داد تا به نزد عمر بن سعد منتقل کند.

  • ع ش

هجوم لشکر اشقیا

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۲۱ ب.ظ

هجوم سراسرى سپاه:

دشمن که از پیوستن حر و چند نفر دیگر به سپاه امام حسین (ع) احساس خطر و ریزش نیرو کرده و ادامه این وضعیت را به زیان خود مى دید، فرمان حمله را صادر کرد.

عمر بن سعد با رها کردن تیرى به سوى سپاهیان امام حسین (ع) جنگ را به طور رسمى آغاز و سپاهیان نگون بخت خود را به نبرد و تهاجم ترغیب و تشویق کرد.

روز عاشورادر مدت کم دو سپاه به یکدیگر نزدیک شده و با ابزارهاى جنگى آن روز به نبرد پرداختند در این نبرد، شگفتى تاریخ به وقوع پیوست و معادلات نظامى در هم ریخت؛ نبردی که دفاع یک سپاه کمتر از صد نفر که برخى از آنان را نوجوانان و یا کهن سالان و سالخوردگان تشکیل مى دادند، در برابر یک سپاه چند ده هزار نفرى بود.

این سپاه اندک با دلاورى و دلیرى تمام از حیثیت و موجودیت خویش و اعتقادات و اصول مذهبى و سیاسى خود دفاع و پاسدارى نموده و مغلوب دشمن نشدند.

هر یک از یاران امام حسین (ع) با ده‌ها تن از نیروهاى دشمن به نبرد نابرابر و تن به تن پرداخت ولى هیچ گونه سُستى و تردیدى در آن‌ها دیده نمى شد و این روحیه بالاى رزمى اعتقادى براى دشمن، سنگین و کمر شکن بود؛ یاران امام حسین (ع) با سرافرازى، به شهادت نایل شده و یا با ادامه دلاورى، دشمن را مستاصل و زمین گیر نمودند.

تصور دشمن در آغاز بر این بود که سپاه کم عده امام حسین (ع) در لحظات نخستین هجوم سراسرى، نابود شده و از هستى ساقط مى شوند و غائله کربلا به راحتى پایان مى پذیرد ولى پس از درگیر شدن با آنان، تازه فهمیدند که با کوهى استوار از ایمان و عقیده روبرو شدند و از میان بردن آنان، کار آسانى نیست.

یاران امام حسین (ع) از بامداد تا عصر عاشورا نبرد را ادامه داده و تا آخرین قطره هاى خون خود از قیام امام حسین علیه السلام پاسدارى کردند؛ محدث قمى از محمد بن ابى طالب موسوى روایت کرده است که در این نبرد، پنجاه تن از یاران امام حسین (ع) به شهادت رسیدند.

  • ع ش

نمازظهر عاشورا

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۲۰ ب.ظ

نماز ظهر عاشورا
به هنگام ظهر، یکى از یاران امام (ع) به نام «ابوثمامه صیداوى» آن حضرت را متوجه وقت نماز ظهر کرد؛ امام حسین (ع) که به نماز اهمیت ویژه اى مى داد دستور داد که جنگ را متوقف کرده و همگى به نماز پردازند؛ پیشنهاد امام حسین (ع) مورد موافقت دشمن قرار نگرفت و آنان همچنان به نبرد خود ادامه مى دادند.

امام حسین (ع) به ناچار یکطرفه جنگ را متوقف کرد و با یاران اندک خود نماز ظهر را به صورت نماز خوف (نماز ویژه زمان جنگ) به جاى آورد.

یاران آن حضرت دو دسته شده، دسته اى به نماز امام (ع) اقتدا کرده و دسته اى دفاع مى نمودند، اما دشمنان هیچ گونه ترحمى به امام حسین (ع) و نمازگزاران نکرده و با رها کردن تیر، آنان را هدف قرار مى دادند؛ برخى از مدافعان امام حسین (ع)، دشمن را از اطراف نماز گزاران پراکنده کرده و برخى دیگر خود را سپر تیر‌ها قرار داده و مانع رسیدن آن‌ها به وجود امام (ع) مى شدند.

سعید بن عبدالله حنفى، از جمله آنانى بود که خود را سپر امام (ع) قرار داد؛ وى هر تیرى که به جانب امام حسین (ع) مى آمد، خود را سپر آن مى کرد و آن قدر در این راه ایستادگى کرد تا نماز امام (ع) به پایان رسید؛ در آن هنگام به زمین افتاد و به شهادت رسید و علاوه بر زخم شمشیر و نیزه، از بدن این شهید دلاور، تعداد سیزده چوبه تیر یافتند.

  • ع ش

شعر عاشورایی لسان الغیب

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۲۱ ق.ظ
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
  • ع ش

شعری زیبا از عمان سامانی

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۱۹ ق.ظ

عمان سامانی در کتاب «گنجینة الاسرار» خود با نگاهی حماسی ـ عرفانی به واقعه عاشورا سعی کرده تصاویری زیبا و دلنواز از صحنههای خونین جنگ 72 نفر عاشقی که برای رسیدن به مقام قرب الهی از همه هستی خویش دست شسته و در رکاب سید و سالار شهدا پا به میدان نبردی نابرابر گذاشتهاند خلق کند. هیچ شاعری تاکنون به این زیبایی این صحنه را به تصویر نکشیده است. در این مثنوی عظیم صحنههای نبرد یاران عاشق اباعبدالله با سپاه جهل و تاریکی آنقدر زیباست که خواننده را شیفته این عشق و دلدادگی میکند.

یکی از جذابترین بخشهای این مثنوی، به وداع امام حسین(ع) با بانوی کربلا اختصاص دارد که به مناسبت عاشورای حسینی بازتقدیم می شود:

دیـگرم شـورى به آب و گـل رسید
گـاه مـیـدان دارى ایـن دل رسـید

نـوبت پـا در رکـاب آوردن اسـت
اسب عشرت را سوارى کـردن است

تنگ شد ساقى دل از روى صـواب
زین مى عشرت مرا پـر کن شـراب

کز سر مستـى سبـک سـازم عـنان
سر گران بر لـشکـر مـطـلب زنان

روى در میـدان ایـن دفـتر کـنـم
شرح مـیدان رفـتن شـه، سر کـنم

بـازگـویـم آن شـه دنـیـا و دیـن
سـرور و سرحـلقه اهـل یـقـیـن

چون که خـود را یکه و تنها بـدیـد
خـویشتن را دور از آن تـنهـا بدید

قـد براى رفـتن از جـا راست کرد
هر تدارک خاطرش مى خواست، کرد

پـا نهـاد از روى هـمّت در رکاب
کـرد با اسب از سر شـفـقت خطاب

کـاى سبک پـر ذوالجناح تـیـز تک
گـرد نـعـلت سرمـه چـشم مـلک

اى سمـاوى جـلوه قـدسـى خرام
وى ز مـبـدأ تا معـادت نـیـم گـام

رو به کـوى دوست منهاج من است
دیده واکـن وقت مـعراج مـن است

بد به شـب معراج آن گـیتى فـروز
اى عـجب معراج من باشـد به روز

تـو بـراق آسـمـان پـیمـاى مـن
روز عـاشـورا شـب اسـراى من

پس به چالاکى به پشت زیـن نشست
این بگـفت و برد سوى تـیـغ دست

اى مشعشع ذوالفـقـار دل شـکـاف
مدتـى شد تا که مانـدى در غـلاف

آنـقدر در جاى خود کردى درنـگ
تـا گرفت آییـنـه اسـلام، زنـگ

من تو را صـیقل دهـم از آگـهـى
تا تـو آن آیـینه را صیـقـل دهـى

* * *

خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفـت تا گـیرد بـرادر را عنان

سیل اشکش بـست بر وى راه را
دود آهش کرد حـیران شـاه را

در قفاى شاه رفتى هـر زمـان
بانگ مهلا مهـلااش بر آسمـان

کاى سوار سرگران کم کن شتاب
جان من لختى سبک تر زن رکاب

تا ببـوسم آن رخ دلـجـوى تو
تا بـبویم آن شـکـنج مـوى تو

شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشه چشمى بدان سو کرد بـاز

دید مشکین مویى از جنس زنـان
بر فلک دستى و دستى بر عـنان

زن مگـو مرد آفرین روزگـار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار

زن مگو خاک درش نقش جبـین
زن مگو دست خدا در آسـتـین

باز دل بر عقل می گیرد عِنان
  اهل دل را آتش اندر جان زنان

***

پس ز جان بر خواهر استقبال کرد
 تا رخش بوسد الف را دال کرد

همچو جان خود در آغوشش کشید
  این سخن آهسته در گوشش کشید

کای عِنانگیر من آیا زینبی؟
  یا که آه دردمندان در شبی؟

پیش پای شوق زنجیری مکن
  راه عشق است این عِنان گیری مکن

با تو هستم جان خواهر همسفر
  تو به پا این راه کوبی من به سر

خانه سوزان را تو صاحبخانه باش
  با زنان در همرهی مردانه باش

جان خواهر در غمم زاری مکن
  با صدا بهرم عزاداری مکن

معجر از سر پرده از رخ وا مکن
  آفتاب و ماه را رسوا مکن

هست بر من ناگوار و ناپسند
  از تو زینب گر صدا گردد بلند

هرچه باشد تو علی را دختری
  ماده شیرا کی کم از شیر نری

با زبان زینبی شه آنچه گفت
  با حسینی گوش زینب میشنفت

با حسینی لب هرآنچه گفت راز
  شه بهگوش زینبی بشنید باز

گوش عشق آری زبان خواهد ز عشق
  فهم عشق آری بیان خواهد ز عشق

با زبان دیگر این آواز نیست
گوش دیگر محرم این راز نیست

ای سخنگو لحظهای خاموش باش
  ای زبان از پای تا سر گوش باش

تا ببینم از سر صدق و صواب
  شاه را زینب چه میگوید جواب

گفت زینب در جواب آن شاه را
  کای فروزان کرده مهر و ماه را

عشق را از یک مشمه زادهایم
  لب به یک پستان غم بنهادهایم

تربیت بودهاست بر یک دوشمان
  پرورش در جیب یک آغوشمان

تا کنیم این راه را مستانه طی
  هر دو از یک جام خوردستیم می

هر دو در انجام طاعت کاملیم
  هر یکی امر دگر را حاملیم

تو شهادت جستی ای سبط رسول
  من اسیری را به جان کردم قبول...

  • ع ش

نوحه ای معروف از صامت بروجردی

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۱۵ ق.ظ

امروز عاشوراست یا عید قربان است

کرب و بلا یکسر از خون گلستان است

ملک و ملک گریان ارض و سما لرزان

آدم به بی‌تابی عالم در افغان است

بن سعد کافر بسته چشم از راه بدنامی

بنهاده پا در راه کفر و رسم بدنامی

سیراب، از آب فرات از کوفی و شامی

فرزند پیغمبر مظلوم و عطشان است

از بهر فرمان عبیدالله بد آئین

بستند چشم از احترام عترت یاسین

با خویشتن یک دم نگفت از کوفی بی‌‌دین

آخر حسین بر ما امروز مهمان است

کردند چون بی‌کس ز قتل نوجوانانش

شمر لعین آمد برای غارت جانش

یک تن نگفت ای شمر تر کن کام عطشانش

این تشنه مظلوم آخر مسلمان است

چون دید احوال حسین بی‌معینش را

زینب طلب کرد از نجف باب غمینش را

گفت ای پدر بین شمر شوم و ظلم و کینش را

با توسن بیداد سرگرم جولان است

بابا بیا هنگامه محشر تماشا کن

از خیمه‌گاه شاه بی‌سر سیر یغما کن

یک دم نظر بر زینت آغوش زهرا کن

بی سر حسین تو در خاک غلطانست

بنگر ز سیلی گشته نیلی روی طفلانت

بر گیر از آل زنا داد یتیمانت

کن دست بر تیغ دو سر دستم به دامانت

(صامت) از این ماتم پیوسته گریانست

  • ع ش