خوش قولی
خورشید شهر ما
«یک شهر، یک عالم دینی»
چشمش که به ایوان و گنبد طلایی حرم امیرمؤمنان علی علیه السلام میافتد، اشک در چشمانش حلقه میزند، یاد این بیت شعر معروف میافتد که چاووشخوانها موقع بدرقه او و همسفرانش سر داده بودند:
چشمش که به ایوان و گنبد طلایی حرم امیرمؤمنان علی علیه السلام میافتد، اشک در چشمانش حلقه میزند، یاد این بیت شعر معروف میافتد که چاووشخوانها موقع بدرقه او و همسفرانش سر داده بودند:
ایوان نجف عجب صفایی دارد
ای دل بنگر چه بارگاهی دارد
بار و بنهاش را به مغازهداری که نزدیک حرم چای دست مردم میدهد میسپارد و برای زیارت داخل حرم می شود. بوی گلاب و نسیم خنکی که پنکهها راه انداختهاند به استقبالش میآیند. ابتدا سلام میدهد و اجازه ورود میطلبد بعد هم زیارتنامه میخواند و سر بر شبکههای ضریح، های و های گریه میکند...
کمی که می گذرد برای خواندن نماز زیارت، از ضریح مطهر فاصله میگیرد. در رکعت اول احساس و توجه خیلی خوبی دارد؛ اما امان از سجده رکعت دوم و بیرون افتادن تکه کاغذی از جیبش که حالش را پاک دگرگون میسازد.
ماجرا از این قرار است که او با دیدن این تکه کاغذ -که برگه یادداشت کوچکی است- به یاد قول فراموش شدهای میافتد که چند روز پیش به مردم فلان محله کرمانشاه داده بود مبنی بر این که دههی اول محرم به مسجدشان برود و برایشان روضه بخواند!
عرق سردی بر بدنش مینشیند چون یکی دو روز بیشتر به محرم نمانده است؛ دو راه بیشتر ندارد، یا نیامده برگردد و یا بماند و بعدها پوزش بدقولیاش را بخواهد.
پس از کلی کلنجار با خود، بالاخره تصمیم درست را میگیرد سفر زیارتیش را نیمهتمام میگذارد و به کرمانشاه برمیگردد تا مردم شاهد بدقولی یک عالم دینی نباشند! البته او برای انجام این کار مشکل دارد؛ چرا که طبق قانون دولت عراق افراد بلافاصله بعد از ورود به این کشور حق خروج را ندارند و باید دست کم یک هفتهای از آمدنشان گذشته باشد. این مشکل هم با لطف خدا و توصیهی مرجع بزرگ دینی نجف3 حل میشود. 4
بیژن شهرامی،افق حوزه10/6/1394
.........................................................
1. آذر شهر
2.شهید محراب، حضرت آیةالله سید اسدالله مدنی قدس سره
3. آیةاللهالعظمی سیدمحسن حکیم قدس سره
4. راوی:آیةالله سیدعباس محقق رحمة الله علیه
- ۹۴/۰۶/۱۰