حکایتی از شیخ هرات
دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۱:۵۴ ب.ظ
درویشی تنگدست، به در خانه توانگری رفت و گفت: شنیدهام مالی در راه خدا نذر کردهای که به درویشان دهی، من نیز درویشم. خواجه گفت: من نذر کوران کردهام، تو کور نیستی. پس درویش تاملی کرد و گفت: ای خواجه، کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته، به در خانه چون تو، گدائی آمدهام. این را بگفت و روانه شد. خواجه متأثر گشته، از دنبال وی شتافت و هر چه کوشید که چیزی به وی دهد، قبول نکرد…
- ۹۸/۱۲/۱۹