چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

هر چیز که در جستن آنی،آنی...

جمعه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۲:۲۶ ب.ظ

طبق قوانین فیزیک قرار دادن یک آهن در میدان مغناطیسی، پس از مدت کوتاهی آنرا به "آهنرُبا" تبدیل می‌کند، حال قراردادن یک ذهن در میدان مغناطیسی بدبختی، میشود بدبختی رُبا!

و قرار دادن در میدان مغناطیسی خوشبختی، می‌شود خوشبختی رُبا. هرچه را که می‌بینید، 
هرآنچه را که می‌شنوید، و هر حرفی که می‌زنید،
همه دارای انرژی مغناطیسی هستند و ذهن شما را همانرُبا می‌کنند!

به قول حضرت مولانا :

تا درطلب گوهر کانی، کانی
 تا در هوس لقمه نانی، نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی، دانی
هرچیز که در جستن آنی، آنی

  • ع ش

آندره ژید می گوید...

چهارشنبه, ۱۱ خرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۱۵ ب.ظ

انسان های احمق، نه از کتاب خوششان می‌آید، نه از فیلم‌ها و نوشته های مفهومی، و نه هر چیزی که آنها را وادار به تفکر کند.

 آندره ژید

  • ع ش

احنف بن قیس نقل می کند...

سه شنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۱۲ ب.ظ

🔴 "احنف بن قیس" نقل می کند:

روزی به دربار معاویه رفتم و دیدم طعامهای مختلفی برای او آوردند که حتی نام برخی را نمی‌دانستم.
پرسیدم: این چه طعامی است؟
معاویه جواب داد: 
مرغابی است ، که شکم آن‌ را با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریخته‌‏اند.
بی اختیار گریه‏‌ام گرفت.

معاویه با شگفتی پرسید:علت گریه ات چیست ؟
گفتم: به یاد علی ابن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم.
آنگاه سفره‌‏ای مُهر و موم شده آوردند. 
از علی پرسیدم: 
در این سفره چیست؟
پاسخ داد: نان جو
گفتم : شما اهل سخاوتید پس چرا غذای خود را پنهان می‏‌کنید؟
 فرمود : این کار از روی خساست نیست، بلکه می ‏ترسم حسن و حسین‏، نان‌ مرا با روغن زیتون یا روغن حیوانی ، نرم و خوش طعم کنند.
گفتم :  مگر این کار حرام است؟
فرمود: نه
بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد تا فقر مردم، باعث کافر شدن آنها نگردد و هر وقت که فقر به مردم فشار آورد بگویند: 
بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست.
معاویه گفت:ای احنف!مردی را یادکردی که فضیلت او را نمی‌توان انکار کرد.

 

  • ع ش

تجربه نامناسب

سه شنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۴۴ ب.ظ

💠 روباهی از شتری پرسید :
عمق این رودخانه چه اندازه است؟

شتر جواب داد : تا زانو

اما وقتی روباه در آب رودخانه پرید، 
آب از سرش هم گذشت و همین طور که دست و پا می‌زد به شتر گفت: 
تو که گفتی تا زانو!!

شتر جواب داد : بله، تا زانوی من، نه زانوی تو!

 

❤️ ‌لزوما هر تجربه‌ای که دیگران دارند برای ما مناسب نیست!

 

  • ع ش

دکتر پرویز هادی زمانی درگذشت

جمعه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۵:۱۹ ب.ظ

چند وقت پیش اطلاعیه ای را بر روی شیشه داروخانه شفا(در کنگاور) یددیم که خبر از درگذشت دکتر پرویز هادی زمانی می داد.در کل شهر همان تک اطلاعیه بود که به مناسبت نزدیکی مطب سابق او به آن داروخانه در آنجا نصب شده بود.

دکتر چند سالی بود که از کنگاور رفته و نزد تک پسرش ساکن کرمانشاه شده بود.

دکتر زمانی همسری افغانستانی داشت که مانند خودش پزشک بود اما طباطبت نمی کرد.سالها پیش که سن و سالی هم نداشتم ناخوش احوال بودم.شب عید بود و دسترسی به پزشک قدری مشکل بود.به اتفاق مادر به منزلش رفتیم.با همسرش قصد سفر به جایی را داشت اما فروتنانه نشست و مرا معاینه کرد و علیرغم اصرار چیزی نگرفت الا طلب دعای خیر.

از وقتی همسر باوفایش درگذشت حال و روز خوشی نداشت.گاهی به مغازه ای که مقابل خانه اش داشتیم می آمد و اندکی می نشست و به خانه برمی گشت.از گلهایی که در خانه داشت می گفت و قصد نشان دادن آنها را به من داشت که البته مجالش فراهم نشد...روحش شاد.

 

  • ع ش

زنبیل

جمعه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۵:۰۹ ب.ظ

بله دست ما دهه شصتی ها زنبیل و میدادن میرفتیم خرید
فرهنگ یعنی دهه پنجاه 
یعنی دهه شصت 
یعنی دهه هفتاد
به جای استفاده از نایلکس های مواد دوم خریدامون رو یا تو پاکت تحویل میگرفتیم 
یا میذاشتیم تو این سبدا 
اما حالا چی؟؟‌
تمام خونه ها پر شده از نایلکس و نایلون های سرطان زا

  • ع ش

ادعا

جمعه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۵:۰۸ ب.ظ

حاصل ضرب توان در ادعا
مقدار ثابتی است
هرچه توان انسان کمتر باشد
ادعای او بیشتر است...
هرچه توان انسان بیشتر باشد
ادعایش کمتر است....

« دکتر محمود حسابی»
 

  • ع ش

برو کشکت را بساب

جمعه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۵:۰۵ ب.ظ

برو کشک تو بساب !!

می گویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد.
شیخ مدتی او را سر گرداند بعد به او گفت:
اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نا اهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می دهد و می گوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مردک رفته پاتیل و پیاله ای خریده شروع به پختن و فروختن فرنی می کند و چون کار و بارش رواج می گیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او می سپارد بعد از مدتی شاگرد رفته بالا دستش دکانی باز کرده مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کارش کساد میگردد.
کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود با ناله و زاری طلب اسم اعظم می کند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار میشود به او میگوید:
تو راز یک فرنی پزی را نتوانستی حفظ کنی، حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی برو همون کشک تو بساب....

  • ع ش

سیب زمینی

جمعه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۴:۵۷ ب.ظ

جان مَلکُم از دیپلمات های انگلیسی بود که در دهه1800سیب زمینى را به ایران آورد و آن را به فتحعلى شاه هدیه داد

تا قبل از آن در ایران سیب زمینى وجود نداشت و مردم آنرا « آلوى سرجان ملکم » نامیدند !

  • ع ش

به یاد استاد فاطمی نیا که امروز آسمانی شد

دوشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۶:۴۸ ب.ظ

از رهگذر خاک سر کوی شما بود

هر نافه که دردست نسیم سحر افتاد...حافظ

  • ع ش