چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی
آخرین مطالب

امید گشایش

دوشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۱۰ ق.ظ

روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند.چون روزی چند بر این حال بود،کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان.بدو گفتند:در این تنگی و سختی تو را آسوده دل می بینم!


گفت:معجونی ساخته ام از شش جزء و به کار می برم و چنین که می بینید مرا نیکو می دارد.

گفتند:...

آن معجون را شرح بازگوی که ما را نیز هنگام گرفتاری به کار آید

گفت:آری جزء نخست اعتماد بر خدای است ،عزوجل،دوم آنچه مقدر است بودنی است،سوم شکیبایی برای گرفتار بهترین چیزهاست.چهارم اگر صبر نکنم چه کنم،پس نفس خویش را به جزع و زاری بیش نیازارم،پنجم آنکه شاید حالی سخت تر از این رخ دهد.ششم آنکه از این ساعت تا ساعت دیگر امید گشایش باشد چون این سخنان به کسری رسید او را آزاد کرد و گرامی داشت.

  • ع ش

گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت

دوشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۰۷ ق.ظ


  • ع ش

شیخ بیگم سهیلی و جامی

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۳۵ ب.ظ

شاعری به نام "شیخ بیگم سهیلی "،روزی به نزد "جامی " آمد و دفتر شعرش را گشود  و ضمن تقاضای اظهار نظر از او شروع به خواندن کرد: 

 
شب غم گردباد آهم ،از جا برد گردون را      

فرو خورد اژدهای سیل اشکم ،ربع مسکون را  


جامی سخنش را قطع کرد و گفت : شما شعر می گویید یا آدم می ترسانید؟

  • ع ش

پیچاندن

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۳۳ ب.ظ

شخصی به شاعری گفت : شعر بخوان !
گفت : از متقدمین یا از متآًخرین ؟!
گفت : از متاًخرین .
گفت : از افکار خودم بخوانم یا سایرین ؟
گفت : از خودت
گفت : فارسی بخونم یا عربی
گفت : فارسی !
گفت : قصیده بخوانم یا غزل  ، یا رباعی یا مثنوی ؟
گفت : مثنوی .
گفت : رزمی یا بزمی ؟
گفت : بزمی .
گفت : عارفانه یا عاشقانه ؟
گفت : عاشقانه .
گفت : حقیقی باشد یا مجازی ؟. ..
بیچاره مستاًصل شد و گفت :
برای امروز من همین مقدار کافی است .

  • ع ش

بنده من!جان!

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۵۵ ب.ظ

آیت الله قرهی:ملّامحسن فیض کاشانی (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بالله، صاحب کتاب «کلمات المکنونة»، می‌فرماید: می‌دانید «أَسْتَجِبْ لَکُمْ» یعنی چه؟ یعنی خدا می‌گوید: «لبیک یا عبدی». بنده من! منِ خدا به تو لبیک می‌گویم. به یک تعبیر دیگر، عرفا در مقام لطایف تبیین می‌کنند که «أَسْتَجِبْ لَکُمْ» یعنی بنده من! جان! چه می‌گویی؟! بگو! عرفای عظیم‌الشّأن بیان فرمودند: طوری می‌شود که پروردگار عالم می‌فرماید: بنده من! من بیشتر از تو، عاشق تو هستم، تو را می‌خواهم، دوستت دارم و به تو دل می‌بندم، مانند پدر و مادر به فرزند. کما اینکه به حبیبش فرمود: حبیب من! به بندگان بگو: من شما را بیشتر از پدر و مادرتان دوست دارم. چطور پدر و مادر به فرزند عشق می‌ورزند، خدا نه تنها آن‌گونه ما را دوست دارد، بلکه بیشتر از آن هم دوست دارد؛ چون اوست که ما را خلق کرده است. او، عاشق ماست و ما را می‌خواهد.

  • ع ش

تفأل

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۵۲ ب.ظ

دکتر سیّدجعفر شهیدی در آنجا می گوید: روزی که استاد مجتبی مینوی دار فانی را وداع گفت، هوا سرد و زمین پر برف بود، مردّد بودم که آیا برای تشییع جنازة ایشان بروم یا نه؟ دیوان حافظ را گشودم و این بیت را دیدم:

قدم دریغ مدار از جنازة حافظ که                 گرچه غرق گناه است می رود به بهشت


  • ع ش

شهید شهر دمام

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۴۸ ب.ظ

 یکی از جوانان شیعه عربستان با نثار جان خود مانع از ورود عامل انتحاری داعش به مسجد امام حسین(ع) در شهر «الدمام» عربستان شد.

 «عبدالجلیل الاربش» یک جوان شیعه عربستانی بود که به صورت داوطلبانه وظیفه حفاظت از نمازگزاران مسجد امام حسین(ع) شهر «الدمام» عربستان را بر عهده گرفته بود.عامل انتحاری داعش سعی کرد که با چادر زنانه به سرکردن وارد مسجد امام حسین(ع)  شهر دمام عربستان سعودی شود، اما عبدالجلیل پس از اینکه متوجه شد او جلیقه انتحاری به تن دارد، مانع از ورود عامل انتحاری به مسجد شد.

 عامل انتحاری داعش زمانی که نتوانست وارد مسجد شود، خود را در در ورودی مسجد منفجر کرد.

 «عبدالجلیل الاربش» جوانی بود که به تازگی پس از تحصیل در رشته پزشکی در آمریکا و کسب مدرک دکترا به کشور خود بازگشته بود و در بیمارستان شهر الدمام مشغول به فعالیت بود.

این شهید شب گذشته با همسرش عقد ازدواج بسته بود و طبق برنامه قرار بود که در مدت زمانی کوتاهی مراسم عروسی اش برگزار شود ، اما او با فدای جان خود جلوی یک فاجعه انسانی را در عربستان گرفت .

  • ع ش

چای

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۴۳ ب.ظ

شخصی خدمت شیخ انصاری رسید و به او گفت: فلان طلبه چای می خورد! (گویا در آن زمان چای به این صورت کنونی مرسوم نبوده و جزتشریفات به حساب می آمده است) و با این سخن می خواست سعایتی کرده باشد که شیخ حقوق آن طلبه را کم کند، ولی شیخ رو به او کـرده و گـفـت: خدا رحمتت کند که این مطلب را به من گفتی، و دستور داد تا اضافه بر ماهیانه آن طلبه، مخارج چای را نیزاز بیت المال به وی بپردازند تا اینکه با راحتی و آسایش بیشتر به تحصیل خود ادامه دهد.

  • ع ش

ولادت حضرت رقیه مبارک باد

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۶ ب.ظ


  • ع ش

نماز

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۲ ب.ظ


  • ع ش