چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی
آخرین مطالب

تفأل

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۵۲ ب.ظ

دکتر سیّدجعفر شهیدی در آنجا می گوید: روزی که استاد مجتبی مینوی دار فانی را وداع گفت، هوا سرد و زمین پر برف بود، مردّد بودم که آیا برای تشییع جنازة ایشان بروم یا نه؟ دیوان حافظ را گشودم و این بیت را دیدم:

قدم دریغ مدار از جنازة حافظ که                 گرچه غرق گناه است می رود به بهشت


  • ع ش

شهید شهر دمام

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۴۸ ب.ظ

 یکی از جوانان شیعه عربستان با نثار جان خود مانع از ورود عامل انتحاری داعش به مسجد امام حسین(ع) در شهر «الدمام» عربستان شد.

 «عبدالجلیل الاربش» یک جوان شیعه عربستانی بود که به صورت داوطلبانه وظیفه حفاظت از نمازگزاران مسجد امام حسین(ع) شهر «الدمام» عربستان را بر عهده گرفته بود.عامل انتحاری داعش سعی کرد که با چادر زنانه به سرکردن وارد مسجد امام حسین(ع)  شهر دمام عربستان سعودی شود، اما عبدالجلیل پس از اینکه متوجه شد او جلیقه انتحاری به تن دارد، مانع از ورود عامل انتحاری به مسجد شد.

 عامل انتحاری داعش زمانی که نتوانست وارد مسجد شود، خود را در در ورودی مسجد منفجر کرد.

 «عبدالجلیل الاربش» جوانی بود که به تازگی پس از تحصیل در رشته پزشکی در آمریکا و کسب مدرک دکترا به کشور خود بازگشته بود و در بیمارستان شهر الدمام مشغول به فعالیت بود.

این شهید شب گذشته با همسرش عقد ازدواج بسته بود و طبق برنامه قرار بود که در مدت زمانی کوتاهی مراسم عروسی اش برگزار شود ، اما او با فدای جان خود جلوی یک فاجعه انسانی را در عربستان گرفت .

  • ع ش

چای

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۴۳ ب.ظ

شخصی خدمت شیخ انصاری رسید و به او گفت: فلان طلبه چای می خورد! (گویا در آن زمان چای به این صورت کنونی مرسوم نبوده و جزتشریفات به حساب می آمده است) و با این سخن می خواست سعایتی کرده باشد که شیخ حقوق آن طلبه را کم کند، ولی شیخ رو به او کـرده و گـفـت: خدا رحمتت کند که این مطلب را به من گفتی، و دستور داد تا اضافه بر ماهیانه آن طلبه، مخارج چای را نیزاز بیت المال به وی بپردازند تا اینکه با راحتی و آسایش بیشتر به تحصیل خود ادامه دهد.

  • ع ش

ولادت حضرت رقیه مبارک باد

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۶ ب.ظ


  • ع ش

نماز

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۲ ب.ظ


  • ع ش

دیدگاه جالب

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۹ ب.ظ


زمانی اخضر ابراهیمی وزیر خارجه الجزاریر بود. در سال ۱۹۹۲ انتخابات شهرداری در الجزاریر برگزار شد که در این انتخابات گروه‌های اسلامگرا برنده شدند. ارتش الجزایر با توجه به اینکه از قدرت یابی اسلامگرایان احساس خطر کرد، انتخابات را باطل اعلام کرد. به خاطر باطل اعلام شدن انتخابات، جنگی خونین بین ارتش الجزایر و گروه‌های اسلامگرا آغاز شد. در آن زمان ایران بلافاصله با وجود اینکه الجزایر رابطه اش با ایران خوب بود علیه عملکرد دولت الجزایر موضع گیری کرد که این انتخابات آزاد بوده و اسلام گرا پیروز شدند و شما چرا باطل اعلام کردید. رابطه ایران با الجزیره مدتی قطع شد. بعد از مدتی که این روابط بهبود یافت، اخضر ابراهیمی به ایران سفر کرد و در این سفر به نکته خوبی اشاره کرد و گفت که "شما نمی دانید از چه کسانی حمایت می کنید شما خودتان اسلام گرا هستید و فکر می کنید اسلامگرا های افراطی الجزایری هم مثل شما فکر می کنند. آنها با شما تفاوت عمده‌ای دارند. در حوزه‌های شیعه وقتی یک فردی می خواهد مرجع تقلید شود باید حداقل ۴۰ سال درس بخواند. این دروه طولانی باعث می شود ازلحاظ فکری پخته شود و از نظر شخصیتی هم احساساتی عمل نکند و در صدور فتوای قتل و خونریزی احتیاط کند. در حالیکه در اسلامگرای سلفی قضیه فرق می کند وقتی شخصی یک و یا دو کتاب می خواند مفتی می شود و اولین فتوای آن هم فتوای قتل است".

  • ع ش

سه گروه

شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۲۷ ب.ظ

روایت داریم: سه گروه از زنان هستند که خدا عذاب قبر را از آنها بر می دارد و با حضرت زهرا محشور می شوند، دست اول زنانی هستند که با تنگدستی شوهرانشان بسازند.دسته دوم زنانی هستند که با بداخلاقی شوهران شان بسازند.دسته ی سوم زنانی که مهریه ی خودشان را می بخشند.

  • ع ش

بدون شرح4

شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۰۱ ب.ظ


  • ع ش

قند کوپنی(خاطره)

شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۰۳ ب.ظ

سید حسن هاشمی(وزیر محترم بهداشت):
خاطرات فراوانی از امام در ذهنم است البته نه به اندازه کسانی که امام را زیاد ملاقات می‌کردند.یکی از شیرین ترین این خاطره‌ها که هنوز پیش چشمانم است؛ شبی بود که با تعدادی از دوستان از منطقه آمده بودم و قصد داشتم همان شب به منطقه برگردم، به محضر امام رسیدیم، در اتاق پشت حسینیه ( اتاق امام) ایستادم و منتظر شدم تا بقیه اتاق را ترک کردند...
سپس به امام گفتم من دارم بر می‌گردم منطقه (جبهه)، چیزی را به عنوان تبرک به من بدهید برای بچه‌ها ببرم، ایشان احمد آقا را صدا کردند و گفتند: " قندان را بیاورید" و وی قندان را آوردند و امام (ره) زیر لب دعایی خواندند و دستانشان را بر روی قندها کشیدند.
من دستهایشان را بوسیدم و بیرون آمدم...
آن زمان از همان اورکت‌های سبز رنگ داشتم که معروف بود به اورکت‌های آمریکایی که دانه ای هفتصد تومان می‌فروختند، تمام قندها را در جیب اورکتم ریختم و قندان را که قندان ساده ای هم بود روی ایوان گذاشته و از پله‌های ایوان پایین آمدم.
در همان لحظه آقا شیخ حسن صانعی من را صدا کردند و گفتند: این چه کاری بود کردی؟!
چرا همه قندها را در جیبت ریختی؟ در پاسخ داستان را شرح دادم و وی گفت: چرا همه قندها را در جیبت خالی کردی؛ مگر نمی‌دانستی قندهای امام کوپنی است؟!

  • ع ش

سیگار

جمعه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۰۵ ب.ظ

سیگار

پسره از پدرش پرسیده:بابا! اگه یه نفر که خیلی دوستش داری یه کار بدی بکنه، من چی کار باید بکنم؟
پدر جواب داد: باید بهش بگی این کار خوبی نیست. این کارو نکن!
پرسید: اگه روم نشه بهش بگم چی؟
جواب داد: خب روی یه تیکه کاغذ بنویس بذار توی جیبش.
صبح که مرد برای رفتن به اداره آماده میشد، در جیب کتش کاغذی پیدا کرد که روش نوشته بود:
بابا سلام. سیگار کشیدن کار خوبی نیست. لطفاً این کار رو نکن!
  • ع ش