یا علی
مهرت ز ازل به بند بندم کردند
تا خوب به تو علاقه مندم کردند
من کودک نوپاى زمین خور بودم
با جمله ى "یاعلى" بلندم کردند...
- ۰ نظر
- ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۵۵
استاد:مرقد مطهر زینب کبری سلام الله علیها در دمشق است با این وجود بعضی از مورخان قاهره و مدینه را مدفن حضرت می دانند.البته به نظر می رسد که در قاهره بانویی به نام زینب از نوادگان امیرمؤمنان دفن شده باشد نه زینب بنت علی علیه السلام.در قبرستان بقیع هم احتمال داده اند قبر مطهر حضرت باشد.
علامه جعفری و حادثه ای شگفت
علامه نقل می کرد:یکی از نوه های مرحوم مورخ الدوله سپهر،نویسنده کتاب ناسخ التواریخ به منزل ما آمد و اظهار داشت که آقای جعفری!در شب عید غدیر در منزلی در شمال تهران،جشنی برقرار است و علاقه مندم شما هم در آن شرکت کنید.من به ایشان گفتم که آقا!من دعوت نیستم و در ضمن،نمی دانم که چگونه مجلسی است.گفت:در این جشن،تعداد زیادی از رجال لشکری و کشوری هستند.من تصور می کنم که اگر شما تشریف بیاورید و در آن محفل،مطالبی نیز بفرمایید،مؤثر واقع شود.حضرت علامه فرمودند که به هرحال،بی دعوت که نمی شود.آن فرد گفت که من اگر اجازه دعوت نداشتم،خدمت شما نمی رسیدم.بالاخره،بعد از خواهش او علامه جعفری همراه با ایشان به آن مجلس می روند. استاد می گوید:محل برگزاری جشن،منزلی بزرگ و تقریبا جنگل مانند بود و بخش هایی از آن،به صورت آب نماهای بسیار بزرگ بود و به هرحال،باغی بود که کمتر نمونه ی آن را دیده بودم.
گفتم:اینجا منزل کیست؟گفت:اینجا منزل سرلشکر متدین است و یک سری از رجال لشکری و کشوری را دعوت کرده است.گفتم:آقای سپهر!جای من این جا نیست،ولی ایشان اظهار داشت که حضور شما ان شاء الله موثر خواهد بود.به هر حال،وارد جلسه شدیم.دیدم سالنی بسیار بزرگ است که انواع و اقسام میوه ها و شیرینی ها جهت پذیرایی از حضار در آن چیده شده است. پس از ورود،آقای سپهر یک به یک همه را به من معرفی نمود.تمامی آن ها از شخصیت های بلند پایه لشکری و کشوری بودند.
در ادامه ی برنامه،برخی از اینها آمدند و در وصف امیرالمؤمنین(ع)اشعاری خواندند.برخی از شعرها خوب بود و برخی نیز سطحی نداشت.در خلال برنامه چند بار از آقای سپهر تقاضا کردم که چون من در اینجا نقشی ندارم،اجازه بدهید بروم،چرا که هیچ روحانی غیر از بنده در جلسه حاضر نبود و هیچ علاقه ای هم به حضور ما نشان نمی دادند.تنها موقع ورود،برخی از آنها احترامی گذاشتند.من دیگر خسته شده بودم و بنا داشتم که بلند شوم که به یکباره دیدم از در مجلس سیدی با ظاهری بسیار ساده وارد شد و حتی کفش خود را برداشت و به داخل آورد که البته در آنجا این کار،خلاف عادت بود و پیدابود که صاحب مجلس و تعدادی دیگر ناراحت شده اند.
عموم حضار به سید نگاهی تحقیر آمیز داشتند.کسی به او احترامی نگذاشت،ولی من در مقابلش به احترام برخاستم و او نیز سری تکان داد.سید،جوان بود و با یک طمأنینه و اطمینان خاصی بر روی زمین نشست و کسی هم تعارف نکرد که روی صندلی بنشیند.بالاخره،نوبت به اشعرالشعرا رسید و از او دعوت کردند که بیاید و اشعارش را بخواند.این شاعر با یک طمطراقی آمد و شروع به قرائت اشعار نمود.وقتی بیت اول را خواند،هر چند بد نبود ولی سید،یک اشکال جدی به آن وارد کرد.اشعرالشعرا محل نگذاشت و بیت دوم را خواند.دوباره سید ایراد گرفت.شاعر همچنان توجه نمی کرد.وقتی بیت سوم را خواند،سید گفت:این هم اشکال دارد.شاعر عصبانی شد و گفت:چرا؟سید گفت:خوب،این را اول می پرسیدی.الان برایت توضیح می دهم.سید،بحثی از معانی بیان و صنایع ادبی را به صورت خیلی خلاصه بیان کرد.آن قدر دسته بندی او زیبا بود که از انسجام مطالب و تسلط او به شعر متعجب شدم.دیدم که دریایی است بیکران.
بعضی از حضار که مطالب علمی اورا می فهمیدند،کم کم دریافتند که او از نظر علمی چقدر قدرتمند است.خلاصه بعد از آن چند نفر از حضار آمدند و احترام کردند و به زور سید را به بالای مجلس بردند.در این هنگام،یکی از حضار به سید گفت:اولا خوش آمدید،هر چند که نمیدانیم چطور آمدید.دوم این که آیا خودتان هم شعر می گویید؟سید گفت:گاهی اوقات.گفتند:می شود یکی از سروده های خود را بخوانید؟گفت:آری و حتی میتوانم همین الان شعر تازه بگویم.گفتند:پس بفرمایید.گفت: نه،چرا که ممکن است بگویید این اشعار را قبلا گفته ای.شما بگویید که چه بسرایم. اینها با حالت اعجاب آمیز نگاهی به یکدیگر کردند و گفتند:غزلی بگویید در مدح امیرالمؤمنین که دو بیت اول عاشقانه باشد و بیت سوم این باشد که اگر علی به خاری نگاه کند،گلستان می شود و بیت چهارم این باشد که اگر معصیت کاران عالم،حتی فرعون توسل به علی پیدا کنند،بهره مند می شوند.خلاصه،محدوده را برای او خیلی تنگ کردند. سید قبل از شروع،نگاهی به حضار کرد که کسی اشعار او را ننویسد.من زیر عبا خودکار و کاغذ را آماده کردم تا اشعار را یادداشت کنم.سید فهمید اما اعتراضی به من نکرد.سید شعر را این گونه آغاز کرد:
گر شمیمی ز سر طره ی جانان خیزد تا قیامت ز صبا رایحه جان خیزد
واله ام من که چو ازخواب،تو بیدار شوی، زچه رو از سر چشمان تو مژگان خیزد
علی عالی اعلا که ز بیم نهلش روح از کالبد عالم امکان خیزد
گر به خاری کند از قاعده ی لطف نظر از بن خار،دو صد روضه ی رضوان خیزد
گر زند دست به دامان ولایش فرعون از لحد با دو کف موسی عمران خیزد
داورا! دادگرا! جانب "جدا" نظری کز پی مدح تو چون بحر به طوفان خیزد
دارالایمان قم ازمن شده رشک فردوس، حال،اینسان پس ازاین خانهء ایمان خیزد
معلوم شد که اسمش جدا و قمی است.پس از خواندن شعر،سید خطاب به حاضران گفت:آقایان!علی(ع)ازاین جلسات که دور هم بنشینید و انواع غذاها را بخورید و چند بیت هم شعر بخوانید،راضی نیست.علی مرد است و مردان را دوست دارد.اگر مرد هستید و مردانگی دارید،بروید سراغ محرومان،دردمندان و فقرا.یعنی همان کسانی که مورد عنایت علی بودند.اینجا نشسته اید و غذاها،شیرینی ها و شربت های خوشمزه می خورید،بعد می روید خانه و فکر می کنید که در مدح علی شعر گفته اید.صریح بگویم که باید وضعتان را عوض کنید و بروید سراغ محرومان جامعه.
ایشان این را گفت و کفش خود را برداشت و از مجلس بیرون رفت.پس از رفتن او تا مدتی همه بهت زده بودند.چند نفر از جمله من بیرون رفتیم تا ببینیم که ایشان که بود،اما کسی راندیدیم.تلاش زیادی کردند و اطراف راگشتند،ولی هیچ اثری از او نبود.چهار سال در قم سراغ جدای قمی را گرفتم،ولی کسی او را نشناخت.خیلی گشتم ولی او را پیدا نکردم.آن شب شاهد بودم که تعدادی از آنها بسیار گریه می کردند.آقای سپهر،بعدها می گفت:تعدادی از آنها زندگی شان را تغییر دادند و رفتند و به رسیدگی به محرومان پرداختند.ظاهرا سید که هیچ گاه ماهیت او را ندانستیم،برای هدایت حاضران در آن مجلس به آنجا آمده بود.
آیت الله خویی به علامه جعفری می گوید:تا مدت ها مرحوم میرزای نایینی به خواب کسی نیامده بود.شاگردی داشت که از اهالی گلپایگان بود و با اینکه به کسی اجازه اجتهاد خیلی کم داده بود و در اجازه دادن خیلی ممسک بود ولی به این طلبه اجازه اجتهاد داده بود.پس از مدت ها که از ارتحال او گذشته بود،به خواب این طلبه آمده بود.وی پرسیده بود که می دانم الفاظ نمی توانند بیانگر وقایع آن جهان باشند،ولی به هرحال بگویید که در آن عالم چه خبر است؟میرزا جواب داده بود:
کس نمی داند در این بحر عمیق
سنگریزه قرب دارد یا عقیق
مرحوم خویی به من فرمود که نمی دانم این شعر از کیست؟من هم آن وقت نمی دانستم،ولی بعدها این شعر را در منطق الطیر عطار دیدم.
استاد:اگر از ما بپرسند یک حدیث آموزنده از امام جواد علیه السلام بگوییم چه خواهیم گفت؟
حضرت می فرماید: إنَّ بَیْنَ جَبَلَی طُوس قَبْضَةٌ قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ، مَنْ دَخَلَها کانَ آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ النّار.
«عیون اخبارالرّضا - علیه السلام -، ج 2، ص 256، ح 6»
بین کوههای طوس قطعه ای گرفته شده از بهشت است،هر که داخل آن شود ـ و با معرفت زیارت کند ـ، روز قیامت از آتش در امان خواهد بود.
و نیز : مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتی بِقُمْ، فَلَهُ الْجَنَّتهُ.
«کامل الزیارات، ص 536، ح 827»
امام جواد - علیه السلام - فرمود: هرکس قبر عمّه ام ـ حضرت معصومه سلام الله علیها ـ را با علاقه و معرفت در قم زیارت کند، اهل بهشت خواهد بود.
بخشش و جود
آیت الله مکارم شیرازی نقل میکنند: روزی در بیرون منزل خودشان در
قم، که مرکز ارباب رجوع بود، نشسته بودند که شخصی مقداری سهم امام به حضرت آیت الله
العظمی بروجردی داد. در همین موقع که پول در برابر ایشان بود، بادی وزید و اسکناسها
را به اطراف پخش کرد، طلبههایی که در آنجا بودند پول را جمع کردند که به ایشان
بدهند، ایشان قبول نکردند و فرمودند: « پس نمیگیرم، به اهلش رسیده! »
آیت
الله سید مصطفی خونساری نقل میکنند: ایشان در زمان جنگ بین الملل دوم، ملکی داشتند
در بروجرد که به شش هزار تومان فروخته بودند. پول این ملک در پاکتی بود. اهل علمی
برای شصت تومان کرایه معوقه منزل، تقاضای کمک کرده بود. ایشان به اندازه اجاره آن
آقا، پول در پاکتی گذاشته بود. وقتی آن شخص مراجعه کرده بود، اشتباهاً پاکت پول ملک
را میدهند. آن آقا پس از اطلاع از داخل پاکت، مراجعه میکند و پاکت را تقدیم آقا
میکند، اما آقا نمیپذیرد و پس نمیگیرند! میفرمایند: « چیزی که داده ایم، پس
نمیگیریم».
باز ایشان نقل میکنند: با آن که آیت الله بروجردی بسیار ساده
زندگی میکرد و با ماهی دو هزار تومان از اجاره ملکی که در بروجرد داشت، اداره
میشد ولی خیلی سخاوتمند بود. یادم هست: یکی از روحانیون شهرستان ساوه، مقداری سهم
امام آورده بود. ایشان پول را گرفتند و مقداری هم روی آن گذاشتند و به آن آقا
بازگرداندند. این وضع به نظر یکی از اصحاب ایشان سخت آمد، لذا تذکر داد که آقا! این
شخص قوانین میخواند، یعنی وضع علمیاش خیلی بالا نیست. همان مقدار که آورده
برگردانید کافی است. آقا فرمودند: « آیا زن و بچه اش هم، قوانین میخوانند؟!»
آیت الله حسین نوری همدانی در این باره نقل میکنند: آیت الله بروجردی از
لحاظ سخاوت و کرم، دارای امتیاز خاصی بود. برای نمونه: نوعاً آقایان طلاب، وجوه را
که نزد ایشان میبردند، غالباً! نصف آن را یا گاهی همه آن را به خودشان
برمیگرداندند، خلاصه از نظر کرم و بزرگواری خیلی بلند نظر بود. یک وقت ایشان در
بیرونی نشسته بودند،زنی وارد شد و آقا آن زن را دید، به پیش خدمت خود فرمودند:
ببنید این زن چه میخواهند.پیش خدمت گفت:این زن علویه (سیده) است،پول یک چادری
میخواست پنجاه تومان به ایشان داده شد. آقا تا اسم علویه را شنیدند، فرمودند: «
علویه و پنجاه تومان؟! » ( گویی ایشان پنجاه تومان را برای علویه توهین دانستند، در
حالی که آن زمان پنجاه تومان کم پولی نبود.) فرمودند:« اقلاً چهارصد، پانصد تومان
به آن زن بدهید. » به طور کلی همیشه اشخاصی که نزد ایشان میآمدند، ایشان بیش از آن
مقادیری که اشخاص توقع داشتند به آنان عنایت میکردند.
آیت الله صافی
گلپایگانی نقل میفرمودند: نسبت به طلبه هایی که اهل تلاش و کوشش بودند، اظهار
علاقه میکردند و آنان را مورد تشویق قرار میدادند. یادم هست: یکی از طلبه های
فاضل، که در امتحانات موفق بود، خدمت ایشان مقداری سهم امام آورده بود. من عرض
کردم: آقا ایشان از طلبه های خوب هستند. آقا تمامیپول را به خود این آقا برگرداند.
به مناسبتی از خوبی امتحان این آقا گفتم. ایشان، مجدداً به آن طلبه پول دادند. باز
به مناسبتی، گوشه ای از امتحان ایشان را گفتم. آن مرحوم، برای بار سوم نیز، به
ایشان پول دادند. این چنین، افراد با استعداد و خوب را مورد تشویق قرار میدادند.
شهید مرتضی مطهری نقل میکرد:یک وقت مرد فقیری، متکدی ای آمده بود به ایشان چسبیده
بود چیزی میخواست. ایشان به قیافه اش نگاه کرد، دید مردی است که میتواند کار و
کاسبی بکند، گدائی برایش حرفه شده است، نصیحتش کرد. از جمله گفت: « امیرالمومنین
به مردم فریاد میکرد: اغدوا الی عزکم: صبح زود به دنبال عزت و شرف خودتان بروید
یعنی بروید دنبال کارتان، کسبتان، روزیتان. »
توجه به بیت المال
آیت
الله فاضل لنکرانی نقل میکنند: گاه میشد، طلبه ای میآمد خدمت ایشان و اظهار
میداشت: یک دوره کتاب نیاز دارم. میفرمودند:« پولش چقدر میشود؟ » طلبه
میگفت:مثلاً هزار توما؛ فوراً پرداخت میکردند. اما وقتی برای خودشان میخواستند
کتابی بخرند، مدتی چک و چانه میزدند تا به قیمت کمتری بخرند، به خاطر اینکه مخارج
شخصی را از پول خودشان تهیه میکردند و آن هم محدود بود، از این رو، در مضیقه
بودند. آیت الله محسنی ملایری میفرمودند: در بیرونی آیت الله بروجردی، هیچ وقت
ایشان دستور نمیدادند که چای بیاورند ( چای بود؛ اما ایشان دستور نمیدادند )؛ اما
در اندرون، دستور میدادند که چای بیاورند. این، به واسطه آن بود که مخارج اندرون،
از پول شخصیشان بود و نه از بیت المال. ایشان، کیسه حنایی داشت که پولهای شخصی در
آن قرار داشت و جدای از پولهای بیت المال بود.