چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی
آخرین مطالب

۱۶۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

سیارک کوتوله

جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۴۵ ق.ظ

Ceres

تصویر جدید فضاپیمای داون از نقاط نورانی اسرارآمیز سطح سیاره سرس

نقاط نورانی مرموز سطح سیاره کوتوله سرس همچنان یکی از سوژه های بسیار جالب در میان علاقمندان به علم نجوم و ستاره شناسی است.این نقاط نورانی که در واقع لکه هایی سفید رنگ بر روی سیاره سرس می باشند اولین بار در تاریخ ۲۳ دی ماه ۱۳۹۳ به واسطه تصویر ارسالی توسط فضاپیمای داون (dawn) یا سپیده دم ناسا آشکار گردید و پس از آن تصاویری دیگر از فاصله هایی نزدیکتر هم از این نقاط نورانی توسط داون به زمین مخابره شد.اکنون این فضاپیما تصویر جدید و واضح تری در ارتفاع ۴۴۰۰ کیلومتری از نقاط نورانی سطح سیاره ی کوتوله سرس به ثبت رسانده اما ماهیت این پدیده همچنان نامشخص می باشد.

تصویر جدید در تاریخ ۶ ژوئن ۲۰۱۵ مصادف (۱۶ خرداد ۱۳۹۴) گرفته شده و در تاریخ ۱۶ ژوئن ۲۰۱۵ (۲۶ خرداد ۱۳۹۴)، در وبسایت رسمی ناسا منتشر شده است.

Ceres-1

بسیاری از مردم فرضیه ای را مطرح ساخته اند که این نقاط روشن، آشکارا نشانه ای از تمدن بیگانه می باشند، اما دانشمندانی که بر روی ماموریت “سپیده دم” کار می کنند، معتقدند این نقاط نورانی، به احتمال زیاد یخ یا نمک انباشته شده می باشند. دانشمندان امیدوارند با نزدیک تر شدن هر چه بیشتر این کاوشگر، تصاویر دقیق تر بتواند اطلاعات بیشتری در مورد “سرس” ارائه کند.

به گفته ی محققان، سیاره ی کوتوله سرس میلیون ها سال پیش گرمتر بوده و احتمالا می توانست از حیات پشتیبانی کند، درجه ی حرارت کنونی سطح سرس، در طول روز حدوداٌ به منفی ۷۳ درجه سانتی گراد و در طول شب به منفی ۱۴۳ درجه سانتی گراد می رسد. سیاره ی کوتوله سرس، در مدار خط استوا دارای قطر ۹۶۳ کیلومتر (۵۹۹ مایل) و در مدار قطبی دارای قطر ۸۹۱ کیلومتر (۵۵۴ مایل) می باشد و بنابراین سرس همانند زمین و سیارات دیگر، در مدار خط استوا نسبت به مدار قطبی، پهن تر است.

هنگامی که کاوشگر “سپیده دم”، به نزدیک ترین مدارش تا سطح سرس برسد، آنگاه دانشمندان قادر خواهند بود، سطح این سیاره ی کوتوله را ۳۶ بار دقیق تر از حال حاضر مشاهده کنند، بنابراین ما در نهایت قادر خواهیم بود که هر چیزی بر سطح سرس به خصوص نفاط نورانی مرموز را، بهتر مشاهده و شناسایی کنیم. سرس، سیاره ای کوتوله میباشد و در کمربند سیارکی بین مدار مریخ و مشتری واقع شده است.

  • ع ش

سیارکی با دو چراغ روشن!

جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۴۲ ق.ظ

Ceres

نقاط نورانی مرموز مشاهده شده بر روی سیاره کوتوله سرس دانشمندان را سر در گم کرده است

علوم فضایی و اسرار کائنات همیشه برای بشر جذاب و بوده و همین جذابیت عاملی برای تلاش بشر به کشف این اسرار بوده است.حال ثبت تصویر جدیدی از سیاره کوتوله سرس و ظاهرشدن نقطه درخشان دیگری بر روی سطح آن، ابهامات بیشتری پیرامون منبع این نور به وجود آورده و کنجکاوی دانشمندان علم نجوم را بر انگیخته است.

همزمان با نزدیک شدن فضاپیمای «دان» (Dawn) آژانس فضایی آمریکا به سیاره کوتوله «سرس» (Ceres) معمای لاینحل نقطه‌های درخشان عمق بیشتری پیدا کرده است.

PIA19185_lg

جدیدترین تصویر مخابره شده از این فضاپیما نشان می‌دهد که نقطه درخشانی که پیش‌تر در تصاویر ثبت شده از سرس ثبت شده بود، یک نقطه درخشان دیگر نیز دارد که در کنار آن جا خوش کرده است. تاکنون جوابی قطعی برای عامل به وجودآورنده این نقطه نورانی ارائه نشده و دانشمندان امیدوارند با نزدیک‌تر شدن فضاپیما به سرس این معما حل شود.

تصویر جدید در روز 19 فوریه و از فاصله 46 هزار کیلومتری سرس به ثبت رسیده است. سرس دارای قطری 950 کیلومتری است (هم مساحت با کشور هند) و بزرگ‌ترین جسم قرار گرفته در «کمربند سیارک‌ها» واقع در حدفاصل میان مشتری و مریخ است.

گفته می‌شود که هسته سرس از سنگ است، گوشته ای از جنس یخ دارد و سطح آن نیز دارای 200 میلیون کیلومتر مکعب آب است. بنابراین پیشبینی شده که در این سیاره زندگی جریان داشته باشد.

«آندریاس نیتوس» (A. Nathues) از مؤسسه تحقیقاتی «سولار سیستم ریسرچ» (Solar System Research) اعتقاد دارد که اگرچه این نقاط روشن بسیار کوچک‌تر از آن هستند که با تصاویر کنونی بتوان در مورد آن‌ها اظهار نظر کرد، اما این دو نقطه همچنان پرنورترین نقاط این سیاره کوتوله محسوب می‌شوند.

CeresBig_LR_lg

«کریس راسل» (C. Russel) از مسئولین پروژه دان نیز می‌گوید که همجواری این نقطه می‌تواند نشانه ای از ریشه آتشفشانی آن‌ها باشد. اما وی معتقد است که این تنها یک حدس است و باید برای اطمینان بیشتر منتظر نزدیک‌تر شدن فضاپیما به سرس باشیم.

دانشمندان سالهاست که متوجه نورهای انعکاسی بیش از حد معمول بر روی سطح سرس شده‌اند، اما تصاویر سال‌های اخیر از رزولوشن پایین برای تصمیم‌گیری نهایی و اعلام منبع آنها برخوردار بوده است.

انتظار میرود که دان در روز ششم مارس (15 اسفند) چرخش خود به دور سرس را آغاز کند. اگر تحقیقات و تصاویر خوبی از این سیارک به ثبت برسد -علاوه بر عامل نقاط نورانی- می‌توان در مورد علایم حیات در این سیاره نیز به گفتگو نشست.

  • ع ش

نبش قبر شهید رجایی

جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۳۳ ق.ظ
نبش قبر شهید رجایی و شناسایی وی با نورانیت چهره
 
آقای هادی غفاری که آن موقع تحرکاتی هم داشت آمد. بچه‌‌‌ها به او گفتند حاج‌آقا ما چکار کنیم. نمی‌دانیم رجایی کدام است، باهنر کدام است. ایشان به خانم شهید رجایی زنگ زد گفته بود آیا مشخصه‌ای دارد. گفت: بله دندان پلاتینی در دهانش است. نگاه کردند دیدند بله یکی از این شهدا دندان پلاتینی دارد. مشخص شد کدام رجایی است. بعد شهید رجایی و باهنر را باشکوه تشییع کردند. ما این مشکل را در جریان هفتم تیر هم داشتیم. چون شخصاً سر پیکر شهید قندی وزیر پست و تلگراف بودم. ولی کل شهدا را تشییع کردیم. شهید بهشتی را روز تشییع نتوانستیم دفن کنیم تا غروب که پیکر را به پاسگاه کهریزک بردیم و زمانی نگه داشتیم تا خلوت‌تر شود. خلوت‌تر نشد. بردیم در سردخانه. در همین کامیون‌های ۹۱۱ گذاشتیم و به سپاه تهران بردیم. فردای آن روز ساعت ۸ صبح دفن کردیم. یعنی بهشتی به علت فشار جمعیت آن روز دفن نشد. رجایی و باهنر هم همین داستان پیش آمد. بچه‌ها شهدا را به کهریزک بردند. تا غروب کشید. دم مغرب آمدند که دفن کنند، این جمعیت که معلوم نبود کجا بودند مثل مور و ملخ ریختند. بهشت زهرا مثل آن موقع نبود. ولی به هرحال درخت بود و یک‌سری ابنیه هم بود. جمعیت دو باره آمدند و کار را دو باره از مسئولین تدفین خارج کردند. یعنی این دو پیکر افتاد دست مردم و مردم خودشان کار را در دست گرفتند. یکی از مشکلات همین است. بعضی اوقات عشق‌اللهی هم بر حزب‌اللهی هم غلبه می‌‌‌کنند. بعضی که شور زیادی دارند به آنها عشق‌اللهی می‌گوییم. بردند و خودشان دفن کردند. برادر عزیزی به نام آقای تاجیک که الان هم در قید حیات هستند مسئول تدفین عزیزان بود. جزو گروه دستمال قرمزی بود که رفته بودند پاوه و از صد و چند نفر سه نفر برگشتند. یکی از آنها ایشان بوده است. جوان تنومند و قوی‌هیکلی بود. ایشان می‌گوید از دستم خارج شد و من نتوانستم این شهدا تدفین کنم. مردم این شهدا را بردند تدفین کردند و معلوم نشد که کدام رجایی است و کدام باهنر. این خاطره اولین بار است که می‌گویم و جایی گفته نشده است. لذا نویسنده و خبرنگار دقیق اینها را منتقل کنند و تحریف نشود. می‌گفت من از مردم سئوال کردم کدام رجایی بوده است؟ گفتند ما نمی‌دانیم. ما دفن کردیم. می‌گفت نگاه نکردم به اینکه نبش قبر شهید حرام است و ما مجاز نیستیم قبر را باز کنیم. یک اجتهاد کرد. برادر پاسداری بود که حق اجتهاد داشت. خدا رحمت کند شهید محلاتی را به بچه‌های سپاه می‌گفت شما مجتهد هستید. می‌گفت خدمت امام که می‌روم به امام می‌‌‌گویم من که نماینده شما در سپاه هستم به خاطر این است که این مجتهدها را مقلد کنم. تعبیر مرحوم شهید محلاتی بود. می‌گفت من اجتهاد کردم و قبر را باز می‌کنیم. هوا هم تاریک شده بود. گفت بروید چراغ قوه بیاورید تا من چک کنم که کدام یک دندان پلاتینی دارند. می‌گفت در این فاصله‌ای که طرف رفت پای ماشین که چراغ قوه را بیاورد من قبر را باز کردم دیدم که چهره شهید رجایی مثل مهتابی تلألؤ دارد و تمام قبر روشن است. اولین قبری که باز کردم دیدم خود رجایی است. دندان او مشخص است. صدا زدم و گفتم نمی‌خواهد. شناسایی شد. این رجایی است و آن هم حتماً باهنر است. این جایگاه را دارند. این سوختن بود تا ما را روشن کنند و به ما بصیرت دهند و این درس‌‌‌های عبور از بحران امروز هم کارساز است.
سردار باقرزاده
  • ع ش

صخره ای قاشق مانند در مریخ

جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۵۵ ق.ظ

Is that really a floating spoon on Mars? No, but this photo from NASA's Mars rover Curiosity this week does show a weird rock that looks like a floating spoon. It was likely sculpted by Martian winds, NASA says.

  • ع ش

عبدلی و اوستا

جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۰۶ ق.ظ

جواد انصافی و امیر پارسی بازیگران مجموعه طنز اوستا و عبدلی

برای نخستین بار مجموعه «عبدلی و اوستا» در نوروز سال 68 روانه آنتن شد. «امیر پارسی» بازیگر محبوب دهههای 60 تا 70 تلویزیون است، مقطعی که به گفته او فقط....
امیر پارسی: هیچ گاه به محبوبیت فکر نمیکنم
خراسان شمالی دارای فولکلور ویژه ای است
میگوید قبل از انقلاب دو شخصیت «عبدلی و اوستا» به شکل تئاتر سیاه بازی بود که بعد از انقلاب این نام را برایشان گذاشتند و او از طرف آقای «انصافی» دعوت به کار شد و برای نخستین بار مجموعه «عبدلی و اوستا» در نوروز سال 68 روانه آنتن شد. «امیر پارسی» بازیگر محبوب دهههای 60 تا 70 تلویزیون است، مقطعی که به گفته او فقط 2 شبکه داشتیم و بینندگان مخاطبان پر و پا قرص این مجموعه طنز و انتقادی بودند. او در مجموعه «عبدلی و اوستا» ایفاگر نقش اوستای خسیس و طمع کار بود.
«امیر پارسی» بازیگر نقش محبوب اوستا مجموعه طنز «عبدلی و اوستا» است که با گذشت مدتها از روزهای پخش آن، هنوز در اذهان باقی مانده است. او هم اکنون نیز با «جواد انصافی» (عبدلی) در شبکه جام جم برای ایرانیان خارج از کشور همین مجموعه طنز را اجرا میکند. گفت و گوی صمیمی ما با او را درباره مجموعه به یاد ماندنی «عبدلی و اوستا» در ادامه میخوانید.
جناب «پارسی»، به خاطر میآورید که چه سالی و از چه طریقی وارد حرفه بازیگری شدید؟
من معلم بودم و در کار بازیگری هم دستی داشتم. سال 53 آقای «انصافی» کار تئاتر انجام میداد که من را برای بازی در تئاتر دعوت به کار کرد و به این طریق وارد این حیطه شدم. قبل از انقلاب چندین اجرا در رادیو داشتیم و بعد از انقلاب، تلویزیون از همه بچههای تئاتر دعوت به کار کرد و پذیرفتم و تاکنون هم ادامه دادم.
چتر حمایتی برای هنرمندان وجود ندارد
پس با وجود داشتن دو شغل با مشکل معیشتی رو به رو نیستید؟
خیر، من مدیریت صنعتی خوانده ام و شغل اصلی ام تدریس و معاونت مدرسه بود و دو سال است که بازنشسته شده ام. انسان باید در کنار هنر همیشه شغل دیگری داشته باشد تا اگر در حرفه بازیگری از او دعوت به کار نشد بتواند گذران زندگی کند. من و آقای «انصافی» این اعتقاد را داشتیم و او نیز بازنشسته مخابرات است. بیمه و یک حقوق بخور نمیر دارم. مسئولان وزارت ارشاد از هنرمندان حمایت نمیکنند و چتر حمایتی برای هنرمندان وجود ندارد.
دوست دارم از دهه 60 تا 70 که دوران اوج و درخشش شما و آقای «انصافی» بود بگویید، با توجه به این که با مجموعه طنز «عبدلی و اوستا» در بین بینندگان محبوبیت یافتید؛ بازی در این مجموعه چگونه پیش آمد؟
قبل از انقلاب دو شخصیت «عبدلی و اوستا» به شکل تئاتر سیاه بازی بود که بعد از انقلاب به این نام معروف شد. علت استقبال از این مجموعه این بود که این مجموعه نمایشی از دل مردم بیرون میآید؛ سیاه بازی که در تخت حوضیهای قدیم انجام میشد، وارد کار تئاتر و اجرا شد و ما از سال 53 کار سیاه بازی را انجام میدادیم.
در سال 59 که به تلویزیون دعوت شدیم، یکی از کارهای سیاه بازی مان به نام «دام» درباره صدام بود و بلافاصله بعد از انقلاب روانه آنتن شد منتهی بعدها گفتند بنا به دلایلی سیاه، چهره اش را سیاه نکند و جلوی کار سیاه بازی گرفته شد، بنابراین چاره ای اندیشیدیم که سیاه بدون چهره سیاه باشد اما لهجه سیاه را داشته باشد.
نخستین بار، سال 68 آقایان «عیوضی» و «عبداللهی» تهیه کننده و نویسنده مجموعه «عبدلی و اوستا» بودند و نوروز سال 68 این مجموعه روانه آنتن شد و سپس برنامههایی مانند «جنگ هفته» و «جنگ شب» در ساعتی خوب پخش شد.
در آن مقطع دو شبکه بیشتر نداشتیم و چون «عبدلی و اوستا»، از میان خود مردم بود تصمیم گرفته شد همین برنامه را در برنامه رادیویی «صبح جمعه با شما» اجرا کنیم و تاکنون نیز مشغول اجرا در شبکه جام جم و در برنامه «آفتاب مهربانی» هستیم.
از بداهه هم استفاده میکنیم
چگونه زوج موفق «عبدلی و اوستا» شکل گرفت؟
همان گونه که در سخنانم اشاره کردم از سال 53 از طرف آقای «انصافی» دعوت به کار شدم. تا آن مقطع کار تئاتر نکرده بودم. همیشه به دانش آموزانم در پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان وارد حرفه بازیگری شد میگفتم باید ابتدا بازیگری را از تئاتر آغاز کنند و اندک اندک بعد از کسب تجربه و خوردن خاک صحنه وارد کار حرفه ای سینمایی و تلویزیونی شوند. در آن دوران هم آقای «انصافی» احساس کرد ما دو نفر میتوانیم در کنار هم کار کنیم و وارد کار شویم.
من و «جواد انصافی»بیش از 30 سال است که مقابل هم بازی میکنیم و به طور کامل نسبت به هم شناخت داریم و او اگر بگوید «ف» من میگویم «فرخزاد» - میخندد – و بده و بستان خوبی داریم و از بداهه هم استفاده میکنیم.
خط قرمزها را رعایت میکنیم
با توجه به این که مجموعه «عبدلی و اوستا» نقدی به مسائل اجتماعی و مشکلات پیرامون داشت تا چه حد خطوط قرمز را در نظر داشتید و رعایت میکردید؟
بله، همیشه رعایت میکردیم و اکنون هم مدنظر داریم. تهیه کننده برنامه «آفتاب مهربانی» صمیمانه میگوید که میترسد برنامه به شکل زنده روانه آنتن شود و خیلی نگران این مطلب است و دست به عصا راه میرود ولی چون نسبت به ما شناخت کامل و اعتماد دارد، خیالش راحت است و میداند که ما خط قرمزها را رعایت میکنیم. از سال 53 تا 68 حدود 15 سال ما این دو شخصیت را بازی کردیم و خطوط قرمز را آموزش دیدیم و از سال 68 هیچ موردی به ما تذکر داده نشد که خدایی ناکرده جمله ای نامربوط گفته باشیم.
اجرای «عبدلی و اوستا» امروز چه تفاوتی با سال 68 که تازه پخش این مجموعه آغاز شده بود دارد؟
اکنون ما چون برای ایرانیان خارج از کشور اجرا داریم شیوه کار فرق کرده است و چون بازخوردهای آن طرف را میدانیم طنزهای مربوط به مشکلات اجتماعی را در نظر نمیگیریم بلکه به مباحثی هم چون لطف، دوستی و غربت محلههای قدیم تهران میپردازیم.این مسائل چندان طنز انتقادی گزنده و اجتماعی مجموعه ای را که در آن سالها اجرا میکردیم، در بر نمیگیرد.
میگویند «عبدلی و اوستا» نخ نما شده است
چرا حضور شما و آقای «انصافی» در رسانه ملی کم رنگ شده است؛ آیا مسئولان شبکه اجازه کار نمیدهند یا دلیل دیگری دارد؟
بدون رودربایستی بگویم که شبکه های داخلی ما میگویند که موضوع این مجموعه نخ نما شده است.
ما چندی پیش برای شبکه تهران این مجموعه را اجرا کردیم امامدیریت تغییر یافت و سلیقه مدیر جدید هم متفاوت بود و تمایلی به اجرای این مجموعه در شبکه تهران نداشت و شخص دیگری آن را اجرا کرد. بحث ما این است که اگر مجموعه نخ نماست چرا نمایش دیگری را جایگزین کردید و آن هم دوام نداشت و تعطیل شد.
تهیه کننده برنامه جام جم عقیده دارد که ما دو نفر در ذهن مردم جای داریم و در این راستا هم ایمیلهای بسیاری از داخل و خارج کشور داریم. برنامه ما پر بیننده ترین برنامه این شبکه است و بیشتر بینندگان، علاقه مند تکرار حال و هوای دوران کودکی و نوجوانی و جوانی شان هستند و مردم به واسطه خاطرهه ایشان بیننده برنامه ما هستند و استقبال میکنند. به هر صورت ما علاقه مند اجرای «عبدلی و اوستا» در شبکه های سراسری هستیم ولی مسئولان معتقدند موضوع نخ نماست! دلم برای اجرای آن روزها خیلی تنگ شده است.
نمیتوانیم خود را تحمیل کنیم
در آن مقطع فناوری پیشرفت نکرده بود و مردم تمایل بیشتری به تماشای این مجموعه داشتند.
در آن سالها فقط دو شبکه داشتیم که در زمان محدودی برنامه داشتند، همه کارها را با نظارت مسئولان اجرا میکردیم و آن چه فشرده روانه آنتن میشد دقیق بود. اکنون تعداد شبکهها زیاد شده است و مجبور هستند با هر برنامه ای آنتن را پر کنند و خیلی سخت گیری نمیشود که برنامهها بار فرهنگی دارد یا خیر! یا بار طنز آن کامل است یا خیر! منتهی خطوط قرمز را رعایت میکنند و تصور میکنم روی بحث محتوایی آثار طنز توجهی نمیشود، در حالی که در آن زمان با نظارت کامل مجموعه «عبدلی و اوستا» روانه آنتن میشد. این مجموعه ظرفیت پخش در رسانه ملی را دارد ولی ما نمیتوانیم خود را تحمیل کنیم باید از ما بخواهند. ان شاء ا.. مسئولان برنامه ما را در شبکه جام جم ببینند و ما بتوانیم در رسانه ملی نیز این مجموعه را اجرا کنیم.
دلیل محبوبیت و ماندگار شدن زوج موفق «عبدلی و اوستا» را در چه میدانید؟
به گفته بعضی از دوستان در تلویزیون بازیگرانی مانند من و آقای «انصافی» وجود داشتند ولی مانند ما در تلویزیون دوام نیافتند و به طور معمول 4 تا 5 سال با هم بودند و کنار میرفتند. من و آقای «انصافی» دوستی خانوادگی نیز داریم و برای یکدیگر احترام خاصی قائل هستیم و هیچ وقت دوستی مان خراب نشده است.
پیشنهادی داشته باشم، میپذیرم
آیا تاکنون پیشنهاد بازی در مجموعه های طنز یا فیلمهای سینمایی به شما داده شده است؟
پیشنهادهای زیادی طی این سالها به من داده شده است ولی چون کارمند رسمی آموزش و پرورش بودم و مشغله کاری داشتم نمیتوانستم بپذیرم.
در سینما ما دو نفر معروف شده بودیم که نمیتوانیم بازی کنیم و تهیه کنندگان درک میکردند که نمیتوانیم بازی کنیم ولی از سال 87 که بازنشسته شدم بیشتر به مقوله بازیگری پرداختم.
البته تا سال گذشته هم در مدرسه غیرانتفاعی تدریس میکردم و اکنون هم «آفتاب مهربانی» را اجرا میکنم و مشغله کاری ندارم البته از گذشته با رادیو همکاری داشتم و اکنون هم در برنامه «جمعه ایرانی» حضور دارم. اگر پیشنهاد بازی در سینما یا تلویزیون داشته باشم به طور حتم میپذیرم.
میگویند هنر بی انتهاست و پایانی ندارد و هنرمند تا زنده است به دلیل علاقه اش، به کار خود ادامه میدهد. میخواستم بدانم شما تا کی قصد دارید مجموعه محبوب «عبدلی و اوستا» را اجرا کنید؟
این سخن محبت شما را میرساند، ولی هیچ گاه به محبوبیت فکر نمیکنم. معتقدم هنر در خون آدمهاست و ما هنرمندان نمیتوانیم از آن جدا شویم و هنرمند تا زمانی که زنده است به کارش ادامه میدهد. وقتی که جوان است نقش جوان و با گذشت زمان نقش میانسال، پدربزرگ و همچنان به بازی اش ادامه میدهد و تمامیندارد تا جایی که توان بازی دارد به کارش ادامه میدهد من هم تا زمانی که زنده باشم و عمری باقی باشد کارم را ادامه میدهم.
اگر سخنی درباره اوستای خسیس و طمع کار دارید بگویید.
در اصل «عبدلی و اوستا» تقابل بدی و خوبی و شر و نیکی است که در همه جای دنیا وجود دارد، روی صحنه اجرا میشود و مردم از آن نتیجه گیری خوبی میکنند. به طور معمول شخصیت اوستا این گونه است که او طمع کار است و در زندگی نم پس نمیدهد اما در مقابل عبدلی به او تذکر میدهد و او را آگاه میکند. هیچ زمان این دو شخصیت نمیمیرند.
چه شناختی از خراسان شمالی دارید؟
خراسان شمالی دارای فولکلور ویژه ای است و ساکنانش آداب و رسوم خاصی هم دارند و هنرمندان خوبی در این استان زندگی میکنند. به امید خدا اگر فرصتی فراهم شود به این استان سفر خواهم کرد.

  • ع ش

شهر نور مازندران

پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ب.ظ


  • ع ش

تصاویری فوق العاده زیبا از مکه و مدینه

تصاویری فوق العاده زیبا از مکه و مدینه

انتهای پیام/654
  • ع ش

چه کسی آیت الله مشکینی را غسل داد؟

پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۱۷ ب.ظ

اج منصور ارضی در پنجمین سالگرد رحلت آیت‌الله مشکینی به بازخوانی زندگی این عالم بزرگوار پرداخته است.

خبرگزاری فارس: ناگفته‌های حاج منصور ارضی از آیت‌الله مشکینی

توفیق تغسیل آیت‌الله مشکینی در حسینیه فاطمیون تهران را حاج منصور ارضی مداح با اخلاص اهل‌بیت (ع) داشته و خاطره‌ وی از حالت جسد آن فقیه مجاهد نیز خواندنی و جزو ناگفته‌هاست. حاج منصور که خود از مداحان پرسوز و گداز و در عین حال صریح است، هم در باب حالات اخلاقی و بکاء آیت‌الله مشکینی گفتنی‌هایی دارد و هم در مورد صراحت و شجاعت ایشان.

 آیت‌الله مشکینی یک فقیه جامع‌الاطراف بود، این‌گونه افراد در میان علما نیز قلیل هستند، قبول دارید؟

 

یک مسیری که بناست‌ طی شود برای رسیدن به مقصد، راه‌های مختلفی وجود دارد. در میان علما نیز گاهی مثلاً یک عالمی اخلاق علمی دارد، فاضل کامل هم هست، شهرت هم دارد، مرید هم زیاد دارد که البته این، اراده خداست، البته کار به جایی می‌رسد که اراده عارف و عالم و زاهد و سالک الی‌الله آن قدر زیبا می‌شود که می‌شود اراده ‌الله و از خدا می‌خواهد که اصلاً مشهور نشود. آیت‌الله بهجت تا وقتی از دنیا نرفته بود، یک عده کمی نسبت به ایشان شناخت داشتند، البته یک عده‌‌ای هم شاگرد ایشان بودند، ولی یک مسیر به‌خصوصی مال خودش بود و با خودش هم آن را برد، اما وجودش برای انقلاب، برای جامعه، برای شهر قم خیلی مؤثر بود. هر کدام از علمای بزرگ ما سیر و سلوکی دارند. اگر آدم بخواهد اینها را بگوید، کتاب‌ها می‌شود و ما هم که خودمان جاهلیم، جاهل به مسئله، نه جاهل به این وجودهای نازنین. شما نگاه کنید کسانی که من دیده‌ام استاد من هم بوده‌اند و از دنیا رفته‌اند، درس اخلاق که می‌دادند، شاگردان و مریدان زیادی داشتند ولی یکسری را هم ما دیدیم که با اینکه درس اخلاق داشتند، موقع جان دادن‌شان، در خلوت از دنیا رفتند. نمی‌شود گفت غربت، بلکه خلوت. یکی از این بزرگواران آیت‌الله مشکینی ‌(رحمةالله علیه)‌ بود. البته توفیق بود که از دفتر مقام معظم رهبری آقای محمدی‌گلپایگانی توسط واسطه‌ای به من گفت بدن ایشان را تغسیل دهید.

 

پس علت اینکه شما بدن آیت‌الله مشکینی را غسل دادید، همین توصیه بود؟

 

بله، بدن ایشان را به حسینیه فاطمیون در خیابان مجاهدین آوردند. ایشان در اثر مریضی نحیف شده بودند. شاگردی هم داشتند که اسمش یادم رفته و بسیار مقید بود که همه کارها درست انجام و همه مسائل کاملاً رعایت شوند. بدن نازنین، مثل بلور و شیشه بود. آرام هم بدن را شستیم و غسل کردیم. عجیب بود، دست ایشان را که برای شست‌وشو بالا می‌آوردیم و کنار بدن قرار می‌دادیم، دست آرام آرام دوباره روی سینه برمی‌گشت. ما علم کمی داریم، اما دیگران که علمی بالاتر از ما دارند، می‌گویند بدن که خشک می‌شود، به همان حالت می‌ماند ولی این بدن نرم بود. بعضی از بدن‌ها را که می‌شوییم، سنگین هستند، اما ایشان کانه با ما همراهی می‌کرد. عده زیادی هم آنجا نبودند. چند نفر از فامیل‌ها بودند. خیلی غریبانه. یادم هست مرحوم استاد خودم، مرحوم آشیخ محمود نجفی را که می‌شستیم، بالای سرش قیامتی بود و خیلی گریه‌کن داشت. در میان ائمه هم همین‌طور است، مثلاً امام حسن (ع) زیاد گریه‌کن ندارد، ولی امام حسین (ع) و امام موسی‌بن جعفر (ع)، زیاد گریه‌کن دارند. انگار یک راه و یک رسم است. یک کسی همیشه باید غریب باشد.

آیت‌الله مشکینی یک معلم اخلاق بود. الان که تلویزیون یا رادیو معارف درس‌های ایشان را پخش می‌کند و انسان گوش می‌کند، متوجه می‌شود که چه شخصیت ارزشمندی دارد.

با اینکه علمش را داشت و قریب‌المرجع بود، نه قریب الاجتهاد، بلکه در حد مرجعیت بود اما عجیب متواضعانه نسبت به امام و مقام معظم رهبری برخورد می‌کرد، در هر سمتی هم که بود متواضعانه و خاشعانه رفتار می‌کرد. این صفت اولیای خداست که اصلاً خودبینی ندارند. نسبت به همه تواضع می‌کرد. از نظر علمی هم که باید از علما بپرسید که این مرد چقدر توانا بود.

 

چرا این مراتب علمی و اخلاقی آیت‌الله مشکینی آن‌طور که باید و شاید برای جامعه شناخته شده نیست؟

 

عرض کردم، این غربت را برخی خودشان انتخاب می‌کنند. شاید هم مثل بعضی از علما باشد که 100 سال، 200 سال 500 سال پیش از دنیا رفته‌اند و اکنون از آنها تحلیل می‌شود، یعنی باید زمان بگذرد تا این گنجینه‌ها شناخته شوند.

آیت‌الله مشکینی در جبهه‌های دفاع مقدس نیز حضور فعالی برای روحیه دادن به رزمندگان داشته‌اند.

ایشان خیلی وقت‌ها در اتاق جنگ بود و دعا می‌کرد. ما هر موقع برخورد می‌کردیم، هم حال مناجات داشت، هم حال امام زمانی. عجیب با امام زمان (عج) رفیق بود. خیلی از آقایان این توجه را ندارند، شاید هم ابراز نمی‌کنند، اما ایشان هم توجه داشت و هم ابراز و اعلام می‌کرد و هم خودش واقعاً مخلص بود. در جبهه هم همین‌طور بود. چند تا از روحانیون بودند که همیشه در جبهه‌ها بودند و دعا می‌کردند.

 

حال بکاء خوبی هم داشتند.

 

بله، برخی افراد غرق در بکاء هستند، اما ایشان خود بکاء شده بود، ولی به هر حال، این رسم نیست که شاگردانی که از ایشان استفاده کرده‌اند، جداگانه نیایند و تجلیلی از ایشان بکنند. این همه در حوزه مجله و نشریه داریم، چرا باید ایشان این‌قدر غریب بماند؟

‌نکته مهم این است که در عین زهد و تقوا صراحت ایشان هم خیلی عجیب بوده. مثلاً قبل از انقلاب جزو کسانی بود که پیگیر اعلامیه مرجعیت امام بود و در آن قضیه پیش‌قدم می‌شود یا در قضیه شهید جاوید بالاخره نظرشان را اعلام می‌کنند، درحالی که خیلی‌ها اعلام نمی‌کردند. بعد از انقلاب بالاخره چون از قبل از انقلاب با آقای منتظری هم رده و همه جا با هم بودند، اما سر قضیه عزل از قائم مقامی صریح نظرشان را می‌گویند یا در قضیه آغاجری اعلامیه جامعه مدرسین علیه سازمان مجاهدین را امضا و منتشر کردند. برخی معتقدند کسانی که در این سطح و جایگاه هستند، باید گوشه حجره بنشینند و از آبروی‌شان هزینه نکنند، درحالی که همان‌طور که شما هم اشاره کردید، در حد مرجعیت بود.

یکی از نکات جا افتاده و غلط این است که کسانی که سیر اخلاقی دارند، یک مقداری گوشه‌نشین هستند. ایشان معلم اخلاق بود، دارای ولایت بود و همه چیز داشت، اما می‌جنگید و از آبروی خودش خرج اسلام می‌کرد و برایش هم مهم نبود که چه خواهد شد. مبارزی که معلم اخلاق باشد، مگر چند تا داریم؟ ‌مثل شهید دستغیب «رحمة‌الله علیه»، شهید مدنی، اسم نمی‌برم نه اینکه نبوده و الان هم نیست، ولی آدمی را می‌شناسم که از نظر فکری و اخلاقی خیلی بالاست ولی اصلاً راه نمی‌دهد و گره مردم به وسیله او باز نمی‌شود. اما آیت‌الله مشکینی چه قبل و چه بعد از انقلاب روحیه مبارزه داشت، ‌مثلاً باید با بی‌حجابی بجنگد، نمی‌جنگید یا اگر مسئولی در مملکت ناجور بود، می‌رفت در نماز جمعه می‌گفت. الان بعضی‌ها نمی‌گویند، چه در قم باشند، چه در جاهای دیگر، ولی واقعاً نمی‌گویند، می‌ترسند. مصلحت‌اندیشی می‌کنند. ایشان حرفی را که باید می‌زد، می‌زد. خیلی صریح و شجاع و در عین حال غریب بود.

 

نکته‌ای که در ایشان بسیار بارز است، ولایت‌پذیری ایشان است که با آن مراتب علمی که بسیاری از فضلای حوزه در دهه‌های 30 و 40 جزو شاگردان ایشان بودند، ولی بعد از رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای طوری عمل می‌کند که گویا ایشان مرید است و آقا مرادند. در حالی‌که این آفت امروز ماست که برخی از افراد تا اقبالی به آنها می‌شود، سریع طغیان می‌کنند و غرور آنها را می‌گیرد.

 

بله، اینها هم هست. خودتان می‌دانید و می‌نویسید. من بگویم چه اثری دارد؟ ولی برای خودم باید اثر داشته باشد. کلمات شما برای من درس است که ولایت‌پذیری امثال ایشان چقدر است. نگاه می‌کنیم ایشان یک وقتی معلم بوده، ‌آخر سر می‌شود شاگرد، آن هم یک شاگرد حرف‌گوش‌کن. اینها درس است. متأسفانه خود من حتی از ایشان درس نگرفتم. یک چیزهایی را نمی‌توانم بگویم، چون اگر بگویم شعار است، خودنمایی است. باید اول خودم عمل کنم.

خلاصه‌اش اینکه ما توقع‌مان این است که در مورد ایشان بزرگان دیگر صحبت کنند، شاگردان ایشان در هر مقامی که هستند صحبت کنند و البته اگر اراده خدا باشد، همچنان در غریبی می‌ماند. من به اینجا رسیده‌ام که ایشان در غریبی می‌ماند. این اراده خداست.

 

‌ مراتب فدایی ولایت شدن چیست؟ یک وقت آدم می‌گوید من ولایت‌پذیر هستم، اما در عمل کجا باید این ادعا را سنجید؟

 

فدایی ولایت شدن سخت است، یعنی خراب شدن، یعنی حتی نزدیک‌ترین رفیق و خانواده‌ات به تو بی‌احترامی و بی‌اعتنایی کند، بگوید چرا این کار را کردی؟ چه کسی تحویلت گرفت؟‌اما تو دفاع از دین کردی. یک جایی هست که دیگر باید فدایی شوی، یعنی نیست بشوی و هیچ اسمی از تو باقی نماند. بقیه‌اش دست خداست که بلند شوی یا نشوی. ایشان این‌طوری بود.

 

آیا این مرحله را باید خود فرد تشخیص بدهد که الان وقت فدایی شدن من هست یا نیست؟

 

خود فرد زمانی تشخیص می‌دهد که خداوند به او بصیرت بدهد. خود فرد در عین حال که بنده است، در اثر بندگی زیاد و رعایت اخلاق که نمونه‌اش آیت‌الله مشکینی رحمة‌الله علیه بود، خداوند به او بصیرتی را عطا می‌کند که یقین دارد این راهی را که دارد می‌رود، کشته می‌شود، ولی کارش را انجام می‌دهد و فریادش را می‌زند، چه بخواهد دوست یا غریبه بدش بیاید یا خوشش بیاید اما در اثر این کار و جهاد و فدا شدن، عده‌‌ای بیدار می‌شوند. یکی از کسانی که عاشق این بود که حوزه تغییر کند، از زیر بنا متحول شود و چیز نویی و ساختار خوبی دربیاید، یکی از بنیانگذاران این تفکر، ایشان بود.

 

حوزه الان چه چیزی کم دارد؟ آیت‌الله مشکینی قبل از انقلاب درس‌های سخت حوزه مثل رسائل را خلاصه می‌کند. این از نظر شکلی است. از نظر حرکت اجتماعی هم کار سیاسی می‌کند و از هیچ کس هم نمی‌ترسد. اما نیاز امروز حوزه‌های علمیه چیست؟

 

مقام معظم رهبری همه حرف‌ها را زده‌اند، بنابراین اینکه امثال من در این موضوع بخواهیم صحبت کنیم، خنده‌دار است، ولی خلاصه کلام اینکه هر تحولی که در حوزه عملیاتی بشود، به درد خود حوزه می‌خورد. متأسفانه من که درس حوزه نخوانده‌ام، ولی ما در کار خودمان که مداحی است، می‌رویم و ابراز می‌کنیم، از سران حوزه خواهش می‌کنیم که واعظ و سخنران باید این مداحی را هم ‌ یاد بگیرد، اغلب واعظان، صدای خوبی هم دارند، پس بیایید یک درس را هم در حوزه به آموزش مداحی اختصاص دهید، اما اغلب مخالفت می‌کنند و می‌گویند که وقت حوزه را نگیرید.

 

برخی هم که اساساً نفی می‌کنند.

 

حوزه نیروی عملیاتی می‌خواهد. در نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات می‌گویند نیروی عملیاتی کارساز است، نیروی زبده، ‌ورزیده، جنگنده، دوره‌های سخت عملیاتی دیده. در علوم همین‌طور، در صنایع جدید نانو و هسته‌ای همه می‌گویند باید نیرو عملیاتی باشد و در کنار تئوری، آزمایشگاهی و عملیاتی وارد میدان شود. از کسانی که خودشان مدرج هستند، شنیده‌ام که حالا دیگر هر کس توان عملیاتی‌اش بالا باشد، به او درجه می‌دهند. دیگر کسی از سرهنگی، بی‌جهت تیمسار نمی‌شود. در حوزه هم باید این‌طوری باشد. حوزه مقدس‌ترین مکان دینی ماست، حوزه نتیجه حسینیه‌هاست، حوزه نتیجه مساجد پاک است، نه مساجد ضرار‌. حوزه جایگاه نور علی نور است. حوزه مظهر محبوبتاً فی ارضک و سمائک است. حوزه را در آسمان‌ها دوست دارند و مراقب آن هستند. اینجا تنها سنگری است که نتوانستند به آن خدشه وارد کنند. دانشگاه را توانستند، هنوز دارند درس‌های منحرفین غربی یا داخلی را ارائه می‌دهند و تا دانشگاه‌ها و دروس آنها اسلامی بشود خیلی کار دارد. اما حوزه هزار پایه بالاتر رفته، پس حوزه جای منزهی است، جای من بی‌سروپا هم نیست، اما باید برای شاخه‌های مختلف باز هم فکر شود که چگونه می‌توان بهتر شد، مثلاً در همین کار ما یعنی مداحی، چگونه می‌توانیم در کنار یک عالم واعظ، نوکر امام حسین (ع) هم باشیم. شما نگاه کنید مصیبت خواندن علمای بزرگ مثل آیت‌الله مشکینی چه شکلی بوده، مصیبت خواندن آقا را دیده‌اید که چقدر لطیف می‌خوانند.

 

نکته‌ای که قبل و بعد از انقلاب در آیت‌الله مشکینی می‌بینیم این است که ایشان ابایی ندارند از اینکه اگر در موردی، خطایی شده، موضع‌گیری صریح کنند، مثلاً در قضیه آقای سیدکاظم شریعتمداری و حزب خلق مسلمان، باز جامعه مدرسین با امضای ایشان آمد و اعلامیه داد که ایشان دیگر مرجع تقلید نیست، قضیه آقای منتظری هم همین‌طور. بالاخره اینها آدم‌های کوچکی که نبودند، ولی ایشان ابایی ندارد و بعد از این موضع‌گیری‌ها هم حالت مغبون و سرخورده و گوشه‌گیر نداشت. باز یکی از نیازهای امروز ما همین است که ما مثلاً یک راهی را می‌رویم و بعد می‌بینیم آنچه می‌خواستیم نشد، می‌مانیم که چه کنیم.

 

راه اولیای خدا همین است که گفتید. یکی را تأیید می‌کنی، بعد می‌بینی توزرد درآمد. با عقل، با بصیرت و با مبنا هم تأیید کرده بودی، اما اگر مشخص شد که این فرد از ابتدا فریبکار بوده و با ظاهرسازی نقش بازی کرده یا نه، در آن زمان که او را تأیید کردید، سلیم‌النفس بوده اما در ادامه مسیر، دچار لغزش شده، باید اعلام کرد، به‌ویژه همان کسانی که تأیید کرده و در ایجاد حسن ظن برای او مؤثر بوده‌اند، وظیفه بیشتری دارند، آنها باید جلوی سوء استفاده از آن حسن ظن ایجاد شده در مسیرهای نادرست را با موضع‌گیری صریح و به‌موقع خود بگیرند. آیت‌الله مشکینی «رحمة‌الله علیه» شیوه‌اش این بود.

برای اینکه انسان حاضر باشد، چنین کاری بکند، قاعدتاً باید وابستگی به دنیا هم نداشته باشد. چون به هر حال، اعتبار خودش هم ممکن است با محاسبات مادی در معرض خطر قرار بگیرد.

آیت‌الله مشکینی حقیقتاً ذره‌ای وابستگی به دنیا نداشت. «صائناً لنفسه» که می‌گفت عجیب بود، خودش تکان می‌خورد. نگاه نمی‌کرد که مردم دارند به منبرش گوش می‌دهند. انگار مثل اینکه خودش را نسبت به این جمله مسئول می‌دانست.

 

منبع: روزنامه جوان

  • ع ش

خاطره ای جالب از امام خمینی

پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۱۲ ب.ظ

در سال 59 آقای سید حسین خمینی که نوه امام بود (فرزند آقا مصطفی) در زمانی که اختلافات بین بنی صدر و شهید رجایی تشدید شده بود آقای سید حسین خمینی به مشهد میرود تا به نفع بنی صدر سخنرانی می کند مردم به او حمله آورده و  می خواستند سید حسین خمینی را بزنند و ایشان که مسلح بوده و سلاح کمری داشته، دست به سلاح کمری اش می برد. بچه های کمیته جلوی او را می گیرند و وی را به یک اتاق دیگر می برند.

 از همانجا مسئولین کمیته  با دفتر امام تماس می گیرند. پیغام به امام داده می شود که آقای سید حسین خمینی نوه شما در مشهد از بنی صدر دفاع کرده مردم به او هجوم آوردند، دست به اسلحه برده، ما چه کار کنیم. امام به مرحوم آیت الله اشراقی می فرمایند که به مسئولین کمیته مشهد پیغام دهید که سید حسین خمینی تحت الحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد او را با تیر بزنند.

 بله امام می گوید اگر سید حسین خمینی دست به اسلحه برد بچه های کمیته با تیر بزنندش!!

 آقای اشراقی به دفتر می آید و از طریق آقای رحمانی که  بعدها نماینده امام در نیروی انتظامی شدند، به بچه های کمیته پیغام می دهند. ولی آقای اشراقی بخش دوم پیام امام را نمی دهد و فقط می گوید امام گفته آقای سید حسین خمینی تحت الحفظ به تهران اعزام شود. وقتی ایشان پیش امام بر می گردد امام می پرسد شما دستور من را ابلاغ کردی. ایشان می گوید بله. امام میگوید آقای اشراقی کامل ابلاغ کردی؟ آقای اشراقی که نمی توانسته دروغ بگوید می گوید نه. حضرت امام من قسمت دومش را نگفتم. امام به آقای اشراقی می فرمایند بر می گردی مجدد تلفن می زنی و هر دو قسمت پیام من را می دهید. سید حسین خمینی تحت الحفظ به تهران اعزام شود اگر دست به سلاحش زد با تیر بزنید.

نتیجه عقلی و اخلاقی:

۱- هرکس که منتصب به امام و دیگر بزرگان بود بی اشکال نیست.

۲- در برخورد با خودسری و قانون گریزی نوه امام و فلان آقازاده با دیگران فرقی ندارند.

  • ع ش

به این می گویند گوسفند!

پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۰۹ ب.ظ


  • ع ش